مدرسه علمیه الزهرا اهواز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است.....

19 آبان 1392 توسط درفشان


ترکیب بند معروف محتشم کاشانی

در رثای حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و شهیدان کربلا

 

باز اين چو شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است‏
باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو
كار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گويا طلوع مى‏كند از مغرب آفتاب
كاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست‏
اين رستخيز عام كه نامش محرم است
درباره گاه قدس كه جاى ملال نيست
سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است
جن و ملك بر آدميان نوحه مى‏كنند
گويا عزاى اشرف اولاد آدم است‏
خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين
پرورده كنار رسول خدا حسين‏

 

***************


كشتى شكست خورده طوفان كربلا
در خاك و خون طبيده ميدان كربلا
گر چشم روزگار برو زار مى‏گريست
خون مى‏گذشت از سر ايوان كربلا
نگرفت دست دهر گلابى بغير اشك
ز آن گل كه شد شگفته به بستان كربلا
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
بودند ديو و دد همه سيراب و ميمكيد
خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
زان تشنگان هنوز بعيوق مى‏رسد
فرياد العطش ز بيابان كربلا
آه از دمى كه لشكر اعداد نكرد شرم
كردند رو بخيمه سلطان كربلا
آندم فلك بر آتش غيرت سپند شد
كز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

 

***************

كاش آنزمان سرادق گردون نگون شدى‏
وين خر گه بلند ستون بى ستون شدى‏
كاش آنزمان درآمدى از كوه تا بكوه
سيل سيه كه روى زمين قير كون شدى‏
كاش آنزمان ز آه جهان سوز اهلبيت‏
يك شعله برق خرمن گردون دون شدى‏
كاش آنزمان كه اين حركت كرد آسمان
سيماب وار گوى زمين بى سكون شدى‏
كاش آنزمان كه پيكر او شد درون خاك‏
جان جهانيان همه از تن برون شدى‏
كاش آنزمان كه كشتى آل نبى شكست
عالم تمام غرقه درياى خون شدى‏
آن انتقام گرنفتادى بروز حشر
با اين عمل معامله دهر چون شدى‏
آل نبى چو دست تظلم برآورند
اركان عرش را به تلاطم درآورند

 

***************


برخوان غم چو عالميان را صلا زدند
اول صلا بسلسله انبيا زدند
نوبت به اوليا چو رسيد آسمان طپيد
زان ضربتى كه بر سر شير خدا زدند
آن در كه جبرئيل امين بود خادمش‏
اهل ستم به پهلوى خيرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ريزه‏ها
افروختند و در حسن مجتبى زدند
وانگه سرادقى كه ملك محرمش نبود
كندند از مدينه و در كربلا زدند
و ز تيشه ستيزه در آن دشت كوفيان
بس نخلها ز گلش آل عبا زدند
پس ضربتى كزان جگر مصطفى دريد
برحلق تشنه خلف مرتضى زدند
اهل حرم دريده گريبان گشوده مو
فرياد بر در حرم كبريا زدند
روح الامين نهاده بزانو سر حجاب‏
تاريك شد زديدن آن چشم آفتاب‏

 

***************


چون خون ز حلق تشنه او بر زمين رسيد
جوش از زمين بذروه عرش برين رسيد
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب‏
از بس شكستها كه باركان دين رسيد
نخل بلند او چو خسان بر زمين زدند
طوفان به آسمان زغبار زمين رسيد
باد آن غبار چون بمزار نبى رساند
گرد از مدينه بر فلك هفتمين رسيد
يكباره جامه درخم گردون به نيل زد
چون اين خبر بعيسى گردون نشين رسيد
پر شد فلك زغلغله چون نوبت خروش
از انبيا بحضرت روح الامين رسيد
كرد اين خيال و هم غلط كاركان غبار
تا دامن جلال جهان آفرين رسيد
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال‏
او در دلست و هيچ دلى نيست بيملال‏

 

***************


ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند
يكباره بر جريده رحمت قلم زنند
ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر آيد ز آستين
چون اهلبيت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك
آل على چو شعله آتش علم زنند
فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت
گلگون كفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد بهم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تيغ به صيد حرم زنند
پس برسنان كنند سريرا كه جبرئيل‏
شويد غبار گيسويش از آب سلسبيل‏

 

***************

روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار
خورشيد سر برهنه بر آمد ز كوهسار
موجى بجنبش آمد و برخاست كوه كوه
ابرى ببارش آمد و بگريست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاك مطمئن
گفتى فتاد از حركت چرخ بيقرار
عرش آنزمان بلرزه در آمد كه چرخ پير
افتاد در گمان كه قيامت شد آشكار
آن خيمه‏اى كه گيسوى حورش طناب بود
شد سرنگون زباد مخالف حباب وار
جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئيل‏
گشتند بى عمارى محمل شتر سوار
با آنكه سر زد آن عمل از امت نبى
روح الامين زروح نبى گشت شرمسار
و انگه ز كوفه خيل الم روبشام كرد
نوعيكه عقل گفت قيامت قيام كرد

 

***************


بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فكند
هم گريه بر ملايك هفت آسمان فتاد
هر جا كه بود آهوئى از دشت پا كشيد
هر جا كه بود طايرى از آشيان فتاد
شد وحشتى كه شور قيامت بباد رفت
چون چشم اهلبيت بر آن كشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد
بر زخمهاى كارى تيغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان
بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بى اختيار نعره هذا حسين زو
سر زد چنانكه آتش از و در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول‏

 

***************


اين كشته فتاده بهامون حسين تست‏
وين صيد دست و پا زده در خون حسين تست‏
اين نخل‏تر كز آتش جان سوزتشنگى‏
دود از زمين رسانده بگردون حسين تست‏
اين ماهى فتاده بدرياى خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسين تست‏
اين غرقه محيط شهادت كه روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسين تست‏
اين خشك لب فتاده دور از لب فرات‏
كز خون او زمين شده جيحون حسين تست‏
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشگ و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون حسين تست
اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون حسين تست
چون روى در بقيع بزهرا خطاب كرد
وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد

 

***************


كاى مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بيكس و بى آشنا ببين
اولاد خويش را كه شفيعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببين
در خلدبر حجاب دو كون آستين فشان‏
و اندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين
نى نى ورا چو ابر خروشان به كربلا
طغيان سيل فتنه و موج بلا ببين
تنهاى کشتگان همه در خاك و خون نگر
سرهاى سروران همه بر نيزه‏ها ببين‏
آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام
يك نيزه‏اش زدوش مخالف جدا ببين‏
آن تن كه بود پرورشش در كنار تو
غلطان بخاك معركه كربلا ببين
يا بضعة الرسول ز ابن زياد، داد
كو خاك اهلبيت رسالت بباد داد

 

***************


خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد
بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم كه از ين حرف سوزناك‏
مرغ هوا و ماهى دريا كباب شد
خاموش محتشم كه از ين شعر خونچكان‏
در ديده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم كه از ين نظم گريه خيز
روى زمين با شگ جگرگون كباب شد
خاموش محتشم كه فلك بسگه خون گريست‏
دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم كه بسوز تو آفتاب‏
از آه سرد ماتميان ماهتاب شد
خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين‏
جبريل را زروى پيمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنين نكرد
بر هيچ آفريده جفائى چنين نكرد

 

***************


اى چرخ غافلى كه چه بيداد كرده‏اى‏
وزكين چه‏ها در ين ستم آباد كرده‏اى‏
بر طعنت این بس است كه با عترت رسول‏
بيداد كرده خصم و تو امداد كرده‏اى‏
اى زاده زياد نكرده است هيچ گه
نمرود اين عمل كه تو شداد كرده‏اى‏
كام يزيد داده‏اى از كشتن حسين
بنگر كه را به قتل كه دلشاد كرده‏اى
بهر خسى كه بار درخت شقا وتست
در باغ دين چه با گل و شمشاد كرده‏اى‏
با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو
با مصطفى و حيدر و اولاد كرده‏اى‏
حلقى كه سوره لعل لب خود نبى برآن
آزرده‏اش به خنجر بيداد كرده‏اى‏
ترسم تو را دمى كه به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند

ديوان محتشم كاشانى

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

کلیدواژه ها: ashura

موضوعات: مناسبت ها لینک ثابت

نظر از: شهید [بازدید کننده]
شهید

چرا باید وبلاگ یک مدرسه علمیه که شده مرکز مدیریت همش شعر باشه

لطفا سازماندهی کنید

1392/09/25 @ 15:40
نظر از: atena [بازدید کننده]
atena

سلام وبلاگ بسيار خوبيست مطالب ارزنده اي در آن جمع آوري شده ولي سركار خانم درفشان به نظر من اين تنها به يك وبلاگ شخصي شبيه تراست نه وبلاگ يك مدرسه ي علميه چون مدرسه يك سيستم يكپارچه كه از چند بخش تشكيل شده است ومسلما افراد مختلف درآن بخشها فعاليت ميكنند ومدير مدرسه تنها يكي از اين افراد است

1392/09/17 @ 01:46


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه الزهرا اهواز

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • مناسبت ها
  • مقالات
  • اخبار
    • معاونت آموزش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت پژوهش
    • بسیج طلاب
  • اعمال ماه های قمری
  • روزشمار تاریخ اسلام
    • مناسبت های ماه شوال
    • مناسبت های ماه رمضان
  • کلام نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 78
  • دیروز: 9
  • 7 روز قبل: 27
  • 1 ماه قبل: 169
  • کل بازدیدها: 39888
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس