مدرسه علمیه الزهرا اهواز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عاشورا و امروز....

08 دی 1392 توسط درفشان

احیاگری امر به معروف و نهی از منکر

بسمه تعالی

امیرالمومنان حضرت علی (ع) میفرمایند : امربه معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است .
اصل امربه معروف و نهی ازمنکردر اسلام از جایگاه و اهمیت والایی برخوردار است و قرآن کریم در این باره میفرماید: بهترین امتها , امتی است که به کارپسندیده فرمان دهد و از کار ناپسند باز دارد. چرا که فلسفه ی حکومت صالحان اقامه ی امر به معرف و نهی از منکر است. اما این واجب فراموش شده بعد از پیامبر (ص) علیرغم توصیه ها و هشدارهای قرآن و احادیث معصومین (ع) پیرامون عدم ترک این اصل حیاتی و اساسی در اسلام , به تدریج در جامعه کم رنگ شده وآن شد که یکی از مهمترین آسیب های زمینه ساز حادثه ی عاشورا , نتیجه ی ترک این اصل مهم گشت که چیزی جزخواری وذلت برای جامعه ونیز عذاب الهی که دوری از رحمت اوست را در پی نداشت .
حسین بن علی (ع) طی سخنرانی خود در منی , یکی از عوامل اصلی قیام خود را عدم اجرای این اصل مطرح میکند ومهاجران وانصارو بزرگان قوم خود را بخاطر مسامحه دراین امرمهم که اساس نظام اجتماعی اسلام برآن استوار است مورد ملامت و نکوهش قرار میدهد .حرکت احیاگرانه ی امام حسین(ع) حرکتی است که شامل تمامی زوایای جامعه ی آن روز و جوامع بعدی میگردد, امام همه ی نواقص و کاستی ها را شناسایی کردند و طرح وبرنامه هایی را برای مقابله با معضلات سیاسی ومبارزه با سلطه باند امویان و اصلاح اجتماعی و بدعت ستیزی ونیز اصلاح فرهنگی و مقابله با ناهنجاری را در سطح جامعه بر اساس مبانی قرآن وسنت پیامبر(ع) و سیره ی علی (ع) عرضه داشتند .پس اگر بنا داریم حسینی وار اصلاحاتی را در همه ی جنبه های جامعه دنبال کنیمباید بدون نادیده انگاشتن هیچ یک از ابعاد وجنبه های اصلاحی وبا حفظ مبانی قرآنی و دینی در چهارچوب ارزشهای اسلامی عمل کنیم حضرت امام خامنه ایی در خطبه های خود , اصول وابعاد مختلف اصلاحات در جامعه ی امروز را برای احیای این فریضه ی مهم اسلامی بیان فرمودند که بدون شرح و تفصیل , فهرستی از آنها را ذکر میکنیم , باشد که فرمایشات معظم له که ترجمان بی بدیل و کم نظیر سیره ی اهل بیت (ع) وخصوصا اباعبد الله الحسین (ع) میباشد , مورد توجه همه ی مسئولان و مردم قرار گیرد :
1-دستگاه اداریدولت باید از مقرراتی برخوردار باشد که برای عموم یکسان باشد وتبعیض و رشوه وارتشاء در آن جایی نداشته باشدواگر بود فساد است و باید اصلاح گردد. 2-راههای کسب ثروت باید مشروع باشد و اگر کسانی از امتیازات بیجا استفاده کرده و ثروتهای بادآورده کسب نموده اندودیگران را به قیمت ثروتمندی خود ، فقیر کرده اند ، این فسادتلقی میشود ونیاز به اصلاح دارد واگر درجامعه امتیازات انحصاری به وجود آمد و همگان نتوانستند از فرصت های برابر استفاده کنند نیاز به نهی صریح دارد. 3-اگر مردم ومسئولان بخش اداری به دلیل موظف بودن به وظیفه شناسی ، دچارعدم انضباط به ویژه نظم اجتماعی شدند ،باید اصلاح گردند. 4-جوانان باید به ملکات نفسانی ،یعنی شجاعت ،صفاوصدق ،تقواوایمان ، نشاط وکار،رشدوازدواج امر شوند واگر اعتیاد در جامعه رواج یافت ،فساد است وباید نهی شود. 5-اگر جرم وجنایت درجامعه به وجودآمد ودسترسی به قضاوت عادلانه نبودورسیدگی های قضایی طولانی شد،این فساد محسوب میشودوباید ازجرم و جنایت نهی شود وجامعه نیزازآن اصلاح گردد.

منابع:

1-سوره ی آل عمرا ن 110

2-سوره ی حج 41

3-سفینة البحار، شیخ عباس قمی ، نشراسوه ، قم

4-جلوه های سبزوسرخ عاشورا، حجة الله محمدمهدی باباپور،نشرآل صمد،قم 81

سیده امل موسوی حیدری

مکتب الزهرا(س) اهواز

 نظر دهید »

باز این چه شورش است که در خلق عالم است.....

19 آبان 1392 توسط درفشان


ترکیب بند معروف محتشم کاشانی

در رثای حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و شهیدان کربلا

 

باز اين چو شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است‏
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گويا طلوع مى‏كند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست‏
اين رستخيز عام كه نامش محرم است
درباره گاه قدس كه جاى ملال نيست
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه مى‏كنند
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است‏
خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين
پرورده كنار رسول خدا حسين‏

 

***************


كشتى شكست خورده طوفان كربلا
در خاك و خون طبيده ميدان كربلا
گر چشم روزگار برو زار مى‏گريست
خون مى‏گذشت از سر ايوان كربلا
نگرفت دست دهر گلابى بغير اشك
ز آن گل كه شد شگفته به بستان كربلا
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و ميمكيد
خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
زان تشنگان هنوز بعيوق مى‏رسد
فرياد العطش ز بيابان كربلا
آه از دمى كه لشكر اعداد نكرد شرم
كردند رو بخيمه سلطان كربلا
آندم فلك بر آتش غيرت سپند شد
كز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

 

***************

كاش آنزمان سرادق گردون نگون شدى‏
وين خر گه بلند ستون بى ستون شدى‏
كاش آنزمان درآمدى از كوه تا بكوه
سيل سيه كه روى زمين قير كون شدى‏
كاش آنزمان ز آه جهان سوز اهلبيت‏
يك شعله برق خرمن گردون دون شدى‏
كاش آنزمان كه اين حركت كرد آسمان
سيماب وار گوى زمين بى سكون شدى‏
كاش آنزمان كه پيكر او شد درون خاك‏
جان جهانيان همه از تن برون شدى‏
كاش آنزمان كه كشتى آل نبى شكست
عالم تمام غرقه درياى خون شدى‏
آن انتقام گرنفتادى بروز حشر
با اين عمل معامله دهر چون شدى‏
آل نبى چو دست تظلم برآورند
اركان عرش را به تلاطم درآورند

 

***************


برخوان غم چو عالميان را صلا زدند
اول صلا بسلسله انبيا زدند
نوبت به اوليا چو رسيد آسمان طپيد
زان ضربتى كه بر سر شير خدا زدند
آن در كه جبرئيل امين بود خادمش‏
اهل ستم به پهلوى خيرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ريزه‏ها
افروختند و در حسن مجتبى زدند
وانگه سرادقى كه ملك محرمش نبود
كندند از مدينه و در كربلا زدند
و ز تيشه ستيزه در آن دشت كوفيان
بس نخلها ز گلش آل عبا زدند
پس ضربتى كزان جگر مصطفى دريد
برحلق تشنه خلف مرتضى زدند
اهل حرم دريده گريبان گشوده مو
فرياد بر در حرم كبريا زدند
روح الامين نهاده بزانو سر حجاب‏
تاريك شد زديدن آن چشم آفتاب‏

 

***************


چون خون ز حلق تشنه او بر زمين رسيد
جوش از زمين بذروه عرش برين رسيد
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب‏
از بس شكستها كه باركان دين رسيد
نخل بلند او چو خسان بر زمين زدند
طوفان به آسمان زغبار زمين رسيد
باد آن غبار چون بمزار نبى رساند
گرد از مدينه بر فلك هفتمين رسيد
يكباره جامه درخم گردون به نيل زد
چون اين خبر بعيسى گردون نشين رسيد
پر شد فلك زغلغله چون نوبت خروش
از انبيا بحضرت روح الامين رسيد
كرد اين خيال و هم غلط كاركان غبار
تا دامن جلال جهان آفرين رسيد
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال‏
او در دلست و هيچ دلى نيست بيملال‏

 

***************


ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند
يكباره بر جريده رحمت قلم زنند
ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر آيد ز آستين
چون اهلبيت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك
آل على چو شعله آتش علم زنند
فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت
گلگون كفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد بهم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تيغ به صيد حرم زنند
پس برسنان كنند سريرا كه جبرئيل‏
شويد غبار گيسويش از آب سلسبيل‏

 

***************

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار
خورشيد سر برهنه بر آمد ز كوهسار
موجى بجنبش آمد و برخاست كوه كوه
ابرى ببارش آمد و بگريست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاك مطمئن
گفتى فتاد از حركت چرخ بيقرار
عرش آنزمان بلرزه در آمد كه چرخ پير
افتاد در گمان كه قيامت شد آشكار
آن خيمه‏اى كه گيسوى حورش طناب بود
شد سرنگون زباد مخالف حباب وار
جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل‏
گشتند بى عمارى محمل شتر سوار
با آنكه سر زد آن عمل از امت نبى
روح الامين زروح نبى گشت شرمسار
و انگه ز كوفه خيل الم روبشام كرد
نوعيكه عقل گفت قيامت قيام كرد

 

***************


بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فكند
هم گريه بر ملايك هفت آسمان فتاد
هر جا كه بود آهوئى از دشت پا كشيد
هر جا كه بود طايرى از آشيان فتاد
شد وحشتى كه شور قيامت بباد رفت
چون چشم اهلبيت بر آن كشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد
بر زخمهاى كارى تيغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان
بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بى اختيار نعره هذا حسين زو
سر زد چنانكه آتش از و در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول‏

 

***************


اين كشته فتاده بهامون حسين تست‏
وين صيد دست و پا زده در خون حسين تست‏
اين نخل‏تر كز آتش جان سوزتشنگى‏
دود از زمين رسانده بگردون حسين تست‏
اين ماهى فتاده بدرياى خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست‏
اين غرقه محيط شهادت كه روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسين تست‏
اين خشك لب فتاده دور از لب فرات‏
كز خون او زمين شده جيحون حسين تست‏
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشگ و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون حسين تست
چون روى در بقيع بزهرا خطاب كرد
وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد

 

***************


كاى مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بيكس و بى آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببين
در خلدبر حجاب دو كون آستين فشان‏
و اندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين
نى نى ورا چو ابر خروشان به كربلا
طغيان سيل فتنه و موج بلا ببين
تنهاى کشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهاى سروران همه بر نيزه‏ها ببين‏
آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام
يك نيزه‏اش زدوش مخالف جدا ببين‏
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان بخاك معركه كربلا ببين
يا بضعة الرسول ز ابن زياد، داد
كو خاك اهلبيت رسالت بباد داد

 

***************


خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد
بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه از ين حرف سوزناك‏
مرغ هوا و ماهى دريا كباب شد
خاموش محتشم كه از ين شعر خونچكان‏
در ديده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم كه از ين نظم گريه خيز
روى زمين با شگ جگرگون كباب شد
خاموش محتشم كه فلك بسگه خون گريست‏
دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم كه بسوز تو آفتاب‏
از آه سرد ماتميان ماهتاب شد
خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين‏
جبريل را زروى پيمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنين نكرد
بر هيچ آفريده جفائى چنين نكرد

 

***************


اى چرخ غافلى كه چه بيداد كرده‏اى‏
وزكين چه‏ها در ين ستم آباد كرده‏اى‏
بر طعنت این بس است كه با عترت رسول‏
بيداد كرده خصم و تو امداد كرده‏اى‏
اى زاده زياد نكرده است هيچ گه
نمرود اين عمل كه تو شداد كرده‏اى‏
كام يزيد داده‏اى از كشتن حسين
بنگر كه را به قتل كه دلشاد كرده‏اى
بهر خسى كه بار درخت شقا وتست
در باغ دين چه با گل و شمشاد كرده‏اى‏
با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو
با مصطفى و حيدر و اولاد كرده‏اى‏
حلقى كه سوره لعل لب خود نبى برآن
آزرده‏اش به خنجر بيداد كرده‏اى‏
ترسم تو را دمى كه به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند

ديوان محتشم كاشانى

 2 نظر

کوتاه کن کلام

17 آبان 1392 توسط درفشان

 

ashura

 

کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش، مرده است احترام … بماند بقیه اش// از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود، آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش// هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت، آمد به انتقام … بماند بقیه اش// شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام، شد سنگ ها تمام… بماند بقیه اش// گویا هنوز باور زینب نمی شود، بر سینه ی امام؟ … بماند بقیه اش// پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته، در بین ازدحام… بماند بقیه اش// راحت شد از حسین همین که خیالشان، شد نوبت خیام….بماند بقیه اش//

رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول، یافاطمه! سلام … بماند بقیه اش//از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش، خون علی الدوام … بماند بقیه اش//سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش، از پیکر امام … بماند بقیه اش//بر خاک خفته ای و مرا می برد عدو،من میروم به شام …بماند بقیه اش//دلواپسم برای سرت روی نیزه ها، از سنگ پشت بام …بماند بقیه اش//دلواپسی برای من و بهر دخترت، در مجلس حرام …بماند بقیه اش//حالا قرار هست کجاها رود سرش،از کوفه تا به شام … بماند بقیه اش….. التماس دعا


 2 نظر

هر گاه لبخند زدند خنجری پشت سرشان مخفی کردند...

02 مهر 1392 توسط درفشان


گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با مذاکره با آمریکا:


فریب لبخند دشمن را نخورید, به راحتی عهد میشکند


گاهی به روی ما لبخند زدند. اوائل گاهی بعضی از ما باور میکردیم. یواش یواش فهمیدیم پشت صحنه چیست. فریب لبخند دشمن را، فریب وعده‌های دروغ دشمن را نخوریم. جبهه‌ی قدرت مادی‌ای که امروز بر دنیا مسلط است، راحت عهد میشکند. بدون هیچ دغدغه‌ای عهدشکنی میکنند، زیر قولشان میزنند، زیر حرفشان میزنند، نه از خدا خجالت میکشند، نه از خلق خجالت میکشند، نه از طرف مذاکره خجالت میکشند؛ راحت دروغ میگویند! من نمونه‌های زنده دارم - که حالا در اینجا جای بحثش نیست؛ شاید آن وقتی که لازم باشد، عرض بکنم - همین اظهاراتی که آمریکائی‌ها کردند، رئیس جمهور آمریکا کرد؛ نامه‌ای که به ما نوشت، جوابی که ما دادیم؛ بعد عکس‌العمل و اقدامی که آنها با مضمون آن نامه‌ها کردند. اینها یک روزی در اختیار افکار عمومی دنیا - آن وقتی که لازم باشد - قرار خواهد گرفت؛ خواهند دید که اینها چه جوری‌اند، حرفشان چقدر اهمیت و ارزش دارد، وعده‌شان چقدر ارزش دارد. بنابراین یکی از کارهای اساسی ما این است که فریب لبخند و وعده‌ی دروغ اینها را نخوریم".هرگاه لبخند زدند، خنجری پشت سرشان مخفی کردند

” جمهوری اسلامی هیچ رودربایستی با هیچ دولتی ندارد؛ لیکن دولتی که دستش از منابع عظیم مالی و انسانی کشور قطع شده بود و هرچه توانست توطئه کرد، دولت آمریکا بود. سی سال دولت آمریکا علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه ملت ایران توطئه کرده، ضربه زده، تدابیر گوناگون اندیشیده؛ هر کار توانسته کرده. اگر شما فکر کنید یک کاری بود که آمریکائی‌ها میتوانستند بکنند و نکردند، بدانید که چنین چیزی نیست؛ هر کار ممکن بوده، کرده‌اند.
گاهی هم حرفهای به‌ظاهر آشتی‌جویانه‌ای در این مدت زدند؛ اما هر وقت که لبخندی به روی مسئولین جمهوری اسلامی زدند، وقتی دقت کردیم، دیدیم خنجری در پشت سرشان مخفی کرده‌اند؛ از تهدید دست برنداشته‌اند؛ نیتشان عوض نشده است. خنده‌ی تاکتیکی، لبخند و روی خوش تاکتیکی، فقط بچه‌ها و کودکان را فریب میدهد. یک ملت بزرگ با این تجربه، و مسئولین برگزیده‌ی یک چنین ملتی، اگر فریب بخورند، خیلی باید ساده‌لوح باشند؛ یا باید ساده‌لوح باشند، یا باید غرق در هوی‌ و هوس باشند؛ دنبال زندگی راحت و خوش و همراه با عافیت باشند؛ بخواهند با دشمن بسازند. والّا اگر مسئولین کشور باهوش باشند، دقیق باشند، مجرب باشند، پخته باشند، دل در گرو منافع ملت با همه‌ی وجود داشته باشند، گول لبخند را نمیخورند.
صورت قضیه این است که بیائید مذاکره کنیم؛ اما در کنار مذاکره، تهدید؛ که اگر مذاکره به این نتیجه‌ی مطلوب نرسد، پس چنین و چنان! این شد مذاکره؟! این همان رابطه‌ی گرگ و میش است که امام گفت: رابطه‌ی گرگ و میش را ما نمیخواهیم. بیائید بنشینید با ما سر میز، مذاکره کنید بر سر فلان موضوع؛ مثلاً بر سر موضوع هسته‌ای، لیکن شرطش این است که این مذاکره، به فلان نتیجه‌ی معین برسد! مثلاً دست برداشتنِ کشور از فعالیت هسته‌ای، اگر به این نتیجه نرسد، پس چنین و چنان؛ تهدید".

بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان در آستانه 13 آبان‌ 1388/08/12

 

طعمه را از دهان گرگ با قدرت باید گرفت نه با مذاکره


” از دهان گرگ طعمه را با مذاکره نمیشود گرفت؛ با قدرت باید گرفت. هزار و صد سال است که در ادبیات کشور ما:
“مهتری گر به کام شیر در است / رو خطر کن ز کام شیر بجوی” را گفته‌اند. گاهی هم عمل شده در تاریخ ما، بسیاری از اوقات هم عمل نشده. امروز ملت ایران دارد با ایستادگی خود به این توصیه عمل میکند؛ «رو خطرکن». این است مسئله‌ی ما. مسئله‌ی ما با آمریکا و مسئله‌ی ما با مستکبرین عالَم این است. آنها میگویند شما وجودتان، استعدادتان، قدرتتان را به صحنه نیاورید که در مقابل قدرت ما، سلاح ما، توانائیهای تبلیغاتی ما رقیبی وجود نداشته باشد، ما بتوانیم یکه‌تازی کنیم در میدان. جواب ملت ما این است که: نخیر، ما میتوانیم از حق خودمان دفاع کنیم؛ میتوانیم جلو تجاوز شما را بگیریم؛ اگر نکنیم، خدا از ما مؤاخذه خواهد کرد.”

بیانات در دیدار مردم تبریز 1386/11/28


 نظر دهید »

وقایع سوم شوال

20 مرداد 1392 توسط درفشان

قتل متوكل عباسي

در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسي ملعون، به دستور فرزندش به قتل رسيد. مدت خلافت او 14 سال و ده ماه طول کشيد .
وي بعد از واثق، در سال 232 هـ .ق. به خلافت نشست. در ايام او لهو ولعب و طرب، مخصوصاً در مجلس او بسيار شد. او مردي خبيث بود و به فرمودة اميرمؤمنان(عليه السلام)، كافرترين آل عباس به شمار مي‌رفت. عمرو بن فرج را والي مدينه و مكه كرد و او به مردم دستور داده بود تا كسي به آل ابي‌طالب احسان نكند و اگر كسي كوچكترين احساني كند سخت عقوبت خواهد شد؛ لذا كار بر علويان تنگ شد تا جايي كه لباسهاي زنان علويه كهنه و پاره شده بود و پيراهن سالمي را براي نماز به نوبت مي‌پوشيدند و نخ ريسي مي‌كردند ‌تا اين که متوكل به درك واصل شد.


از اعمال زشت و پست متوكل اين بود كه هميشه و در همه جا اميرمؤمنان (عليه السلام) را به بدي ياد و به آن حضرت جسارت مي‌نمود. او 17 بار قبر مبارك حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را خراب كرد، ولي دوباره بنا شد. متوكل در راه زيارت آن حضرت دست و پا قطع مي كرد و زوار را مي‌كشت.
به خاطر جسارتهايي كه متوكل در مجلسي به اميرمؤمنان (عليه السلام) كرد، منتصر پسرش در شب چهارشنبه سوم ماه شوال سال 247 هـ .ق. چند نفر از غلامهاي خاص پدر را مامور كشتن وي كرد و آنها در حالي كه متوكل مشغول شرب خمر بود، خونش را ريختند و متوکل به دركات جحيم شتافت.


در همان روز مردم با منتصر در قصر معروف جعفري بيعت كردند. وي مردي رئوف و مهربان با اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) بود و بر عكس پدر، به آل ابيطالب احسان مي‌كرد و به هيچ وجه متعرض ايشان  نمي‌گشت. او زيارت امام حسين(عليه السلام) را آزاد كرد و مانع احدي نشد ‌و دستور داد تا فدك را به اولاد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) رد كنند و اوقاف آل ابيطالب(عليهم السلام) را آزاد كرد و دستور داد كسي متعرض شيعيان حضرت علي(عليه السلام) نشود. همچنين براي علويان مدينه اموالي فرستاد تا در ميانشان تقسيم شود. او در روز 25 ربيع الاول سال 248 هـ .ق. بيمار شد و در پنجم ربيع الثاني هنگام عصر درگذشت و مدت خلافتش 6 ماه بود . گفته شده كه او را با زهري كه در شاخ حجامت ريخته بودند مسموم کردند .

 نظر دهید »

وقایع اول شوال

14 مرداد 1392 توسط درفشان

١ـ عيد سعيد فطر
٢ـ وقوع جنگ قرقرة الكُدر
٣ـ مرگ عمرو بن عاص


1ـ عيد سعيد فطر
در دين مقدس اسلام روز اول ماه شوال، عيد سعيد فطر است که مسلمانان پس از يک ماه روزه داري در ماه مبارک رمضان به استقبال اين عيد سعيد مي‌روند.
عيد سعيد فطر به معناي بازگشت به سرشت و فطرت است؛ يعني مسالة جهاد با نفس و خودسازي در ماه رمضان، انسان را به مقامي مي‌رساند که پرده‌هاي جهل و انحراف و گناه و هواپرستي ، از سر راه فطرت برداشته مي‌شود و انسان به فطرت ناب دروني‌اش که آيينة صاف خدا نماست، باز مي‌گردد. از نظراسلام، عيد فطر روزي است که مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آيات قرآن و نيايش ها و تقويت صبر و اراده، سرشت خويش را متوجه خداوند سبحان نمايند و خود را هميشه در محضر حق تعالي بدانند تا گناه نکنند.
مولاي متقيان حضرت علي (عليه السلام) در يکي از اعياد فطر خطبه‌اي خواندند که در آن چنين آمده است : « اي مردم! اين روز، روزي است که نيکوکاران، پاداش مي‌برند و گنه‌کاران، مأيوس مي‌گردند و اين شباهت بسياري به روز قيامتتان دارد . پس وقتي از منازلتان براي خواندن نماز عيد خارج مي‌شويد، به ياد آوريد زماني را که از قبر خارج مي‌شويد و به سوي پروردگارتان ميرويد. با ايستادن در جايگاه نماز، به ياد آوريد زماني را که در محضر عدل الهي هستيد و از شما حساب رسي مي‌شود. با بازگشت به سوي منازل خود، زماني را يادآور شويد که به منازل خود در بهشت مي‌رويد. اي بندگان خدا! کم‌ترين چيزي که به زنان و مردان روزه دار داده ميشود، اين است که فرشته¬اي در آخرين روز ماه رمضان به آنان چنين ندا مي‌دهد که: “هان! بشارتتان باد اي بندگان خدا! که گناهان گذشته‌تان آمرزيده شد؛ پس به فکر آيندة خويش باشيد که چگونه باقي ايّام را بگذرانيد"».


2ـ جنگ قرقرة الكدر
در اول شوال سال دوم هـ .ق. جنگ قرقرة الكدر به وقوع پيوست. قرقرة الكدر نام آبي است در قبيلة بني سليم كه در سه منزلي مدينه واقع گرديده است. سبب اين جنگ آن بود كه به پيامبر خدا(صلي الله عليه و اله) اطلاع دادند جمعي از قبيلة بني سليم و بني غطفان در قرقرة الكدر جمع شده‌اند و قصد دارند به مدينه شبيخون بزنند؛ از اين رو آن حضرت پرچم اسلام را به دست مبارك شير خدا حضرت علي (عليه السلام) دادند و ايشان را به همراه دويست نفر از مسلمانان به آنجا فرستادند. هنگامي كه اميرمؤمنان(عليه السلام) به آنجا رسيدند ، ديدند كه آن جماعت از آن منطقه گريخته اند پس آن حضرت به مدينه بازگشتند.


3ـ مرگ عمرو بن عاص
در اول شوال سال 41 هـ .ق عمرو بن عاص ملعون به درك جحيم واصل شد. مادر وي «نابغه» نام داشت. او كنيزي بود كه عبدالله بن جذعان او را خريد و آزادش كرد. نابغه از زنان خلافكار مكه به شمار ميرفت كه مراجعه كننده بسيار داشت. از جمله، ابولهب، امية بن خلف، هشام بن مغيره ‏، ابوسفيان و عاص بن وائل با او زنا كردند و عمرو متولد شد. هنگامي كه نابغه وضع حمل كرد هر يك از آنها مدعي عمرو شدند و آخرالامر قضاوت را بر عهدة خود نابغه گذاشتند كه او هم عاص را انتخاب كرد.
عاص ملعون كسي بود كه پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و اله) را «ابتر» خطاب كرد و خاطر شريف آن حضرت را مكدر نمود، تا آنكه سورة مباركة كوثر نازل شد.
با اين نسب و نژاد عمرو عاص نبايد تعجب كرد كه او از سرسخت ترين دشمنان پيامبر و علي بن ابيطالب(عليهما السلام) باشد و همراه معاويه با حيله‌هاي مختلف خون به دل اميرمؤمنان(عليه السلام) كند كه واقعة صفين و قرآن بر سر نيزه كردن و نيز شهادت مالك اشتر و واقعة حكمين از جملة آنهاست.
گفته اند که او در هنگام مرگش مي‌گفت: «حال من چنان است كه كوه رضوي را بر گردن من نهاده اند و درون مرا از خار پر كرده‌اند و مرا از سوراخ سوزني بيرون مي كشند».


 1 نظر

رمضان که می آید...

20 تیر 1392 توسط درفشان

متن زیر برشی است از کتاب “خدا خانه دارد”*؛


·        قفسم را می گذاری در بهشت، تا بوی عطر مبهم دوردستی مستم کند؛ تا تنم را به دیواره ها بکوبم؛ تا تن کبودم درد بگیرد؛ و درد نردبانی است که آن سویش تو ایستاده ای برای در آغوش کشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و بیش از آن چه باید، خودم را درگیر نمی کنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم حسرتم را فقط آه می کشم. تن نمی کوبم به دیواره ها که درد، مرا به تو برساند.

·        قفسم را می گذاری در بهشت تا تاب خوردن برگ ها، تا سایه های بی نقص درختان انبوه دیوانه ام کند؛ تا دست از لای میله ها بیرون کنم؛ تا دستم لای میله ها زخم شود و زخم، دالانی است که در پایانش تو ایستاده ای برای در آغوش کشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و خود را درگیر نمی کنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم هوسم را فقط نگاه می کنم و دستم را زخمی هیچ آرزویی نمی کنم.

·        با من چه باید بکنی که به میله هایم، به فضای تنگم، به دیواره ها، آن چنان مانوسم که اگر در بگشایی پر نخواهم زد؟ بال هایم چیده نیست. پایم به چیزی بسته نیست که نیازی به این همه نیست. در من خاطره ی درخت مرده است. آبی رنگ امسال نیست و واژه ی آسمان مرا یاد هیچ چیز نمی اندازد. من صحنه را سال ها است ترک کرده ام.

….

·        رمضان که می شود صدایت را بلند می کنی؛ بلند و بلندتر. من بیش تر و بیش تر پشت پرده پنهان می شوم. تو هر رمضان قفسم را می گذاری در بهشت تا هوس کنم، ولی من… چرا رهایم نمی کنی؟ می خواهم بچرم؟…

من هیچ مولای کریمی را بر بنده ی زشتکارش صبورتر از تو بر خودم ندیده ام!

ادامه »

 1 نظر

ولادت امیرالمومنین علی (ع) مبارکباد

02 خرداد 1392 توسط درفشان

 

بـوی گـل و سـنـبل اسـت یـا کـه هوای بهار؟
زمـزمـه بــلـبـل اسـت یــا کـه نـوای هَـزار؟


نـغـمـه روح الـقــدوس مـی‌رسـد از بـزم انـس
یـا کـه نـسـیـم صـبـا مـی‌وزد از کـوی یـار؟


لاله خود رو بـِرُست، ژاله به رویـش نشست
بوی خوشش کرد مست، هرکه بُدی‌هوشیار


هـم بـه بـسیـط زمیـن، پهن بسـاط نـشـاط
هـم بـه مـحیـط فـلـک، سور و سرور استـوار


مالک ملک وجود، شمع شبستان جود
شاهد بزم شهود، پرده گرفت از عِذار


روح نفوس و عقول، اصل اصیل اصول
نفسِ نفیس رسول، خسروِ والاتبار


شـاخـه طـوبـی مـثـال، در چـمـن اعـتـدال
مـاهِ فــروزانْ جــمــال، در فــلـک اقـتــدار


قـبـّـه‌ی خـرگـاه او، قـبـلــه اهـل کـمـال
پـایــه‌ی درگــاه او، مـلـتـزم و مـسـتـجـار


کـعـبـه پـر از نـور شـد، جـلـوه‌گـه طـور شـد
سرّ «انا الله» ز «نور»، گشت عیان نی ز «نار»


مـکـــه شـد از بـوی او، رشـک خـتـــا و خُــتَــن
وز چــمـــن روی او گـلـشــــن دارالـقـــرار


آیت الله غروی (کمپانی)

 

 نظر دهید »

«ليلةالرغائب»؛ شب بخشايش و هنگام نزول فرشتگان

26 اردیبهشت 1392 توسط درفشان

 

 

از پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) روايت شده است كه فرمودند: از اولين شب جمعه در ماه رجب غافل نشويد؛ زيرا شبی است كه فرشتگان آن را «ليله الرغائب» می‌نامند. اين نام‌گذاری به اين جهت است كه هنگامی كه مقداری از شب گذشت، هيچ فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمين نمی‌ماند مگر اين كه در كعبه و اطراف آن جمع شوند.


معنای لغوی
كلمه «رغائب» جمع «رغيبه» به معنای چيزی كه مورد رغبت و ميل است و نيز به معنای عطا و بخشش فراوان است (لسان العرب، ج‏1، ص422)‌. بنابراين معنای اول «ليله‌الرغائب» شبی است كه ميل و توجه به عبادت و بندگی در آن فراوان است و بندگان خوب و شايسته خداوند در اين شب تمايل زيادی به رفتن به درخانه خداوند و ارتباط و انس با معبود خويش دارند.


بنابر معنای دوم، «ليله الرغائب» يعنی شبی كه در آن عطاء و بخشش خداوند فراوان است و بندگان مخلص خداوند با روی آوردن به بارگاه قدس ربوبی و خاكساری در برابر عظمت حق شايسته دريافت انعام و عطا و بخشش بی‌كرانه حق می‌گردند.درباره فضيلت و ارزش و عظمت آن می‌توان دو جهت زير را بيان كرد:از اين جهت كه اصولا شب جمعه، خود دارای ويژگی و ارزش خاصی است و اعمال عبادی فراوانی در آن وارد شده و زمان عبادت و مناجات و عرض حاجات با قاضی الحاجات است.ماه رجب اولين ماه از ماه‌های حرام، ماه خدا و هنگام عبادت، دعا و استغفار است و رحمت الهی در اين ماه در حال ريزش و نزول است، به همين جهت اين ماه را «رجب الاصب» گويند، چون «صب» به معنای ريختن است. پس ليله الرغائب، شرافت و ارزش شب جمعه و ماه رجب هردو را در خود جمع نموده و ارزشی دوچندان دارد.


نقل شيخ عباس قمی راجع به اين شب
شيخ المحدثين عباس قمی در كتاب شريف مفاتيح الجنان درباره اين شب می‌‌نويسد: بدان كه شب جمعه اول ماه رجب را «ليله‌الرغائب» گويند و برای آن عملی از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) با فضيلت بسيار واردشده كه سيدبن طاووس در «كتاب اقبال» و علامه مجلسی در اجازه «بنی زهره» آن را نقل كرده‌اند، ازجمله فضيلت‌هايی كه برای آن برشمرده‌اند، اين‌كه به سبب شرافت اين شب گناهان بسيار از كسانی كه اعمال خاصی را انجام دهند، آمرزيده می‌شود.از جمله اعمال اين شب نمازی است كه اگر شخص آن را به جا آورد، پس از مرگ هنگامی كه در قبر گذاشته شود، خداوند تبارك و تعالی ثواب نمازش را به بهترين صورت به سوی او می‌فرستد تا هم‌دم او شود و او را از تنهايی بيرون آورد.اين شخص با روی گشاده و درخشان و زبانی شيوا و فصيح به او می‌گويد: ای حبيب و دوست من! بشارت باد تو را كه از هر شدت و سختی نجات يافتی.


ميت می پرسد: تو كيستی؟ به‌خدا سوگند كه من چهره‌ای بهتر از روی تو نديده‌ام و كلامی شيرين‌تر از كلام تو نشنيده‌ام و بويی بهتر از بوی تو نبوئيده‌ام.
آن شخص می‌گويد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهايی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور رستاخيز دميده می‌شود، من در عرصه قيامت، سايه بر سر تو خواهم افكند. پس خوشحال باش كه هرگز خير از تو معدوم نخواهدشد (مفاتيح الجنان).


اعمال اين شب
آن گاه شيخ عباس قمی درباره چگونگی اعمال اين شب می‌نويسد: كيفيت آن چنان است كه روز پنجشنبه اول ماه رجب را روزه می‌داری و چون شب جمعه داخل شود، مابين نماز مغرب و عشا دوازده ركعت نماز می‌گذاری كه هر دو ركعت را با يك سلام تمام می‌كنی. در هر ركعت از آن نماز يك مرتبه «حمد» و سه مرتبه «انا انزلناه» و دوازده مرتبه «قل هوالله احد» می‌خوانی.


چون از نماز دو ركعتی فارغ شدی، هفتاد مرتبه «اللهم صلی علی محمدالنبی الامی و علی اله» می‌گويی و سپس به سجده می‌روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائكه و الروح» می‌گويی. پس از آن، سر از سجده برمی‌داری و هفتاد مرتبه «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم» می گويی. پس از آن نيز دوباره به سجده می روی و هفتاد مرتبه «سبوح قدوس رب الملائكه و الروح» می گويی. آن گاه حاجت خود را می‌طلبی كه برآورده خواهد شد، ان‌شاء الله.

منبع :‌ ایکنا

 

 1 نظر

پيام امام‌خميني‌(ره) در 12فروردين 58

12 فروردین 1392 توسط درفشان

 

كنگره‌هاي 2500ساله طاغوت فرو ريخت

روز جمهوري اسلامي

چکيده: من به ملت بزرگ ايران كه در طول تاريخ شاهنشاهي، كه با استكبار خود آنان را خفيف شمردند و بر آنان كردند آنچه كردند، صميمانه تبريك مي‌گويم. خداوند تعالي بر ما منت نهاد و رژيم استكبار را با دست تواناي خود كه قدرت مستضعفين است در هم پيچيد و ملت عظيم ما را ائمه و پيشواي ملتهاي مستضعف نمود، و با برقراري جمهوري اسلامي، وراثت حقه را بدانان ارزاني داشت. من در اين روز مبارك، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوري اسلامي ايران را اعلام مي‌كنم.

 

متن كامل پيام امام خميني، بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران (ره) كه در 12 فروردين 1358 به مناسبت سالروز جمهوري اسلامي ايران منتشر شد به شرح زير است:

 

 

«بسم الله الرحمن ارحيم»

 

و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين. صدق الله العظيم

 

من به ملت بزرگ ايران كه در طول تاريخ شاهنشاهي، كه با استكبار خود آنان را خفيف شمردند و بر آنان كردند آنچه كردند، صميمانه تبريك مي‌گويم. خداوند تعالي بر ما منت نهاد و رژيم استكبار را با دست تواناي خود كه قدرت مستضعفين است در هم پيچيد و ملت عظيم ما را ائمه و پيشواي ملتهاي مستضعف نمود، و با برقراري جمهوري اسلامي، وراثت حقه را بدانان ارزاني داشت. من در اين روز مبارك، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوري اسلامي ايران را اعلام مي‌كنم. به دنيا اعلام مي‌كنم كه در تاريخ ايران چنين رفراندمي سابقه ندارد كه سرتاسر مملكت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوقها هجوم آورده و راي مثبت خود را در آن ريخته و رژيم طاغوتي را براي هميشه در زباله‌دان تاريخ دفن كنند.

 

من از اين همبستگي كه جز مشتي ماجراجو و بيخبر از خدا، همه و همه به نداي آسماني واعتصموا بحبل الله جميعا لبيك گفتند، و با تقريبا اتفاق آرا به جمهوري اسلامي راي مثبت دادند و رشد سياسي و اجتماعي خود را به شرق و غرب ثابت كردند، تقدير مي‌كنم. مبارك باد بر شما روزي كه پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنجهاي طاقت‌فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پاي درآورديد، و با راي قاطع به جمهوري اسلامي، حكومت عدل الهي را اعلام نموديد. حكومتي كه در آن، جميع اقشار ملت با يك چشم ديده مي‌شوند و نور عدالت الهي بر همه و همه به يك طور مي‌تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه كس به يكسان مي‌بارد. مبارك باد شما را چنين حكومتي كه در آن اختلاف نژاد و سياه و سفيد و ترك و فارس و لر و كرد و بلوچ مطرح نيست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط كرامت در پناه تقوا و برتري و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.

 

مبارك باد بر شما روزي كه در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود مي‌رسند، فرقي بين زن و مرد و اقليتهاي مذهبي و ديگران در اجراي عدالت نيست. طاغوت دفن شد و طغيان و سركشي به دنبال او دفن مي‌شود، و كشور از چنگال دشمنهاي داخلي و خارجي و چپاولگران و غارت پيشگان نجات يافت. اينك شما ملت شجاع، پاسداري جمهوري اسلامي هستيد. اينك شما هستيد كه بايد اين اثر الهي را با قدرت و قاطعيت حفظ كنيد و نگذاريد بقاياي رژيم متعفن كه در كمين نشسته‌اند و طرفداران دزدان بين‌المللي و نفت‌خواران مفتخوار در بين صفوف فشرده شما رخنه كنند. اينك شماييد كه بايد مقدرات خود را به دست بگيريد و مجال به فرصت طلبان ندهيد، و با قدرت الهي كه مظهر آن جماعت است، قدمهاي بعدي را برداريد، و با فرستادن طبقه فاضله و امناي خود در مجلس موسسان، قانون اساسي جمهوري اسلامي را به تصويب برسانيد، و همان طور كه با عشق و علاقه به جمهوري اسلامي راي داديد، به امناي امت راي دهيد تا مجالي براي بدانديشان نماند.

 

صبحگاه 12 فروردين - كه روز نخستين حكومت الله است - از بزرگترين اعياد مذهبي و ملي ماست. ملت ما بايد اين روز را عيد بگيرند و زنده نگه دارند. روزي كه كنگره‌هاي قصر 2500 سال حكومت طاغوتي فرو ريخت، و سلطه شيطاني براي هميشه رخت بربست و حكومت مستضعفين كه حكومت خداست به جاي آن نشست.

 

هان! اي ملت عزيز كه با خون جوانان خود حق خود را به دست آورديد، اين حق را عزيز بشمريد و از آن پاسداري كنيد، و در تحت لواي اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهي را با پشتيباني خود اجرا نماييد. من با تمام قوا در خدمت شما كه خدمت به اسلام است، اين چند روز آخر عمر را مي‌گذرانم، و از ملت انتظار آن داريم كه با تمام قوا از اسلام و جمهوري اسلامي پاسداري كنند.

 

من از دولتها مي‌خواهم كه بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فكر و اراده، باقيمانده رژيم طاغوتي را كه آثارش در تمام شئون كشور ريشه دارد پاكسازي كنند، و فرهنگ و دادگستري و ساير وزارتخانه‌ها و ادارات كه با فرم غربي و غربزدگي به پا شده است به شكل اسلامي متحول كنند، و به دنيا عدالت اجتماعي و استقلال فرهنگي و اقتصادي و سياسي را نشان دهند. از خداوند تعالي عظمت و استقلال كشور و امت اسلامي را خواستارم.

 

                                                                                                                                والسلام عليكم و رحمة الله.

 

(صحيفه امام (ره)، جلد ششم، 4-452) / منبع:تبیان

 نظر دهید »

طلایه دار حیا و عفت

12 فروردین 1392 توسط درفشان

طلایه دار حیا و عفت

 

حضرت زینب علیها السلام ، بانوی حیا و عفت، مرزبان پاکی و پاکدامنی، دختر امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام; در روز پنجم جمادی الاولی، سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره، دیده به جهان گشود.

هر چند مادر بزرگوارش را در پنج سالگی از دست داد، ولی رهتوشه هایی گرانبها از حیا و پاکی در همین مدت کوتاه از مکتب مادر فرا گرفت. در این مقام برآنیم تا گوشه هایی از حیا، عفت و پاکدامنی حضرتش را به تصویر کشیم.

 

ضرورت بحث حیا

هرگاه از جامعه، حیا رخت بربست و عفت در آن لگدکوب شد، دین هم بساط خویش را جمع خواهد کرد . چه زیبا امام حسین علیه السلام - آن کس که زینب علیها السلام، حیا را در مکتب او آموخت - فرمود: «آن که دین ندارد، حیا هم ندارد.(1)»

مهاجمان فرهنگی، بخوبی این رابطه و ملازمه بین دین و حیا را دریافته اند، از این رو صهیونیست معروف «نتانیاهو» این گونه القاء می کند که «برنامه های ماهواره ای، به مثابه یک نیروی شورشی بسیار مۆثری عمل می کنند، بچه های ایرانی مسلما لباسهای زیبایی را خواهند خواست که در شوهای تلویزیونی می بینند. آنها استخرهای شنا و شیوه زندگی فانتزی خواهند خواست.(2)»

 

نمونه هایی از حیای بانو

1 . فرزند بیت حیا و عفت

«یحیی مازنی » که از علمای بزرگ و راویان حدیث است، چنین نقل می کند: «مدتها در مدینه، در همسایگی علی علیه السلام در یک محله زندگی می کردم . منزل من در کنار منزلی بود که «زینب » دختر علی علیه السلام در آنجا سکونت داشت، حتی یک بار هم، کسی حضرت زینب علیها السلام را ندید و صدای او را نشنید، او هرگاه می خواست به زیارت جد بزرگوارش برود، در دل شب می رفت، در حالی که پدرش علی علیه السلام در پیش و برادرانش حسن و حسین علیهما السلام در اطراف او بودند . وقتی به نزدیک قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسیدند، امیرالمۆمنین علیه السلام شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش می کرد . یک روز امام حسن علیه السلام علت این کار را سۆال کرد، حضرت فرمود: از آن می ترسم که کسی خواهرت زینب را ببیند. (3)»

و راستی کجا رفته این مرزبانیهای حیا؟ ! و چرا در جامعه شیعه علوی، می بینیم که مردان با همسران آرایش کرده و دختران بی بهره از حجاب، در پارکها و خیابانها و . . . ظاهر می شوند؟!

«زینب علیها السلام در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب علیها السلام در این اوقات خودداری می کنند; زیرا که او در خانه و روبسته زندگی می کرد . ما نمی توانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب علیها السلام از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان می دهد»

 

2 . حیا در آغاز جوانی

 دکتر «عائشه بنت الشاطی » ، بانوی اهل تحقیق اهل سنت، چنین می گوید: «زینب علیها السلام در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب علیها السلام در این اوقات خودداری می کنند; زیرا که او در خانه و روبسته زندگی می کرد . ما نمی توانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب علیها السلام از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان می دهد.(4)»

تاریخ او را ندیده، چرا که حیای او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه علیها السلام توصیه کرده است که: برای زنان بهتر است که آنان مردان را نبینند، و مردان [نیز] آنها را نبینند.(5)»

3 . نمایش شکوه حیا

مدینه، شبی را به یاد می آورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال به سوی مکه روانه شد. در قطعه ای تاریخی، راوی چنین نقل می کند:

«چهل محمل را دیدم که با پارچه های حریر [ابریشم] و دیباج زینت شده بودند . در این وقت امام حسین علیه السلام دستور داد بنی هاشم زنهای محرم خود را سوار بر محملها نمایند، پس در این حال من نظاره می کردم که ناگهان جوانی از منزل حسین علیه السلام بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و بر گونه او علامتی بود و صورتش مانند ماه می درخشید و می فرمود: بنی هاشم کنار روید. و آن گاه دو زن از خانه حسین علیه السلام خارج شدند، در حالی که دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده می شد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یکی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تکیه قرار داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضی پرسیدم; آن دو بانو کیستند؟ ! جواب دادند: یکی از آنها زینب علیها السلام و دیگری ام کلثوم علیها السلام; دختران امیرالمۆمنین علیه السلام . پس گفتم: این جوان کیست؟ ! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمۆمنین علیه السلام است . سپس دو دختر صغیر را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است . پس یکی را همراه زینب علیها السلام و دیگری را همرام ام کلثوم علیها السلام سوار نمود . پس از [اسم] آن دو دختر پرسیدم . گفته شد: یکی سکینه و دیگری فاطمه; دختران حسین علیها السلام می باشند. آن گاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیا و متانت سوار شدند. . .(6)

حضرت زینب

 

4 . دنیا فدای حیا و عفت

پس از غارت لباسهای امام حسین علیه السلام، سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمه ها هجوم بردند . برای آن که مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود [و بر قامت حیا و نجابت غباری بنشیند] . تمامی وسایل و زیورآلات، حتی گوشواره های فاطمه بنت الحسین علیه السلام نیز که یادگار امام بود در محلی جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشه ای اجتماع کردند، دختر شجاع امام علی علیه السلام فریاد زد: هر کس میل دارد، وسایل و زیورآلات را بردارد! عده ای پیش آمدند و هرچه بود غارت کردند . . .(7)

5 . فریاد تجلی حیا بر بی حیاها

کاروان حیا وارد کوفه شد، مردم در حالی که خاندان رسالت را به سوی عبیدالله بن زیاد می بردند، اسیران را تماشا می کردند . در این لحظه صدای بانوی حیا بلند شد: ای مردم کوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمی کنید که به خانواده پیامبر چشم دوخته اید.(8)»

زینب علیها السلام، به زیبایی درس عفت را در مکتب پدر آموخت; آنجا که فرمود: مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد، اما عفت می ورزد؛ نزدیک است که انسان عفیف فرشته ای از فرشتگان باشد

6 . اوج تقابل حیا با بی حیایی

 یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت کرده بود، آن گاه دستور داد که اسیران را وارد کنند. آن گاه فریاد آهنین حیای زینبی بر فرق مجسمه بی شرمی یزیدی فرود آمد که: ای پسر آزاد شدگان; آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران [پرده نشین] رسول خدا را اسیر کنی [و شهر به شهر بگردانی] ؟ ! ! پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان کنند، در حالی که از مردان آنها یاری کننده ای همراهشان نباشد، و از یاری کنندگان آنان مددکاری نباشد . چگونه می توان امید بست به دلسوزی کسی که [مادرش] جگر پاک مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید؟!»

حضرت زینب علیها السلام آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب علیها السلام ، باعث شد یزید سر به زیر افکند و هر کس در آنجا بود، چنان سر به زیر و خاموش شد که گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افکنده است . نقل می کنند که هنده دختر عبدالله عامر و «زن یزید» آنچه را در مجلس شوهرش رخ داد شنید، پیراهن را نقاب کرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردی و بی حیایی بر سر او فریاد کشید(9) .

 عفت و پاکدامنی; برازنده ترین زینت زنان و گران قیمت ترین گوهر برای آنان است. زینب علیها السلام، به زیبایی درس عفت را در مکتب پدر آموخت; آنجا که فرمود: مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد، اما عفت می ورزد؛ نزدیک است که انسان عفیف فرشته ای از فرشتگان باشد.(10)»

 

پی نوشت:

1)      میزان الحکمة، ج 2، ص 717، روایت 4569 .

2)      هفته نامه بصیرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4 .

3)      شیخ جعفر نقدی، کتاب زینب کبری، ص 22.

4)      عائشه بنت الشاطی، بانوی کربلا، ص 58 - 59 .

5)      وسائل الشیعه، ج 14، ص 43، حدیث 7 .

6)      موسوعة کلمات الامام حسین علیه السلام، صص 297 و  298 .

7)      احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 204 .

8)      سید عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین علیه السلام، ص 310 .

9)      بانوی کربلا، ص 147 .

10)   نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 466 .

فرآوری: فاطمه سر فرازی        

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 


 

منبع: نشریه مبلغان، تیر 1382، شماره 43.

 نظر دهید »

پای صحبتهای نصب کننده های ضریح جدید سیدالشهدا علیه السلام

03 اسفند 1391 توسط درفشان


این جملات را که می‌گفت اشک می‌ریخت همان روز در جمع گروه به عنوان یک تذکر گفت: دوستان حتی‌الامکان در محضر حضرت اباعبدالله بلندبلند صحبت نکنید… پشت‌تان به قبر مطهر نباشد… در آن لحظه، آب هم ننوشید چون آقايم تشنه بودند…


کربلا که بیایی نمی‌توانی به آب فکر نکنی. یعنی تشنگی مثل ترجیع‌بند شعر به سراغت می‌آید و تو مجبور می‌شوی هر از چندگاهی به دنبال قطره‌ای آب باشی. اصلاً من فکر می‌کنم کربلا شهر تشنگی است این جا آدم‌ها بیشتر تشنه می‌شوند. بیشتر آب می‌نوشند اما تفاوت عمده‌ای بین این تشنه‌شدن و تشنگی‌های در شهر و دیار خود داریم. این جا کمی که عطش رطوبت لبان‌مان را تبخیر می‌کند و کام‌مان خشک می‌شود بی‌اختیار حلقه‌های اشک در چشم‌ها هویدا می شود. حکایت تشنگی در کربلا حکایت تکرار نیست یعنی حتی اگر صدها روز هم در این شهر زندگی کنی و همه احوالات تو در این سرزمین به روز مرگی دچار شود تشنگی از این قاعده مستثناست. هم زود به زود تشنه می‌شوی و هم هر وقت آب می‌نوشی ذکر لبان تشنه حسین علیه السلام به سراغت می‌آید.


حالا این تشنگی به لحظات ما رسیده است. ما آمده‌ایم تا ضریح جدید را نصب کنیم اما نمی‌دانم چرا این قدر تشنه می شویم. این را تجربه کردم که جز در محدوده ضریح که همواره انسان احساس سرمستی می‌کند هرچه به این حائر حسینی نزدیک‌تر باشی تشنه‌تر می‌شوی. روزگار ما در اینجا به آنجا کشید که قرار شد پیکره چوبی ضریح را که عرض و طول و ارتفاعش و وزنش کاملاً متفاوت بود به داخل هدایت کنیم. یک عده مثل من نوکر بودند یعنی فقط فرمان‌برداری می‌کردند یک عده ای هم فرمانده بودند؛ از کدام طرف برویم… چگونه برویم… با چه زاویه‌ای وارد شویم… تمام این جند خط را برای این خاطره نوشتم که در پس از هدایت پیکره چوبی به داخل و طی‌شدن کار که البته از استرس و فشار بسیار بالایی برخوردار بود حاج محمود که در واقع فرمانده ماست در عملیات نصب ضریح می‌گفت: احساس تشنگی کردم هم به خاطره استرس هم به خاطر تحرک زیاد هم برای اینکه به پیکره آسیبی نرسد چون پیکره چوبی بسیار سنگین بود و اگر از تراز بودن خارج می‌شد حتماً به سمت‌ها و کنج‌ها فشار می‌آمد. از طرفی در محضر امام‌بودن هم و اینکه نمی توانی فریاد بزنی… خلاصه دست به دست هم داد که حسابی استرس بکشم.

پیکرها که به داخل آمد احساس کردم کامم خشک است. از تشنگی، زبانم به کام دهانم می‌چسبید. خیالم که از قطعات راحت شد پیش‌روی حضرت ایستاده بودم به یکی از بچه‌ها گفتم یک لیوان آب برایم بیاور. . . وقتی او رفت آب بیاورد ناگهان به خوردم آمدم؛ من اینجا در محضر امام(ع) هستم. امام(ع) اینجا حاضرند. امام(ع) تشنه بودند. در همین جا بوده است که پیکر تشنه فرزندان‌شان را در آغوش گرفتند. فدای لب تشنه‌شان. اینجا نقطه مرکزی تشنگی حضرت سیدالشهداست. من چگونه اینجا آب بنوشم؟ این جملات را که می‌گفت اشک می‌ریخت همان روز در جمع گروه به عنوان یک تذکر گفت “دوستان حتی‌الامکان در محضر حضرت اباعبدالله بلند بلند صحبت نکنید… پشت‌تان به قبر مطهر نباشد.
در آن لحظه، آب هم ننوشید چون آقايم تشنه بودند…

حامد حجتی

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه الزهرا اهواز

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • مناسبت ها
  • مقالات
  • اخبار
    • معاونت آموزش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت پژوهش
    • بسیج طلاب
  • اعمال ماه های قمری
  • روزشمار تاریخ اسلام
    • مناسبت های ماه شوال
    • مناسبت های ماه رمضان
  • کلام نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 6
  • دیروز: 9
  • 7 روز قبل: 27
  • 1 ماه قبل: 169
  • کل بازدیدها: 39888
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس