مدرسه علمیه الزهرا اهواز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آيا مي دانید نقش نگین انگشتری امام حسین علیه السلام چه بود ؟

05 دی 1391 توسط درفشان

روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»
ائمه علیهم السّلام هر کدام شعار و جمله ای را بر نگین انگشتر خود حک می کردند. نقش نگین انگشتر سیدالشهداء علیه السّلام عبارت بود از «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» و به نقلی دو انگشتر داشتند. بر نگین یکی «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله» و بر دیگری «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» بود.(1)
هر دو تعبیر، گویای روح شهادت طلب آن حضرت و مقام رضا و تسلیم او به دیدار خدا و پروردگار است. روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»(2) و این نیز که توحید، سرمایه لقای الهی است، نشان دهنده روح خداجویی و شهادت طلبی اوست.
————————-
پی نوشت:
1- سفینه البحار،ج1،ص377.
2 - امالی صدوق،ص124.
3- فرهنگ عاشورا،ص482.
منبع : افکار

 نظر دهید »

هفتم صفر را به سوگواری بپردازیم یا به جشن و سرور ؟! + پاسخ برخی از مراجع تقلید

30 آذر 1391 توسط درفشان

به گزارش «شیعه نیوز» ،در این استفتا چنین امده است : با توجه به اهميت برگزاري شعائر اهلبيت عليهم السلام و مظلوميت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و سيره ي مستمره ي علماي حوزه هاي علميه ي قم و نجف اشرف و ساير مشاهد مشرفه که روز هفتم ماه صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام اقامه ي عزا مي کردند و از جمله مرحوم حاج شيخ عبد الکريم حائري مؤسس حوزه علميه ي قم که بر تعطيلي دروس حوزه ي علميه و اقامه ي عزا بر آن وجود شريف اصرار داشتند و به دستور ايشان بازار قم تعطيل مي گرديد و از زمان حيات آن بزرگوار تا کنون نيز بر اين منوال باقي است؛ نظر حضرتعالي نسبت به روز هفتم صفر ـ که بنا بر اقوالي از جمعه شهيد اول در کتاب دروس، مرحوم کفعمي در مصباح، شيخ بهايي و مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء و برخي ديگر از اعاظم فقها تصريح بر شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام در اين روز نموده اند؛ـ چيست؟ در صورت صحت اقوال فوق الذکر در اين روز و بنا بر قولي ولادت امام موسي کاظم عليه السلام نيز هست، وظيفه و تکليف ما شيعيان و خصوصا صدا و سيما در بر پايي عزاداري و يا جشن و سرور چه مي باشد؟

 

پاسخ  آيت الله وحيد خراساني :
بسم الله الرحمن الرحيم

به آنچه فقيه محقق ، موسس حوزه علميه قدس سره فرموده اند ، بايد عمل شود.

پاسح ایت الله آيت الله سيستاني :
بسمه تعالي بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبي عليه السلام و ترتيب مجالسي براي آن حضرت و ذکر مصائب و يادآوري مناقب آن امام از مصاديق تعظيم شعائر است . و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب

پاسخ آیت‌ الله سید صادق روحانی:
باسمه جلت اسمائه، جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشف‌الغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته‌اند من هم موقعی‌ که در این مورد تحقیق می‌کردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دسته‌جات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم‌(علیه السلام) در این روز مانع نباید بشود.

پاسخ آيت الله صافي گلپايگاني :
برپائي مجلس ميلاد ائمه عليهم السلام بسيار خوب و مناسب است اما چ.ن هفتم صفر بنا بر بعضي اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام مي باشد و از طرفي تمام ماه محرم و صفر ماههاي حزن آل الله و کاروان داغدار و مصيبت زده حضرت سيدالشهداء عليه السلام است سزاوار است در اين دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود.ان شاءالله مجمع مقدس شما عزيزان مورد توجه و عنايت خاصه حضرت بقيةالله ارواحنا فداه قرار بگيرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشيد.

پاسخ مرحوم آيت الله میرزا جواد تبريزي :
محرم و صفر ماه هاي حزن بر سيدالشهداء و خاندان اهل بيت عليهم السلام مي باشد و بايد به مجالس عزاداري روضه خواني بگذرد.
الله اعلم

پاسخ مرحوم ایت الله فاضل لنکراني :

بسمه تعالي و له الحمد در اين که بايد يک روز اختصاص به حضرت امام مجتبي عليه السلام داشته باشد ترديدي نيست و با توجه به اينکه روز 28صفر روز رحلت خاتم الانبيا (صلی الله علیه و آله) هم هست و بدين لحاظ شهادت سبط اکبر عليه السلام تحت الشعاع قرار مي گيرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به اين عنوان اختصاص دهند که (( مشهور )) هم همين است

 2 نظر

هیچ‌کس ماه‌ تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد!

30 آذر 1391 توسط درفشان
علت حذف تاریخ شهادت امام حسن در هفت صفر از تقویم شیعیان ایران

 

آیت الله محمد هادی یوسفی غروری گفت: از موقعی که شاه با مراجع درگیر شد، آخوند‌های درباری آن وقت، از کتاب‌ها استخراج کردند که ولادت امام کاظم(ع) 7 صفر است و سوم صفر را هم ولادت امام باقر(ع) اعلام کردند، بنابراین حالت سیاه‌پوشی محرم و صفر را با این نقض کردند.
 

علت حذف تاریخ شهادت امام حسن در هفت صفر از تقویم شیعیان ایران

به گزارش «سراج 24» حجت‌الاسلام و المسلمین «محمد‌هادی یوسفی غروی»، عضو هیئت علمی مدرسه عالی امام خمینی(ره) در مورد تاریخ شهادت امام حسن مجتبی(ع) و تولد امام موسی کاظم(ع) در روز هفتم صفر، ضمن بیان مطلب فوق گفت: از لحاظ اسناد تاریخی، مرحوم شیخ کفعمی در قرن 9 در کتاب «مصباح بلدالامین»، هفتم صفر را زمان شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام کرده و لذا معمول شیعیان غیر ایرانی، مخصوصا شیعیان عراق این است که هفتم صفر را شهادت امام حسن(ع) می‌دانند و عزاداری می‌کنند.

وی هم‌چنین اظهار کرد: ظاهرا قبل از تشکیل دولت صفوی، سایر شیعیان و عمدتا شیعیان عراق، 7 صفر را شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام می‌کردند و این‌که شهادت امام حسن(ع) 28 ماه‌ صفر اعلام شده، البته از لحاظ منابع تاریخی درست است؛ یعنی هم مرحوم شیخ کلینی در «کافی» و هم مرحوم شیخ مفید در «الارشاد» 28 صفر را اعلام کرده‌اند و شیخ تبریزی صاحب «اعلام‌الوری» گرچه خمیر‌مایه اصلی‌اش از «الارشاد» شیخ مفید است، اما همه این بزرگان 28 صفر را شهادت امام حسن(ع) اعلام کرده است.

یوسفی غروی در مورد ثبت شهادت امام حسن(ع) در دوران صفویه گفت: در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند، لذا وفات پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوه‌مند‌تری برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این‌ باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند.

این استاد حوزه علمیه قم در ادامه خاطرنشان کرد: مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف و کربلا بود، بعد از هجرت از نجف به سوی ایران، این روش را از علمای نجف و کربلا به ایران و قم انتقال داد و از آن وقت به بعد، علما در این روز برای امام حسن(ع) عزاداری می‌کنند.

وی در مورد میلاد امام کاظم(ع) و امام باقر(ع) هم اظهار کرد: اعلام میلاد امام کاظم(ع) در هفتم صفر در میان شیعیان سابقه ندارد و از زمان صفویه و بعد از مشورت با علما قرار شد که در دو ماه محرم و صفر تمام حسینیه‌ها و مساجد، سیاه‌پوش باشد. زمانی که برای تبلیغ به کشور‌های خارجی می‌رفتیم، با این مشکل مواجه بودیم؛ یعنی آن‌جا، هفتم صفر برای شهادت امام حسن(ع) عزاداری می‌کردند، در حالی که رسانه‌های ایران تبریک و جشن و سرور داشتند و این دو رفتار متناقض، برای آن‌ها سؤال‌برانگیز بود.
وی در مورد تاریخ تولد امام کاظم (ع) نیز گفت: علامه شوشتری صاحب «قاموس‌الرجال» گفته است که «لم یعین احد شهره»؛ یعنی هیچ‌کس ماه‌ تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاریخی فقط سال‌ تولد ذکر شده است؛ ولی شیخ تبریزی در کتاب «إعلام‌الوری» و «تاج‌الولید» و هم‌چنین مرحوم «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب » روز تولد امام کاظم(ع) را 7 صفر اعلام کرده‌اند و هیچ نقل دیگری در این زمینه نیست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ یعنی مرحوم «شیخ کلینی» در «کافی» یا مرحوم «شیخ مفید» در«الارشاد» هیچ روز و ماهی را برای تولد امام کاظم(ع) اعلام نکرده‌اند، لذا کلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط می‌شود، بالاخره تعیین تولد امام کاظم(ع) مربوط به متأخرین است.

در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند، لذا وفات پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوه‌مند‌تری برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این‌ باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند
وی هم‌چنین در همین رابطه اظهار کرد: متأسفانه در مورد تاریخچه تولد امام کاظم(ع) تا حالا یک تقویم کسی به من نشان نداده است که قبل از زمان آیت‌الله بروجردی، 7 صفر ثبت شده باشد و فلذا این ثبت تاریخی به خاطر نوع درگیری بین مرجعیت و روحانیت با شاه و بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی مربوط می‌شود. از موقعی که شاه با مراجع درگیر شد، آخوند‌های درباری آن وقت، از کتاب‌ها استخراج کردند که ولادت امام کاظم(ع) 7 صفر است و سوم صفر را هم ولادت امام باقر(ع) اعلام کردند، بنابراین حالت سیاه‌پوشی محرم و صفر را با این نقض کردند.

وی در مورد عزاداری یا جشن در 7 صفر اعلام کرد: برنامه‌‌هایمان با سایر شیعیان جهان باید هماهنگی داشته باشد و آن بنای 500 ساله علمای شیعه که از زمان صفویه پایه‌گذاری شده بود را هم برهم نزنیم، لذا تولد امام باقر(ع) در سوم صفر و تولد امام کاظم(ع) در هفتم صفر را از مراسم‌های جشن در محرم و صفر خارج کنیم، مخصوصا، تولد امام باقر(ع) که در ماه رجب گرفته می‌شود.

یوسفی غروی که از روند جشن‌ و سرور در 7 صفر دل‌گیر بود، گفت: چه لزومی دارد که این روز جشن گرفته شود، در حالی که در این روز تمام علما در قم و جهان عزادار‌ هستند و آن‌چه از ابتدای رسمیت یافتن تشیع رخ داد بنا بر این نبوده است که برای هر معصومی جشنی برپا کنند، بلکه فقط برای میلاد حضرت رسول(ص)، امام علی(ع)، امام حسین(ع) و البته امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) جشن و سرور گذاشته شود و هیچ‌کس نمی‌تواند از منابع تاریخی نشان بدهد که شیعه از ابتدا بنا بر جشن گرفتن تمام موالید معصومین(ع) داشته است، لذا به طریق اولی نباید جشن و سروری در زمان سیاه پوشی جامعه دینی برای عزای امام حسین(ع) رخ دهد.

وی در پایان خاطرنشان کرد: اینکه در 7 صفر عزاداری برای امام حسن(ع) داشته باشیم، علاوه بر اینکه احترام به شیعیان غیر ایرانی و علماست، بلکه همان‌طور که گفته شد، از مرحوم شیخ کفعمی نقل به شهادت امام حسن(ع) در 7 صفر وجود دارد، لذا گرچه نقل شهادت در 7 صفر نسبت به 28 صفر ضعیف‌تر است، ولی اگر 2 روایت داریم، که یکی روایت نقل سندی بلااشکال است و دیگری روایتی ضعیف است، اما عمل علما طبق آن روایت ضعیف است نه آن روایت قوی، لذا عمل را مرجح می‌دانند، فلذا علما مبنایشان در مسائل فقهی هم این‌گونه است؛ یعنی عمل را اقوی از سند می‌دانند.  

منبع: سایت سراج24

 نظر دهید »

امام حسن(علیه السلام ) و یاران خائن

30 آذر 1391 توسط درفشان

 

یکی از علل اصلی ناموفق بودن قیام¬ها و حتی جنگ¬ها، خیانت افراد خودی است که امروزه آنان را در اصطلاح سیاسی، نظامی و امنیتیِ “ستون پنجم دشمن” می¬نامند. نقش ستون پنجم در دوره امام حسن(ع) بسیار واضح است. اگر خیانت برخی از یاران و سپاهیان آن حضرت نبود، معاویه هرگز فرصت آن را پیدا نمی¬کرد که به اهداف شوم و ضد اسلامی خود برسد. در این میان اقدامات برخی از یاران و سپاهیان امام حسن مجتبی (ع) نه تنها جلوی معاویه را نگرفت، بلکه او را در رسیدن به اهداف شومش تحریض نمود.
خلافت امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن(ع) امام دوم شیعیان در سال چهلم هجری پس از شهادت امام علی (علیه السلام) به خلافت ظاهری رسید.[1] دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت، همچون دوره خلافت امام علی (ع) مملوّ از فعالیت ستون پنجم دشمن است، که با فعالیتشان مانع از پیروزی قاطع امام علی (ع) در برابر معاویه ستمگر شدند.
دوره خلافت امام حسن(ع)، دوره¬ای بود که فعالیت منافقان، خیانت¬کاران و جاسوسان در آن به حد اعلای خود رسیده بود. از طرفی معاویه به مقابله با امام حسن(ع) برخواسته بود و از سوی دیگر، در پی جنگ¬های سه¬گانه امام علی(ع) و به شهادت رساندن بیشتر یاران با وفای اهل البیت(ع) در “غارات” مانند مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و افراد دیگر اوضاع برای سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.
با وجود تمام این شرائط، امام حسن(ع) تصمیم نهایی برای جنگ با معاویه را در سخنرانی خود در مسجد کوفه اعلام نمود. مردم کوفه آنقدر در رفتن به جنگ سستی نمودند، تا اینکه پیرمردی به نام عدی بن حاتم، به پا خواست و جملاتی به کوفیان گفت و به تنهایی و به اطاعت از فراخوان امام عازم (پادگان) نخیله شد و به دنبال او عده ای از قبیله طی و دیگر قبایل به ناچار به راه افتادند.[2]
امام پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه جاسوسانی از سوی معاویه در کوفه و بصره شد، که پس از شناسایی این دو نفر دستور قتل آنان را صادر کرد و به دنبال آن در نامه ای به معاویه اين چنین نوشت:
…گویا خواهان جنگ هستی، بزودی آن را دیدار خواهی کرد پس چشم به راه باش…[3]
اما برنامه معاویه به طور دیگری طراحی شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهی فراهم ساخته و به سوی کوفه حرکت کرده بود. نقشه معاویه آن بود که حضرت را مخفیانه به قتل برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد به همین منظور چهار نفر تروریست منافق به نام¬های عمرو بن حریث و اشعث بن قیس و حجر بن الحارث و شبث ربعی را اغوا کرد و جداگانه به این کار مامور نمود. امام حسن(ع) خیلی زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباس¬هایش زره پوشید. یکی از منافقین، امام را در موقع نماز هدف قرار داد اما نتوانست کاری از پیش ببرد چون زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیری نمود.[4] طرح دیگر معاویه استفاده از شگردی بود که در صفین او را به پیروزی رساند. به همین منظور سعی کامل نمود تا در میان یاران امام و سپاهیانش نفوذ کند.
یاران خائن
یاران امام در پیروزی بدون دردسر معاویه نقش اساسی را ایفاء نمودند. در این میان عملکرد یکی از کسانی که امام حسن (ع) به او اطمینان کامل نموده و فرماندهی سپاهش را به او واگذار کرده بود از دیگران به مراتب پررنگتر است. او کسی جز عبیدالله بن عباس نبود.
عبیدالله بن عباس فرمانده لشگر امام حسن (ع) نتوانست در برابر پیشنهادهای معاویه مقاومت کند و به راحتی فریب خورد و با عده¬ای زیادی از زیردستان خود در حدود هشت هزار نفر شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و سپاهیان امام را بدون فرمانده رها نمود.[5] این درحالی بود که در دوره امام علی (ع) فرستاده معاویه به مکه دو فرزند خردسال عبیدالله بن عباس را سر بریده بود.[6] انتظار آن بود که عبیدالله نه به خاطر امام بلکه به خاطر دو فرزندی که معاویه از او کشته بود به معاویه نپیوندد، ولی دنیا طبی او تمام خاطرات تلخش را نیز به فراموشی سپرد.
صبحگاه وقتی سپاه امام برای نماز حاضر شدند، عبیدالله بن عباس غایب بود. ناچار شخص دومی که از سوی امام(ع) به عنوان جانشین عبیدالله منصوب شده بود و قیس بن سعد بن عباده انصاری نام داشت، فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و نماز جماعت را به جا آورد. وسوسه¬های معاویه در خصوص قیس سازگار نشد. ولی معاویه که به مقصود نهایی خود نرسیده بود با شایعه سازی توسط جاسوسان خود در میان سپاه قیس باعث سردرگمی و کلافگی آنان شد.[7]
با فرار عبيدالله ابن عباس و ديگر فرماندهان سپاه امام حسن(ع) شرايط بسيار نامطلوبي پديد آمد، امام(ع) كه براي جمع آوري سپاه به مدائن رفته بود نه تنها موفق به انجام اين كار نشد، بلكه عده¬ای از سپاهیانش بر او شوریدند و به خيمه¬اش ريخته به غارت پرداختند، آنان حتي سجاده زيرپاي حضرت را ربودند و “عبدالرحمن ازدي” رداي آن حضرت را از دوشش كشيد،‌ حضرت بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد. همینکه به “مظلم ساباط” رسید نااگاه یکی از خوارج به نام جراح بن سنان پيش آمد،‌ لگام اسب حضرت را گرفت و گفت حسن تو نیز همانند پدرت کافر شدی و خنجري مسموم به ران مبارك حضرت زد كه تا استخوان شكافته شد. [8] این ضربت به طوری سهمگین بود که حضرت بسیار رنجور و بیمار گشت.[9]
بالاخره همان عواملی که امام علی (ع) و سپاهش را در مقابل معاویه متوقف ساخت، دوباره کارساز شد و صلح را بر امام حسن(ع) تحمیل ساخت. گرچه امام مقاومت زیادی نمود، ولی آن حضرت موقعی تن به صلح داد که یارانش از پیرامونش متفرق شدند و او را تنها گذارند.[10] امام حسن(ع) پس انجام صلح با معاویه، حکومت کوفه را رها نموده و در مدینه¬الرسول رحل اقامت افکند. با این حال معاویه آن حضرت را به حال خود رها نکرد و او را با جاسوسان و عمال خود زیر نظر گرفت و در نهایت با اغوای یکی از زنان آن حضرت بنام جعده، زهر به آن حضرت خورانید و دردانه زهرای اطهر را به شهادت رساند.[11]

منبع: سایت سبطین، حجت الله فضلی

[1] - محمد بن نعمان شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، علمیه اسلامی، ج2، ص 5
[2] -ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، کاظم المظفر،قم، دارالکتاب، چاپ دوم، ص 39
[3] - شیخ مفید، همان
[4] - مجلس، محمد باقر؛ بحارالانوار بیروت ، الوفا، چاپ دوم 1403 ،ج44 ،ص33
[5] - همان ،ص51 و یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ هشتم، 1378، ج2، ص141
[6] - یعقوبی، همان، ج2، ص107
[7] - ابوالفداء اسماعیل بن عمره بن کثیردمشقی، البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، 1407، ج8، ص15
[8] - شیخ مفید، همان، ص8 و ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالثراث1378، ج5 ص195
[9] - یعقوبی، همان، ص142
[10] - طبری ، همان
[11] -شیخ مفید، همان، ص12

 نظر دهید »

روز شهادت یک غریب، علت تغییر تاریخ شهادت امام حسن(ع)

30 آذر 1391 توسط درفشان

از دیرباز در حوزه هزار ساله نجف اشرف هفتم صفر را روز شهادت امام مجتبی علیه السلام می دانند و شیعیان عراق و سایر کشورها نیز در این روز برای سبط اکبر؛ امام مجتبی علیه السلام اقامه عزا می کنند اما در ایران شهادت سبط اکبر بیست و هشتم صفر است همزمان با رحلت پیامبر اعظم. چرا؟ به دلیل اختلاف روایت؛ دو قول برای روز شهادت امام حسن مجتبی نقل شده است:
۱. بیست و هشتم صفر؛ بر اساس نقل شیخ کلینی و شیخ مفید و شیخ طبرسی. رضوان الله علیهم
۲. هفتم صفر ؛بر اساس نقل شهید اول ، کفعمی ، شیخ بهایی ، علامه مجلسی ، مرحوم صاحب جواهر ، شیخ کاشف الغطاء و محدث قمی. رضوان الله علیهم

هرچند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس معظم حوزه علمیه قم فقط هفتم صفر برای امام مجتبی اقامه عزا می کردند و به امر ایشان در آن روز بازار هم برای اقامه عزا تعطیل می شده و هنوز هم در برخی از بیوت مراجع در قم روز هفتم صفر برای امام مجتبی روضه برپا می شود اما همچنان در تقویم رسمی کشور هفتم صفر روز ولادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام درج می شود که بنابر برخی پژوهش های انجام شده قطعا ماه ولادت ایشان ذی الحجه است و هفتم صفر ولادت آقا موسی بن جعفر سلام الله علیه نیست!
  

و اگر هم ولادت باشد نکته مهم این است که محرم و صفر ماه حزن اهل بیت است و بسیاری از بزرگان ما مانند استاد فقید ما آقای مجتهدی رحمه الله تقیّد داشتدند که در روز هفتم صفر مجلس روضه تشکیل شود و روضه امام مجتبی یا امام کاظم خوانده شود و تاکید می کردند این روزها حتی اگر تولد امام معصوم هم باشد، روز سرور نیست، روزهای اسارت اهل بیت امام حسین و ماه حزن است! و نکته جالبی که می فرمودند این بود که “چون ناصرالدین شاه تولدش در این روز بود و برای اینکه روز تولدش مصادف با شبِ وفات امام جسن مجتبی نباشد تا بتوانند جشن بگیرند این دست کاری را در تقویم کرده اند.” که در حد یک احتمال می شود پذیرفت اما قابل تامل است چون واقعا تولد او در همین روز بوده ششم صفر۱۲۴۷ هجری قمری بوده و قبل از آن قول بیست و هشتم مرسوم نبوده و الان هم فقط منحصر به ایران است!
 

به هر حال سیره مراجع عظام و نظرشان در مورد جشن در ماه صفر همین است و عموم آنها با برگزاری مجلس شادی در ماه صفر که ماه حزن اهل بیت است مخالف هستند.
چقدر خوب است که فقط یک روز یعنی هفتم صفر -با توجه به قوت این قول- به شهادت امام مجتبی اختصاص داده شود تا هم با سایر شیعیان هماهنگ شویم و هم در ایام آخر صفر مجال کافی برای طرح مباحث هویتی و اعتقادی در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و هیچ یک از دو مناسبت، در یک روز، تحت الشعاع دیگری قرار نگیرد.
این موضوع در دو جلسه اخیر خطبای برتر کشور با حضور معاریف اهل منبر و رسانه در حوزه علمیه قم مطرح و بحث شد و مقرر شد تا مراتب از سوی حوزه جهت طی مراحل قانونی به شورای فرهنگ عمومی منعکس شود. البته اصلاح این قبیل موارد بیشتر به اهتمام همه ما خصوصا اهالی منبر و هیئتی ها برمی گردد که لازم است به این موضوع و اهمیت آن توجه کنند.

منبع: سایت حجت الاسلام شهاب مرادی

 نظر دهید »

علم حضرت زينب (س)

25 آذر 1391 توسط درفشان

 

باسمه تعالی

      علم از صفات بشری است که اساس و زیربنای اسلام را در کنار توحید تشکیل می دهد و آموزش آن در اسلام بر تمام زنان و مردان واجب شده است و هر انسانی که دارای علم باشد به تفضل خاص می رسد . قرآن کریم در این رابطه می فرماید :


یرفع الله الذین امنوا منک و الذین اوتو العلم درجات . (خداوند مقام اهل ایمان و دانشمندان را رفیع می گرداند)
       در اینجا علم لدنی منظور است که از راه تزکیه و تهذیب نفس و نیز از افاضات الهی حاصل می شود که نوعاً جوشش و پیدایش آن از دل است و قطعاً زینب کبری (س) ، ستاره ی درخشانی بود که در آسمان علم ، تقوی و عمل طلوع کرد و در سایه ی تعلیمات معلمان بزرگ وحی و در مکتب نبوت و امامت از منبع علوم غیبی سیراب گشته و دعای پیامبر (ص) در حق او به استجابت رسید ، دعایی که پیامبر (ص) ضمن عقد امام علی (ع) و حضرت زهرای مرضیه (س) از خداوند مسئلت داشت که دلهای آن دو را به هم نزدیک گرداند و از هر گونه اختلاف و افتراق باز دارد و فرزندان و نسلشان را کلیدهای رحمت و معدن حکمت و دانش قرار دهد . از شواهد و قراین موجود بر علم لدنی حضرن زینب (س) ، بیان حضرت سجاد (ع) در کوفه است ، زمانی که سفیر کربلا ، خطبه ی آتشین و کوبنده ی خود را ایراد نمود و آن حضرت فرمود : { یا عمتی اسکتی بحمدالله انت عالمه ی غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه } .


       خطبه های ایشان در کوفه و شام اسناد گویایی هستند که علما و بزرگانی از رسیدن به اول درجه ایی از معارف و علم آنها عاجزاند و این اقراری برای عجز ادراک بزرگی مقام علمی آن علیای مخدره کافی است . حضرت زینب (س) ، دخت علی (ع) عالمه ی غیر معلمه ای بودند که نظیر نداشت و هر گاه لب به سخن می گشود ، گویا علی (ع) است که در حال سخن گفتنی بود و به این منظور سرسخت ترین دشمن این خاندان ، یزیدبن معاویه درباره ی علم و فصاحت آنان می گفت : آنان خاندانی هستند که فصاحت و دانش را از پیامبر به ارث برده و از کودکی به همراه داشته اند و این بهره ای الهی و کمال ذاتی است که خداوند به آن عنایت کرده است . { ذالک فضل الله یوتیه من یشاء من عباده } .


       عقیله ی بنی هاشم از همان ابتدائی که خداوند او را آفریده روح لطیفش را چشمه ی علمی قرار داد بطوری که روایات متعددي آمده است كه حضرت زينب (س) از كودكي داراي علم و فضيلت بودند. در كتاب حضرت زينب (س) شیخ جعفر نقدی آمده است : روزی امیرالمؤمنین (ع) حضرت زینب (س) را در سن طفولیت بر زانوی خود نشانید و از او خواست بگوید : « احد » . زینب (س) تکرار کرد و مکرراً از او خواست بگوید : « اثنین » ، امّا زینب (س) ممانعت کرد و در جواب پدر فرمود : زبانی که به گفتن احد گردش کرد ، چگونه اثنین بگوید و دیگر آن که ابن ابی الحدید در جلد 16 شرح نهج البلاغه ، خطبه ی مفصل و تاریخی فدکیه را از دختر 5 ساله ی او ، حضرت زینب (س) نقل فرموده اند و در این زمینه علما و اندیشمندان و محدثین بزرگ اهل سنت اتفاق نظر دارند که زینب (س) زنی فوق العاده باهوش ، عاقل و فصیح و بلیغ بودند و مقام علمی او به آنجا رسید که به وصیت امام حسین (ع) ، نیابت خاصه در کربلا داشته اند و مرجعیت حدیثی و علمی مردم تا بهبودی حضرت سجاد (ع) گشتند.

السلام علیک یا عقیله بنی هاشم

مقاله ی علم حضرت زینب (س) - سیده امل موسوی حیدری - پایه سوم (سطح2)
حوزه علمیه الزهراء (س) - اهواز

 

 2 نظر

چرا در زیارت عاشورا این‌همه لعن وجود دارد؟

22 آذر 1391 توسط درفشان

مگر لعن کردن بد نیست، پس چرا در زیارت عاشورا این همه لعن وجود دارد؟


نظر به این که این شبهه بسیار شایع شده است باید به سه نکته‌ی بسیار مهمی که در ذیل به صورت خلاصه اشاره می‌گردد، توجه شود:
نکته‌ اول – چه کسی گفته که مطلق لعن کردن بد است؟! این انحراف را دشمنان اسلام شایع کردند تا کسی با لعن کردن دشمنان خدا، رسول (ص)، اهل بیت (ع) و اسلام و مسلمین، بغض آنها را در دل و کلام نپروراند، علیه ظالمین روشنگری و ضد تبلیغ صورت نپذیرد و لعن معاویه و یزید دیروز به «مرگ بر آمریکا، انگلیس و اسرائیل امروز نیانجامد»، تا آنها بتوانند راحت‌تر به ظلم و جنایات خود ادامه دهند.
خداوند متعال خود در قرآن کریم نه تنها کفار، منافقین و حتی دروغ‌گویان [کاذبین] را لعن کرده است، بلکه به لعن کردن انبیای الهی نیز تصریح نموده است، به ویژه لعن کفار بنی‌اسرائیل:
«لُعِنَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا یَعْتَدُونَ» (المائده، 78)
ترجمه: از بنى اسرائیل آنان كه كافر شدند بزبان داود و عیسى بن مریم لعنت و نفرین شدند. و این براى همان عصیانى بود كه ورزیدند و اصولا مردمى تجاوز پیشه بودند.
خداوند متعال حتی راجع به کسانی که پس از ایمان کافر می‌شوند [مانند همان اقوامی که به رغم ادعا مسلمانی، اهل بیت(ع) را کشتند، یا امروز مثل حکام عرب کمر به قتل مسلمین بسته‌اند] به لعنت خدا، ملائک و همه‌ی انسان‌ها اشاره می‌نماید و این لعنت را جزای آنها می‌شمارد – یعنی می‌فرماید نه تنها مردم آنها را لعنت می‌کنند، بلکه این دعای آنها مستجاب است و به عذابشان افزوده می‌گردد:
«أُوْلَئكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (آل عمران، 87)
ترجمه: آنها جز ایشان است كه نفرین خدا و فرشتگان و مردم، همه، بر آنها باشد.
«إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ» (البقره، 161)
ترجمه: همانا كسانى كه كافر شده و در حال كفر مردند لعنت خدا و ملائكه و همه مردم شامل حال ایشان است‏. (دقت شود که این لعنت کردن به مسلمین یا شیعیان اختصاص نیافته است، بلکه می‌فرماید جمیع انسان‌ها آنها را لعنت می‌کنند).


نکته‌ی  دوم – لعنت، فحش یا ناسزا نیست. بلکه به معنای «دور از رحمت» است. بدیهی است که آدمیان را می‌توان از این لحاظ به دو دسته تقسیم نمود: یا در ظل رحمت الهی قرار دارند و یا دور شده از رحمت و «ملعون» هستند. و مهم است که انسان بداند چه کسانی با چه ویژگی‌های در ظل رحمت هستند و چه کسانی ملعون؟ تا نسبت به هر ظالمی نگویند: از کجا معلوم، شاید او هم به بهشت رود؟ این خرافه‌ها القائات شیطانی حکام جور و مفسدین و نفی مسلمات دین است.


نکته‌ی سوم و حایز اهمیت – زیارت عاشورا، صرفاً زیارت امام حسین علیه‌السلام نیست، بلکه زیارت و حضور و در محضر ایشان در روز عاشورا و صحنه‌ی کربلا است. فرق دارد که مسلمان در حال آرامش و در مکه و مدینه و … خدمت امامی برسد یا در میدان جنگ. زیارت عاشورا، زیارت امام در میدان جنگ است.
بدیهی است وقتی مسلمان در میدان جنگ در محضر امام (ع) قرار می‌گیرد، باید سریع جهت خود را مشخص و اعلام مواضع کند و بیان دارد که بر مبنای چه شناخت و اعتقادی، در کدام جبهه قرار دارد؟ لذا اگر دقت کنیم، متوجه می‌شویم که زیارت عاشورا، سراسر اعلام مواضع خودمان به حضرت امام (ع) است. می‌گوییم: «انی اتقرب» یا «لعنة الله منی» و … .
در این زیارت دوست شناسی و دشمن‌سناسی «تولی و تبری» خودمان را به حضرت امام (ع) اعلام می‌داریم و بیان می‌نماییم که چه کسانی را در «ظل رحمت الهی»، یعنی هدایت شده و هدایت کننده – و چه کسانی را دور از رحمت، یعنی منحرف و منحرف کننده «ملعون» می‌شناسیم.
در این زیارت حتی به بصیرت و عمق دشمن‌شناسی خود اذعان می‌نماییم تا معلوم شود که جهت‌گیری ما از سر احساسات یا عادت یا فرهنگ غالب نیست [که غالباً فرهنگ غالب در دنیا همان فرهنگ یزیدی است]. بلکه از روی شناختی صحیح و اعتقادی راسخ به اسلام ناب می‌باشد.
لذا پس از سلام و جمیع سلام‌ها تا ابد، به آن حضرت عرض می‌کنیم:
«فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْكُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فیها وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَلَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْكینِ مِنْ قِتالِكُمْ …».
یعنی اذعان می‌کنیم که ما نه تنها در دوست شناسی و دشمن‌شناس ظاهر‌نگر و احساساتی و دمدمی و اسیر موج، جوّ و شایعات نیستیم، بلکه کاملاً با بصیرت امور را تعقیب می‌کنیم. لذا ابتدا نه یزید و شمر، بلکه بنیانگذاران جریان انحرافی و پایه‌گذاران ظلم را لعنت می‌کنیم. و ظلم را نیز صرفاً در کشتن، ترور یا قتل عام نمی‌بینیم، بلکه می‌گوییم: ظلم بزرگ‌تر دور کردن شما از مقام و رتبه‌ای [خلافت و حکومت] است که خدا آن را برای شما قرار داده است و نه برای جهال و ظالمین. و در درجه‌ی آخر لعنت می‌کنیم [دور از رحمت می‌شناسیم] کسانی را اقدام به جنگ کردند. و نه تنها آنان را، بلکه هر کس یا جریانی که به آنان کمک کرده است. و اعلام برائت از آنان می‌کنیم و با بیان «الی یوم القیامة» اذعان می‌کنیم که این موضع‌گیری، فقط مخصوص یک حادثه در یک برهه از تاریخ نیست، بلکه همیشگی است.
————-منبع :————-
منبع : سایت شبهه

 نظر دهید »

امام سجاد ( عليه السلام ) از كربلا تا شهادت

22 آذر 1391 توسط درفشان

در زندگى پرفراز و نشيب امام زين ‏العابدين عليه السلام نكات بسيار مهمى براى بحث و بررسى وجود دارد. در اينجا گوشه‏ اى از نقش احياگر سيدالساجدين حضرت امام زين‏ العابدين عليه السلام را از كربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسى قرار مى‏دهيم :

1 - بيمارى امام سجاد عليه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قيام عاشورا
3 - حضور ايشان در جمع اسراى اهل بيت عليهم السلام
4 - خطبه‏ هاى حضرت سجاد از كربلا تا مدينه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بيمارى امام سجاد عليه السلام
برخى از مورخان معتقدند كه امام زين ‏العابدين عليه السلام در واقعه جان‏گداز و خونين كربلا 24 ساله بوده است و بعضى ديگر نوشته‏ اند كه از سن مباركش 22 سال مى‏ گذشت. محمد بن سعد در كتابش مى ‏نويسد:
«على بن الحسين عليهما السلام در واقعه كربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شريفش 23 سال (1) مى‏گذشت. فرزند ايشان، امام محمد باقر عليه السلام كه امام سجادعليه السلام از كربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه يا چهار ساله بود. امام زين ‏العابدين در آن هنگام به سبب بيمارى در جهاد شركت نكرد و خداوند او را براى هدايت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله‏ صلى الله عليه وآله از فاطمه ‏عليها السلام در ذريه امام حسين عليه السلام به امام سجاد عليه السلام و اولاد او منحصر گرديد.» (2)
شيخ مفيد در اين باره مى‏گويد:
«همين كه امام حسين عليه السلام شربت‏ شهادت نوشيد، شمر به قصد كشتن امام سجاد عليه السلام نيز حمله برد. امام زين ‏العابدين عليه السلام در بستر بيمارى به سر مى‏برد و حميد بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گرديد. عمر بن سعد آن حضرت را در حالى كه از بيمارى رنج مى‏برد با اهل بيت‏ به كوفه انتقال داد.» ( 3)
امام سجاد عليه السلام در قيام خونين كربلا مدت كوتاهى - بنا به مشيت الهى - بيمار بود و پس از بهبودى، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمين را تداوم بخشيد. اين كه برخى اين امام همام را دائم‏ المريض معرفى كرده ‏اند تا آنجا كه در اذهان عوام اين قضيه مانده است، در حقيقت نسبت‏ به امام چهارم عليه السلام و فداكارى ‏هاى ايشان بى‏ توجهى كرده ‏اند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قيام عاشورا
از آن جا كه شهادت سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و ياران باوفايش از منظر عمومى، آثار ويرانگرى براى حكومت‏ بنى ‏اميه داشت و مشروعيت آن را زير سؤال برده بود و نيز براى اين كه اين تراژدى غم‏بار به دست فراموشى سپرده نشود، امام چهارم با گريه بر شهيدان نينوا و زنده نگهداشتن ياد و خاطره جانبازى آنان اهداف شهيدان كربلا را دنبال مى‏ كرد. ظمت ‏حادثه كربلا و قيام جاودانه عاشورا به قدرى دلخراش بود كه شاهدان آن مصيبت عظيم تا زنده بودند آن را فراموش نكردند.
هر وقت امام مى‏خواست آب بياشامد، تا چشمش به آب مى‏افتاد، اشك از چشمانش سرازير مى‏شد. هنگامى كه سبب گريه آن حضرت را مى‏پرسيدند مى‏فرمود: «چگونه گريه نكنم، در حالى كه يزيديان آب را براى وحوش و درندگان بيابان آزاد گذاشتند ولى به روى پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قيام عاشورا، حضرت امام سجاد عليه السلام، با سخنرانى و خطبه‏هاى آتشين خود توانست نهضت‏حق‏طلبانه سالار شهيدان را از هجوم تحريف نجات بخشد. اينك بعد از گذشت پانزده قرن همچنان اين قيام، پرشكوه و جاودانه است.
ج - حضور ايشان در جمع اسراى اهل‏بيت عليهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه ديگر اسرا به سوى كوفه حركت دادند. آمار دقيقى از اسيران در دست نيست. برخى مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و كودكان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته‏اند (4) كه با چهل شتر - كه هر شتر هودجى بى‏سر پوش بر آن‏ها بسته بودند - حمل مى‏شدند. (5) همه آن‏ها در زنجير بوده يا با ريسمان بسته بودند. (6) تنها مرد كاروان اسيران، حضرت سجادعليه السلام بود. دشمن نسبت‏به ايشان سخت‏گيرتر عمل مى‏كرد. آن چنان كه مورخان نوشته‏اند: امام زين‏العابدين عليه السلام را بر شترى برهنه سوار كرده بودند و دست‏هاى مبارك آن حضرت را بر گردن وى بسته، بر تن او زنجير نهاده و (7) هر دو پاى او را به شكم شتر بسته بودند. (8)
بعضى از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر كوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذكر كرده‏اند و بعضى ديگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته‏اند. (9)
د - خطبه‏ها و سخنرانى‏ها
سخنان انقلابى حضرت سجاد عليه السلام با كوفيان
امام زين‏العابدين عليه السلام در مدت اقامت‏خويش در كوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامى بود كه جارچيان حكومت، مردم را براى تماشاى اسيران، فراخوانده بودند. اين در حالى بود كه براى اسرا در كنار شهر كوفه، خيمه زده بودند. على‏بن الحسين عليه السلام از خيمه بيرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام عليه السلام سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبرصلى الله عليه وآله درود فرستاد و سپس چنين فرمود:
«ايها الناس، من عرفنى فقد عرفنى! و من لم يعرفنى فانا على بن الحسين المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهك حريمه و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبى عياله، انا ابن من قتل صبرا فكفى بذلك فخرا.
ايها الناس، ناشدتكم بالله هل تعلمون انكم كتبتم الى ابى و خدعتموه، و اعطيتموه من انفسكم العهد و الميثاق و البيعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لكم ما قدمتم لانفسكم و سوء لرايكم، باية عين تنظرون الى رسول الله‏صلى الله عليه وآله; (10)
اى مردم! آن كه مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد; و آن كه مرا نمى‏شناسد، من على فرزند حسين عليه السلام هستم. همان كه در كنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى‏آن كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند آن آقايى هستم كه حريم او هتك شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اويم كه [ دشمنان انبوه محاصره‏اش كردند و در تنهايى و بى‏ياورى بى‏آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد] به شهادتش رساندند. البته اين گونه شهادت (شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت) افتخار ماست.
هان، اى مردم! شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد كه نامه‏هايى را براى پدرم نوشتيد و او را خدعه كرديد؟ و [در نامه‏هايتان] با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد؟ سپس با او به جنگ برخاستيد و دست از يارى او برداشتيد. واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده‏ايد! چه زشت و ناروا انديشيديد [و توطئه چيديد!] به چه رويى به رسول الله‏صلى الله عليه وآله خواهيد نگريست؟»
سخنان امام چهارم كه به اين جا رسيد، صداى كوفيان به گريه بلند شد و وجدان‏هاى خفته براى چندمين بار بيدار شد. آن‏ها يكديگر را سرزنش مى‏كردند و به همديگر مى‏گفتند: تباه شديد و نمى‏دانيد.
امام سجاد عليه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بيامرزد كسى را كه پند مرا بپذيرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه مى‏گويم عمل كند، چرا كه روش رسول خداصلى الله عليه وآله براى ما الگويى شايسته است.» و به اين آيه قرآن استناد كرد: «و لكم فى رسول الله اسوة حسنة‏»
قبل از اين كه سخنان حضرت به پايان برسد; كوفيان ابراز هم دردى كردند و يك صدا فرياد برآوردند:
اى فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداريم; از اين پس مطيع فرامين تو هستيم; با هر كه فرمان دهى مى‏جنگيم; با هر كه دستور دهى صلح مى‏كنيم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان مى‏گيريم.
امام زين‏العابدين عليه السلام در پاسخ سخنان ندامت‏آميز و شعارگونه كوفيان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم كرد و گول شعارها و حمايت‏هاى سراب‏گونه شما را نخواهم خورد) اى خيانت كاران دغل باز! اى اسيران شهوت و آز! مى‏خواهيد همان پيمان‏شكنى و ظلمى را كه نسبت‏به پدران من روا داشتيد، درباره من نيز روا داريد؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمى را كه زده‏ايد، خون فشان است و سينه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصيبت‏ها هنوز در كامم هست و غم‏ها گلوگير و اندوه من تسكين‏ناپذير است. از شما كوفيان مى‏خواهم كه نه با ما باشيد و نه عليه ما.»
امام سجاد عليه السلام با اين سخنان، مهر بى‏اعتبارى و بى‏وفايى را بر پيشانى آن‏ها زد و آتش حسرت را در جان كوفيان شعله‏ور ساخت و با اين سخنان بر ندامت آن‏ها افزود:
«اگر حسين عليه السلام كشته شد، چندان شگفت نيست، چرا كه پدرش با همه آن ارزش‏ها و كرامت‏هاى برتر نيز قبل از او به شهادت رسيد. اى كوفيان! با آن چه نسبت‏به حسين عليه السلام روا داشتند، شادمان نباشيد. آن چه گذشت واقعه‏اى بزرگ بود! جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى كسانى است كه او را به شهادت رساندند.» (11)
سخنان امام سجادعليه السلام در مجلس عبيدالله بن زياد
حضور امام زين‏العابدين عليه السلام در جمع اسراى كربلا، چشم‏گير بود. پس از ورود كاروان اسرا به مجلس عبيدالله، مهم‏ترين فردى كه نظر عبيدالله را جلب كرد، وجود مرد جوانى در ميان اسرا بود.
عبيدالله كه تصور مى‏كرد در حادثه كربلا مردى باقى نمانده و همه آنان به قتل رسيده‏اند، از ماموران خود در اين باره پرسيد. و اين بازجويى درباره زنده ماندن امام سجاد، حاكى از كينه وى نسبت‏به خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله به ويژه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام بود كه نمى‏توانست‏شاهد حيات مردى از سلاله اميرالمؤمنين على ابن ابى‏طالب عليهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبرى، آورده است:
«با ورود قافله حسينى به مجلس تشريفاتى عبيدالله، عبيدالله به امام سجادعليه السلام رو كرد و پرسيد: نامت چيست؟ امام سجاد عليه السلام فرمود: على بن الحسين. عبيدالله گفت: مگر خداوند على ابن الحسين عليهما السلام را در كربلا نكشت؟ على ابن الحسين‏عليهما السلام لحظه‏اى سكوت كرد. عبيدالله خطاب به امام عليه السلام گفت: چرا پاسخ نمى‏دهى؟
امام سجاد عليه السلام فرمود: «الله يتوفى الانفس حين موتها»; (12) «خداوند جان‏ها را به هنگام مرگ دريافت مى‏كند.» «و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله‏»; (13) هيچ انسانى نمى‏ميرد مگر به اذن الهى.»
عبيدالله بن زياد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابى و پاسخ كوبنده جوانى كه در زنجير اسارت است، خشمگين شد و دستور داد تا على بن الحسين‏عليهما السلام را نيز به شهادت رسانند. ولى حضرت زينب كبرى‏عليها السلام فرياد برآورد:
«يا بن زياد حسبك من دمائنا اسالك بالله ان قتلته الا قتلتنى معه …; اى ابن زياد! آن همه از خون‏هاى ما كه ريخته‏اى، برايت كافى نيست؟ سوگند به خدا! اگر مى‏خواهى او را بكشى، مرا هم با او بكش.»
شرايط مجلس عبيدالله و سخنان افشاگر حضرت زينب‏عليها السلام سبب شد تا ابن زياد از كشتن امام زين العابدين‏عليه السلام منصرف شود. (14)
امام سجاد عليه السلام در مسير شام
در كاروان اسيران هفتاد و دو سر مقدس از ياران امام حسين عليه السلام بود كه از كربلا به كوفه و از كوفه به شام حركت دادند و اين در حالى بود كه هنوز آثار بيمارى على بن الحسين‏عليهم السلام باقى بود. (15) كسانى كه ماموريت‏يافتند تا قافله حسينى را از كوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذى‏الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زياد، مسؤوليت‏حمل سرهاى شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسيران را از چند منزل از جمله: قادسيه، هيت، ناووسه، آلوسه، حديثه، اثيم، رقه، حلاوه، سفاخ، عليث و ديرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامى كه كاروان اهل بيت‏عليهم السلام به منزل «سفاخ‏» رسيدند، باران شديد شتران را از رفتن باز داشت، ناگزير چند روزى در آن جا توقف كردند و اين توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدى - از اصحاب رسول الله‏صلى الله عليه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلى الله عليه وآله و اسارت اهل‏بيت‏عليهم السلام او آگاه شود و فرمايشات رسول الله‏صلى الله عليه وآله درباره محبت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نسبت‏به امام حسين عليه السلام را براى مردم بازگو كند و كاروان اسيران مورد حمايت و محبت مردم قرار گيرند. (19)
در برخى از منابع تاريخى آورده‏اند كه: قافله اسيران اهل‏بيت عليهم السلام از شهر بعلبك نيز گذشت. مردم بعلبك تا شش مايلى از شهر بيرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادى پرداختند! بايد گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حكومت امويان نزديك‏تر مى‏شد، مردمانش از اهل‏بيت عليهم السلام دورتر بودند و شناخت آن‏ها از اسلام اموى بيش از اسلام ناب محمدى و علوى بود.
سلطه بنى‏اميه بر اين مناطق، اجازه نمى‏داد تا راويان و سخن‏گويان، فضائل اهل‏بيت‏عليهم السلام و مناقب على بن ابى‏طالب‏عليهما السلام را براى مردم بازگو كنند، بلكه برعكس راويانى اجازه حديث گفتن داشتند كه در راستاى اهداف دستگاه خلافت‏به جعل حديث‏بپردازند.
از اين جهت دور از انتظار نمى‏نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بيت و اسيران ستمديده به شادى و سرور بپردازند، به ويژه اين كه قبل از ورود كاروان اسيران اهل بيت‏عليهم السلام به آن شهر، تبليغات وسيعى عليه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف‏آور كودكان شلاق خورده و بچه‏هاى پدر از دست داده و زنان داغديده و دختران يتيم از يك طرف و قهقهه‏هاى مردم بى‏خبر از همه‏جا و سخنان شماتت‏آميز آن‏ها، نمكى بود بر زخم اسراى كربلا!
در اين جا بود كه دختر اميرالمؤمنين، ام كلثوم، با مشاهده اين وضعيت‏به آن‏ها چنين نفرين كرد: «اباد الله كثرتكم، و سلط عليكم من لا يرحمكم; (20) خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسانى را كه به شما رحم نمى‏كنند بر شما مسلط گرداند.»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبك
حضرت امام سجاد عليه السلام در حالى كه قطرات اشك بر چهره‏اش جارى بود، با قلبى سوزان به مردم غفلت‏زده بعلبك چنين فرمود:
«آرى روزگار است و شگفتى‏هاى پايان‏ناپذير و مصيبت‏هاى مداوم آن!
اى كاش مى‏دانستم كشمكش‏هاى گردون تا كى و تا كجا ما را به همراه مى‏برد و تا چه وقت روزگار از ما روى برمى‏تابد!
ما را بر پشت‏شتران برهنه سير مى‏دهد. در حالى كه سواران بر شترهاى نجيب، خويش را از گزند دشوارى‏هاى راه در امان مى‏دارند!
گويى كه ما اسيران رومى هستيم كه اكنون در حلقه محاصره ايشان قرار گرفته‏ايم!
واى بر شما، اى مردمان غفلت‏زده! شما به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كفر ورزيديد و زحمات او را ناسپاسى كرديد و چون گمراهان راه پيموديد.» (21)
ورود به شام
در بعضى مقاتل آمده است كه: امام سجاد عليه السلام پس از تحمل شكنجه‏هاى فراوان در بين راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسيسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بيت عليهم السلام، شهرى كه مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگويى على‏بن ابى‏طالب‏عليهما السلام چيزى نشنيده بودند و لعن او را فريضه مى‏شمردند، رسيد.
كوفيان كه پيرو على عليه السلام بودند و از مولى شناخت داشتند، چه كردند كه شاميان بكنند!
ديلم بن عمر مى‏گويد:
«آن روز كه كاروان اسيران آل رسول الله‏صلى الله عليه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حركت آنان را در شهر با چشمانم ديدم.
اهل بيت عليهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختى آنان را متوقف ساختند. در اين ميان پيرمردى از شاميان در برابر على ابن الحسين‏عليهما السلام كه سالار آن قافله شناخته مى‏شد، ايستاد و گفت:
خدا را سپاس كه شما را كشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پيشواى مؤمنان - يزيد بن معاويه - را بر شما پيروز گردانيد!
على بن الحسين عليهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پيرمرد در دل دارد بگويد.
وقتى سخنان پيرمرد به پايان رسيد، امام عليه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل كردم تا حرف‏هايت تمام شود، اكنون شايسته است تو نيز سخنان مرا بشنوى.
پيرمرد گفت: براى شنيدن آماده‏ام.
على بن الحسين عليهما السلام فرمود: آيا قرآن تلاوت كرده‏اى؟
پيرمرد گفت: آرى.
على بن الحسين عليهما السلام فرمود: آيا اين آيه را خوانده‏اى كه خداوند مى‏فرمايد:
«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى‏»; (22) «اى پيامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش‏هايى كه براى هدايت‏شما انجام داده‏ام، پاداشى نمى‏خواهم جز اين كه خويشان مرا دوست‏بداريد.»
پيرمرد جواب داد: آرى خوانده‏ام (ولى چه ارتباطى با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود اين آيه از خويشان پيامبرصلى الله عليه وآله ماييم.
سپس امام عليه السلام پرسيد: اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده‏اى؟
«و آت ذى القربى حقه‏»; (23) «حق خويشاوندان و نزديكانت را پرداخت كن.»
مرد شامى: آيا شماييد «ذى القربى‏» و خويشاوند پيامبر؟
امام عليه السلام فرمود: بلى، ما هستيم. آيا سخن خدا را در قرآن خوانده‏اى كه فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى‏»; (24) «آن چه غنيمت‏به چنگ مى‏آوريد يك پنجم آن از خدا و رسول و نزديكان اوست.»
مرد شامى گفت: آرى خوانده‏ام.
امام فرمود: مقصود از ذى‏القربى در اين آيه نيز ما هستيم.
امام سجاد عليه السلام فرمود: آيا اين آيه را تلاوت كرده‏اى:
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»; (25) «همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى و گناه از شما اهل بيت زدوده شود و شما را به گونه‏اى بى‏مانند پاك گرداند.»
اى مرد شامى! آيا در ميان مسلمانان كسى جز ما، «اهل بيت رسول خداصلى الله عليه وآله‏» شناخته مى‏شود؟
مرد شامى دانست آن چه درباره اين اسيران شنيده درست نيست. آنان خارجى نيستند. اينان فرزندان رسول الله‏صلى الله عليه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشيمان شده، با شرمسارى دست‏هايش را به سوى آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انى اتوب اليك، اللهم انى اتوب اليك، اللهم انى اتوب اليك، من عداوة آل محمدصلى الله عليه وآله و ابرا اليك ممن قتل اهل بيت محمدصلى الله عليه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل اليوم; (26)
خدايا به سوى تو باز مى‏گردم، خدايا به سوى تو باز مى‏گردم، خدايا به سوى تو باز مى‏گردم از دشمنى خاندان پيامبر و بى‏زارى مى‏جويم و به سوى تو رو مى‏آورم از كشندگان خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت كرده‏ام ولى تا امروز مفاهيم و معارف آن را درك نكرده بودم.»
سخنانى كه بين امام سجاد عليه السلام و پيرمرد شامى گذشت، نداى بيدارباشى بود بر پندار خفته شاميان.
جواب امام سجاد عليه السلام به شماتت دشمنان
مورخين نوشته‏اند: ابراهيم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به كاروان اسراى اهل بيت رساند. چون على بن الحسين عليهما السلام را ديد، از حضرت پرسيد:
على بن الحسين عليهما السلام! حالا چه كسى پيروز است؟ (گويا فرزند طلحه شكست پدرش در جنگ با على‏ابن ابى‏طالب‏عليهما السلام را در برابر چشمانش مجسم كرد و از روى انتقام‏جويى چنين گفت.)
امام سجاد عليه السلام فرمود:
«اگر مى‏خواهى بدانى ظفرمند كيست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)
پاسخ كوتاه، اما كوبنده امام سجاد عليه السلام به پسر طلحة بن عبيدالله، پيامى ژرف به همراه داشت. به او فهماند كه جنگ ما در گذشته و حال براى عزت و قدرت دنيايى نبود كه اكنون ما شكست‏خورده باشيم و تو و يزيد فاتح باشيد. قيام ما براى زنده ماندن پيام وحى و رسالت‏بود و تا زمانى كه از ماذنه‏ها، نداى اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان براى نماز خويش در اذان و اقامه، اين شعارها را تكرار كنند، ما پيروزيم.
امام سجاد در مجلس يزيد
يزيد بن معاويه - لعنة الله عليه - كه از پيروزى سرمست و خود را فاتح نهضت كربلا مى‏دانست، دستور برپايى مجلسى را داد تا با تشريفات خاصى اسيران اهل‏بيت‏عليهم السلام را وارد كنند و او اهل بيت را تحقير كند. ماموران دربار موظف شدند كه قافله اسرا را با ريسمان به يكديگر ببندند و على بن الحسين عليهما السلام را كه بزرگ ايشان بود، با زنجير ببندند و (28) وارد مجلس يزيد كنند. مراسم اجرا شد. كاروان اسيران، وارد مجلس يزيد شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادى بر چهره يزيد و اطرافيانش نمايان بود. امام زين‏العابدين عليه السلام سكوت را جايز ندانست. همين كه چشم مباركش به چهره خبيث‏يزيد افتاد فرمود:
«انشدك الله يا يزيد ما ظنك برسول الله لو رانا على هذه الحالة; (29) اى يزيد تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر اين حال مشاهده كند با تو چه خواهد كرد؟»
امام عليه السلام با كوتاه‏ترين جمله، بلندترين پيام را به حاضرين در مجلس يزيد منتقل مى‏كند.
مردم شام كه يزيد را خليفه رسول الله‏صلى الله عليه وآله مى‏دانستند و براى پيامبرصلى الله عليه وآله احترام قائل بودند، با اين فرمايش امام عليه السلام از خود مى‏پرسند: مگر ميان اسيران با پيامبر نسبتى هست؟
سخنان امام سجاد عليه السلام چنان ضربه‏اى بر اركان حكومت‏يزيد وارد كرد كه سبب رسوايى او شد و او دستور داد غل و زنجير از دست و پا و گردن امام زين‏العابدين‏عليه السلام باز كنند.
يزيد همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سيدالشهداء را پيش يزيد گذاردند، به شعر حصين بن حمام مرى تمثل جست:
«يغلقن هاما من رجال اعزة
علينا و هم كانوا اعق و اظلما;
[شمشيرها] سر مردانى را مى‏شكافند كه نزد ما گرامى هستند [ولى چه مى‏توان كرد كه] آنان در دشمنى و كينه‏توزى پيش‏دستى كردند!»
امام سجاد عليه السلام در جواب يزيد فرمود: «اى يزيد! به جاى شعرى كه خواندى، اين آيه را از قرآن بشنو كه خداوند مى‏فرمايد:
«ما اصابكم من مصيبة فى الارض و فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير. لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لايحب كل مختال فخور»; (30) «نرسد هيچ مصيبتى در زمين و نه در جان‏هاى شما مگر آن كه در لوح محفوظ است پيش از آن كه آن را پديد آريم. به درستى كه آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگين نشويد و به آنچه به شما داد شاد نشويد، خدا متكبران را دوست ندارد.»
يزيد كه منظور امام عليه السلام و پيام آيه را دريافته بود، به شدت خشمگين شد و در حالى كه با ريش خود بازى مى‏كرد، گفت: آيه ديگرى هم در قرآن هست كه سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير»; (31) «هر مصيبتى كه به شما برسد، نتيجه دست‏آوردهاى خود شماست و خدا بسيارى را عفو مى‏كند.»
و سپس خطاب به على بن الحسين عليهما السلام گفت: على، پدرت، پيوند خويشاوندى را بريد و حق مرا نديده گرفت و بر سر قدرت با من به ستيز برخاست، خدا با وى آن كرد كه ديدى. (32)
امام سجاد عليه السلام مجددا آيه «ما اصابكم من مصيبة …» را تلاوت كرد.
يزيد به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگويد و يزيد مجددا آيه‏اى را خواند كه قبلا متعرض آن شده بود.
يزيد انتظار داشت كه امام سجاد عليه السلام در برابر اهانت‏ها و كردار زشت او سكوت كند، ولى حضرت پيش رفت و در برابر يزيد ايستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشيد كه ما را خوار كنيد و ما شما را گرامى بداريم. شما ما را اذيت كنيد و ما از اذيت‏شما دست‏برداريم. خدا مى‏داند ما شما را دوست نداريم و اگر شما ما را دوست نداريد، سرزنشتان نمى‏كنيم.» (33)
يزيد كه به بن‏بست رسيده بود، گفت: راست گفتى ليكن پدر و جد تو خواستند امير باشند. سپاس خدا را كه آنان را كشت و خونشان را ريخت. سپس سخن قبلى خود را تكرار كرد كه: على، پدرت، خويشاوندى را رعايت نكرد و حق مرا ناديده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان كرد كه ديدى.
على بن الحسين عليهما السلام فرمود: «اى پسر معاويه و هند و صخرا! پيش از اين كه به دنيا بيايى پيغمبرى و حكومت از آن پدر و نياكان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله‏صلى الله عليه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم كفار را در دست داشتند. سپس فرمود: اى يزيد! اگر مى‏دانستى چه كرده‏اى و بر سر پدر و برادر و عموزاده‏ها و خاندان من چه آورده‏اى به كوه‏ها مى‏گريختى و بر ريگ‏ها مى‏خفتى و بانگ و فرياد بر مى‏داشتى.» (34)
يزيد از خطيب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسين عليه السلام و حضرت على‏عليه السلام بد بگويد و او طبق دستورش عمل كرد.
امام سجاد عليه السلام از گستاخى خطيب برآشفت و فرمود:
«خداوند جايگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامى كه سخنان خطيب مزدور به پايان رسيد، امام سجاد عليه السلام خطاب به يزيد گفت: «سخنگوى شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگويم.»
ابتدا يزيد رضايت نداد تا اين كه بنا به اصرار اطرافيان و حاضران در مجلس و يكى از فرزندان خليفه، يزيد به امام عليه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت كرد، معذرت بخواه.
خطبه معروف امام عارفان
امام سجاد عليه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه‏اى را با نواى گرم توحيدى بيان كرد كه در اين جا به فرازى از آن خطبه مى‏پردازيم:
«انا بن مكة و منى، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفى; انا بن على المرتضى; انا بن فاطمة الزهراء …; (35)
من فرزند مكه و منايم; من فرزند زمزم و صفايم; من فرزند محمد مصطفايم; من فرزند على مرتضايم; من فرزند فاطمه زهرايم … . »
امام زين‏العابدين همچنان به معرفى خويش ادامه داد، تا آن جا كه صداى مردم به گريه بلند شد و اركان كاخ يزيد به لرزه درآمد و يزيد از تحت تاثير قرار گرفتن مردم سخت‏بيمناك شد، از اين رو براى قطع كردن سخنان امام عليه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدايى كه همه مى‏شنيدند، اذان گفت.
وقتى به اشهد ان محمدا رسول الله‏صلى الله عليه وآله رسيد، امام كه هنوز بر بالاى منبر قرار داشت، خطاب به يزيد فرمود: «اى يزيد! اين محمدصلى الله عليه وآله كه هم اكنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پيامبرى او گواهى داد، جد توست‏يا جد من است؟ اگر بگويى پيامبرصلى الله عليه وآله جد توست، دروغ گفته‏اى و كفر ورزيده‏اى و اگر باور دارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمى خاندان او را كشتى؟» (36)
آرى بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت‏خويش را به نحو شايسته ايفا نمود و چهره مجلس را با تبليغ رساى خود دگرگون كرد و مجلس يزيد با رسوايى خاندان بنى‏اميه و يزيد بن معاويه پايان يافت.
بازتاب خطبه امام سجاد عليه السلام
سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعليه السلام و زيبب كبرى‏عليها السلام چنان در روحيه مردم شام تاثير گذاشت كه انقلاب به پا كرد. شاميان دريافتند كسانى كه با چنين وضع فجيعى در كربلا شهيد شدند، شورشى نبودند. آنان خاندان كسى هستند كه يزيد به نام وى بر مسلمانان حكومت مى‏كند.
مؤذن دربار به يزيد اعتراض كرد و با شگفتى پرسيد: «تو كه مى‏دانستى اين‏ها فرزندان پيامبر هستند، به چه علت آنان را كشتى و دستور دادى اموال آنان را غارت كنند؟» (37)
عالم يهودى كه در مجلس يزيد بود، پس از شنيدن سخنان امام سجادعليه السلام از يزيد پرسيد: «اين جوان كيست؟» يزيد گفت: «فرزند حسين‏عليه السلام.» يهودى گفت: «كدام حسين؟…» آن قدر پرسيد تا دانست اين‏ها از خاندان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هستند. حسين كسى است كه مظلومانه در كربلا به شهادت رسيده و او فرزند دختر رسول الله‏صلى الله عليه وآله است. يزيد را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما ديروز از پيامبرتان جدا شديد و امروز فرزندش را كشتيد!» (38)
عكس‏العمل يزيد
يزيد در برابر سرزنش ديگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست‏بردارد و از آن چه نسبت‏به خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله انجام داده است، معذرت خواهى كند (39) و مسؤوليت‏شهادت امام حسين‏عليه السلام و يارانش را به گردن فرماندار كوفه يعنى، عبيدالله بن زياد پسر مرجانه بيندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملكرد خود و لعنت‏بر پسر مرجانه، از امام سجادعليه السلام مى‏خواهد كه اگر درخواست‏يا پيشنهادى دارد، بنويسد تا آن را انجام دهد. (41)
بديهى مى‏نمايد كه نخستين تقاضاى امام سجادعليه السلام و ديگر اسراى كربلا، سوگوارى براى شهيدان به خاك آرميده‏شان در سرزمين گلگون نينوا و بازگشت‏به شهر پيامبرصلى الله عليه وآله، مدينه، شهر خاطره‏هاى زنده شهيدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعليه السلام واسراى خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله را در شام از ده روز تا يك ماه نوشته‏اند. (42)
شهادت امام سجاد عليه السلام
اسوه علم و حلم، امام زين‏العابدين‏عليه السلام، پس از يك عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پيام عاشورا به جوامع بشرى، به دست هشام و يا وليدبن عبدالملك مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسيد و بدن مطهرش را در كنار تربت پاك امام حسن مجتبى‏عليه السلام در بقيع به خاك سپردند.
________________________________________
1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانى امام زين العابدين، سيد محسن امين، حسين وجدانى، ص 70.
2) ارشاد شيخ مفيد، ص 254.
3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4) رياض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5) مقتل الحسين، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالى شيخ طوسى، ج 1، ص 90.
8) ناسخ، ج 3، ص 30.
9) امام حسين و ايران، ص 480.
10) لهوف، صص 66 و 67.
11) همان.
12) زمر/ 42.
13) آل عمران/ 145.
14) تاريخ طبرى، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16) تاريخ طبرى، ج 4، ص 252.
17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18) امام حسين و ايران، صص 485 - 492.
19) همان.
20) ينابيع المودة، ص 352.
21) همان.
22) شورى/ 22.
23) اسراء/ 26.
24) انفال/ 41.
25) احزاب/ 33.
26) مقتل خوارزمى، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسى، ج 2، ص 305.
27) امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 290.
28) سير اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.
30) حديد، 22 - 23.
31) شورى/ 30.
32) تاريخ طبرى، ج 7، ص 376 و بلاذرى، ج 2، ص 220.
33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.
34) تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 86.
35) مقاتل الطالبين، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسى، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمى، ج 2، ص 69.
36) همان.
37) ترجمه مقتل ابى مخنف، ص 197.
38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.
39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
40) ترجمه مقتل ابى مخنف، ص 198.
41) تاريخ طبرى، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.
42) امام سجادعليه السلام، جمال نيايشگران، احمد ترابى، ص 135.
43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208
سيد عباس رفيعى‏پور - سایت سبطین

 نظر دهید »

اگر سپاهيان يزيد آن قدر جلاد و سنگ‌دل بودند که حتي به طفل شش ماهه رحم نکردند، پس چرا امام سجاد (ع) را نکشتند؟!

17 آذر 1391 توسط درفشان

اگر سپاهيان يزيد آن قدر جلاد و سنگ‌دل بودند که حتي به طفل شش ماهه رحم نکردند، پس چرا امام سجاد (ع) را نکشتند، آيا در اين مورد دلشان به رحم آمد؟!

به طور مسلم سپاهیان یزید که مست این پیروزی بودند و از شوق رسیدن به وعده‌ها سر از پا نمی‌شناختند، هیچ‌گاه دلشان به رحم نیامده بود، که اگر غیر از این بود، پس از قتل عام و پیروزی، به قطعه قطعه کردن پیکرها، تاختن با اسب بر بدن‌های بی‌جان و جدا کردن سرهایشان نمی‌پرداختند….
 

بلکه، ظاهر امر چنین است که وقتی به چادرها ریختند و متوجه حضور امام سجاد (ع) شدند، عده‌ای گفتند: او خودش در حال احتضار است و تا دقایق یا ساعاتی دیگر می‌میرد و کشتن او ضرورتی ندارد (و اساساً برای آنها امام حسین «ع» و یاران وی در جنگ مهم بودند که همه را کشته بودند و اکنون خسته و مترصد رسیدن بودند و کشتن یک شخص در حال احتضار برایشان جاذبه‌ای نداشت)، و عده‌ی دیگری گفتند که خیر باید او را هم کشت! اما حضرت زینب (ع) سپر شد و فرمود: اگر می‌خواهید او را بکشید، باید اول من را بکشید. و آنان مایل نبودند که با کشتن حضرت زینب (ع)، آن هم پس از پایان جنگ زیر سؤال بروند. به ویژه با توجه به این که به خیانت امرای خود یقین داشتند و می‌دانستند که پس از این فاجعه در اذهان عمومی پاسخ‌گو می‌باشند و می‌دانستند که اگر به چنین عملی مرتکب شوند، ابن زیاد‌ها برای تبرئه‌ی خود در اذهان عمومی خواهند گفت: ما به شما نگفته بودیم که زنان اسیر و یا یک شخص بیمار و در حال احتضار را بکشید، پس مقصرید و باید مجازات شوید! لذا منصرف شدند. مضاف بر این که بسیار علاقمند بودند تا به همراه سرهای بریده اسرایی را به شام منتقل کنند و بگویند حسین (ع) را کشتیم و فرزندش را به اسارت آوردیم، تا پاداش بیشتری بگیرند.
 

اما، باطن امر سنّت و اراده‌ی الهی مبنی بر باقی ماندن حجت خدا در زمین است. چنان چه حضرت ابراهیم (ع) را به آتش انداختند اما به امر الهی آتش در او اثر نکرد – حضرت یونس (ع) را به دریا انداختند، اما کشته نشد – برای جلوگیری از تولد حضرت موسی (ع) هر مولود پسری را کشتند، اما خودشان موسی را از آب گرفتند و به عنوان فرزند خوانده به قصر فرعون بردند – مکرر به جان مبارک پیامبر اسلام (ص) سوء قصد کردند، اما موفق نشدند … و در نهایت آن که امام حسن عکسری را بدین هدف که تحت نظر داشته باشند تا مبادا از او فرزند ذکوری متولد شود و او امام دوازدهم و امام زمان باشد، در میان پادگانی (عسکر) سکنی دادند و با زنان جاسوس، اوضاع خانه و همسران وی را کنترل می‌کردند، اما امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف به دنیا آمد و کسی نتوانست گزندی به او وارد نماید.((اللهم عجل لولیک الفرج))

منبع: سایت شبهه

 1 نظر

وقایع 13 محرّم الحرام: اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد...

07 آذر 1391 توسط درفشان
١٣ محرّم الحرام
 
١ـ اسراي اهل بيت‌(عليهم السلام) در مجلس ابن زياد

٢ـ نامه عبيدالله بن زياد به يزيد
٣ـ شهادت عبدالله بن عفيف

1ـ اسراي اهل بيت‌(عليهم السلام) در مجلس ابن زياد

در روز سيزدهم محرم سال 61 هـ .ق. بعد از آنكه سرهاي مقدس شهداي كربلا را به همراه اسراي اهل بيت(عليهم السلام) در شهر كوفه گرداندند، اهل بيت امام حسين(عليهم السلام) را وارد دارالامارة ابن زياد كردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس اباعبدالله الحسين(عليهم السلام) را پيش رويش قرار دهند؛ آن گاه زنان و كودكان آن حضرت را به همراه امام سجاد‌(عليهم السلام) در حاليكه با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ايستاده نگاه داشتند.
نقل شده است كه حضرت زينب‌(سلام الله عليها) به صورت ناشناس و در حالي كه لباس‌هاي كهنه‌اي دربر داشتند، وارد مجلس شدند و گوشه‌اي از قصر در كنار زنان نشستند. ابن زياد سؤال كرد: «اين كه بود در آنجا با گروهي از زنان نشست؟!» حضرت زينب(سلام الله عليها) پاسخ ندادند. ابن زياد براي بار دوم و سوم سؤال خود را تكرار كرد. تا اينكه يكي از كنيزان گفت: «اين بانو دختر فاطمه(سلام الله عليها)، دختر رسول خداست».
ابن زياد روي به جانب حضرت زينب(سلام الله عليها) نمود و گفت: «خداي را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت! و گفته‌هاي شما نادرست از كار درآمد!»
حضرت زينب‌(سلام الله عليها) فرمودند: «خداي را سپاس كه ما را به پيامبر خود، حضرت محمد(صلي الله عليه و اله) گرامي داشت و از پليدي‌ها پاك گردانيد. فاسق، رسوا مي‌شود و نابكار دروغ مي‌گويد و چنين فردي، ما نيستيم بلكه ديگري است».
ابن زياد ملعون گفت: «كار خدا را با برادر و اهل بيت خود چگونه ديدي؟!»
حضرت زينب‌(سلام الله عليها) فرمود: «چيزي جز نيكي و زيبايي از جانب خداوند نديدم. آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را بر ايشان مقدّر فرموده بود كه به سوي جايگاه ابدي خويش شتافتند و در آن آرميدند».
عبيدالله بن زياد از پاسخ‌هاي كوبندة آن حضرت بسيار خشمگين شد و تصميم به قتل ايشان گرفت ولي عمر بن حريث گفت: «او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمي كنند».
هم چنين در برابر جواب‌هاي كوبندة حضرت سجاد‌(عليه السلام) ارادة قتل آن حضرت را نمود كه با وساطت حضرت زينب‌(سلام الله عليها) از قصد پليدش منصرف شد .
پس از برگزاري اين مجلس شوم، عبيدالله دستور داد تا اهل بيت‌ امام حسين‌ (عليهم السلام) را در زندان كوفه نگه دارند و نيز قاصدان خبر قتل امام حسين‌(عليه السلام) را در همه جا منتشر كنند .

2ـ نامة عبيدالله بن زياد به يزيد

در روز سيزدهم محرم سال 61 هـ .ق. عبيدالله به يزيد نامه‌اي نوشت و او را از شهادت امام حسين‌(عليه السلام) و اهل بيت آن حضرت با خبر ساخت. چون نامه به دست يزيد رسيد و از مضمون آن آگاه شد، در جواب نوشت تا سر مقدّس امام حسين (عليه السلام) و ساير شهدا را به همراه اسيران به سمت شام بفرستد.

3ـ شهادت عبدالله بن عفيف‌

عبدالله بن عفيف ازدي يکي از اصحاب بزرگوار اميرمؤمنان (عليه السلام) بود كه در جنگ‌هاي جمل و صفين در ركاب آن حضرت جنگيد و دو چشم خويش را از دست داد و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در سيزدهم محرّم الحرام سال 61 هـ .ق. به دستور عبيدالله بن زياد به شهادت رسيد. جريان شهادت عبدالله بن عفيف چنين بود:
او در مسجد كوفه حاضر بود و سخنان عبيدالله بن زياد را گوش مي‌كرد. آن گاه كه ابن زياد گفت: «حمد خدايي را كه حق و اهل حق و حقيقت را پيروز كرد و يزيد و پيروانش را نصرت داد و كذّاب پسر كذّاب را بكشت!!»، او با تمام شجاعت و دليري از جا برخاست و گفت: «اي پسر مرجانه! كذّاب تويي و پدرت و آنكس كه تو و پدرت را بر اين جايگاه و سِمَت قرار داد. اي دشمن خدا! فرزندان پيامبر(صلي الله عليه و اله) را از دم شمشير مي‌گذراني و اين چنين جسورانه بر منبر مؤمنان سخن مي‌گويي؟!
عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيش‌آمدي را نداشت با شدت عصبانيت فرياد زد: «او را نزد من بياوريد». مأموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگيرند اما حمايت شديد افراد قبيلة عبدالله بن عفيف آنان را ناكام گذاشت. شب هنگام مأموران پليد ابن زياد به خانه او ريختند و آن بزرگوار را از خانه خارج كردند و با ضربات شمشير به شهادت رساندند. آنگاه ابن زياد ملعون دستور داد تا سر از بدنش جدا کرده،  بدنش را در كوفه به دار آويزند .

منبع: سایت سبطین

 1 نظر

سفارش آیت الله العظمی بهجت در خصوص زیارت عاشورا

03 آذر 1391 توسط درفشان
سفارش آیت الله العظمی بهجت در خصوص زیارت عاشورا

  سفارش آیت الله العظمی بهجت در خصوص زیارت عاشورا 


  حضرت آیت الله بهجت در پاسخ به سوالی ضمن تصریح به جایگاه زیارت عاشورا به حکایتی از حالت کشفی که برای یکی از بزرگان در اثر زیارت عاشورا ایجاد شده است اشاره کرده اند.  

 

 

* توصیه آیت الله العظمی بهجت به زیارت عاشورا

به گزارش سرویس  علمی وفرهنگی خبرگزاری حوزه، از حضرت آيت الله العظمى بهجت پرسيدند: داستان ها و قضايايى از كسانى كه پيوسته زيارت عاشورا مى خواندند و به اين صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در اين باره چيست؟

ایشان پاسخ داده اند که: متن زيارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است ؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق (عليه السلام) به صفوان مى فرمايد: ((اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن. به درستى كه من چند چيز را بر خواننده آن تضمين مى كنم: 1. زيارتش قبول شود. 2. سعى و كوشش وى مشكور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد.

اى صفوان! اين زيارت را با اين ضمان، از پدرم يافتم و پدرم از پدرش…تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت امير نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هركدام اين زيارت را با اين ضمان، تضمين كرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده كه: ((هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارت وى را بپذيرم و خواسته اش هرچه باشد، برآورده سازم)).

و از سند او استفاده مى شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسى است و همين مطالب، سبب شده است كه علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغوليت هاى علمى و مراجعاتى كه داشتند - به خواندن آن مقيد بودند تا جايى كه استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان، زيارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت، درگذشتند. 

* تقید شیخ صدرا بادکوبه ای به زیارت عاشورا

شيخ صدرا بادكوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان، آن را ترك نكرد و كسى باورش ‍ نمى آمد كه ايشان، اين چنين پاى بند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.

يكى از بزرگان هم نقل مى كردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ديدم پيرمردى نورانى، مشغول زيارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد كه زائر است. نزديك او رفتم ؛ حالت كشف براى من نمودار شد و حرم امام حسين (عليه السلام) و زائران آن حضرت را كه مشغول رفت و آمد و زيارت بودند، مشاهده كردم!)). شرح زيارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: 33-36.

* سبب آستان بوسی اهل بیت (ع) از سوی شیخ انصاری

مسلمانان در شان اهل بيت (عليه السلام) در غايت اختلاف اند، چنان كه در مورد قرآن نيز چنين هستند. برخى آن قدر ضعيف هستند كه در بوسيدن ضريح آن ها شك و اعتراض دارند.

آقايى ظاهرا به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض ‍ كرد كه آقا شما هم؟! برعكس مرحوم دربندى به ايشان گفت: آقا كار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام) را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوار است ! در يكى از زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) آمده است:

ثم قبل الضريح من اءربع جوانبه. بحار الانوار 98: 336؛ اقبال الاعمال: 712.

 منبع:آينه حقيقت امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت )- رحمتى

 4 نظر

داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

01 آذر 1391 توسط درفشان

آنگاه كه امام حسین(علیه السلام) در قتلگاه، در خون خود غوطه ور بود اسب وى آمد دور بدن غرقه به خون و مجروح امام مى‏گشت و پیشانى خود را به خون مقدسش آغشته مى‏كرد.(1) عمر سعد كه این حالت را از آن حیوان مشاهده كرد دستور داد: او را بگیرند كه از بهترین اسبهاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) است، سواران اطراف اسب را محاصره كردند تا آن را دستگیر نمایند ولى اسب بر آنان تاخت و با پاهاى خود چهل نفر پیاده و ده نفر سواره نظام را به درك فرستاد. پس از مشاهده این امر مجدداً عمر سعد دستور داد آنرا آزاد بگذارید تا ببینم چه مى‏كند، همین كه آن را آزاد گذاشتند نزدیك بدن به خون غلطیده امام (علیه السلام) آمد و پیوسته یال و كاكل خود را بخون شریفش مى‏مالید و آن را مى‏بوئید و با صداى بلند شیهه مى‏كشید.(2)

از امام محمد باقر(علیه السلام) روایت شده است: اسب امام در آن حال مى‏گفت: الظلیمه، الظلیمه، من أمه قتلت ابن بنت نبیها. پس از آنكه سر و گردن خود را بخون آغشته كرد، صیحه كنان و شیهه زنان به سوى خیمه‏ها آمد تا خبر شهادت صاحب خود را به زن و فرزندان امام (علیه السلام) برساند.(3)
ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء… این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است. همین كه زنان حرم نگاهشان به اسب بى صاحب افتاد و دیدند كه با شرمندگى و سرافكندگى، و با زین كج و واژگون بسوى خیمه‏ها می آمد، با موى پریشان و روى گشوده مویه كنان و بر سر و سینه زنان از خیام حرم بیرون دویدند و به سوى قتلگاه روى آوردند(4) خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات. ام كلثوم شیوه كنان ناله مى‏زد و مى‏گفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بكربلاء… این حسین است كه در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.(5) زینب (علیها السلام) فریاد مى‏كشید و مى‏گفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدكدكت على السهل…(6) اى برادر من! اى پیشواى من! ای كاش طاق آسمان به زمین فرود مى‏آمد، ای كاش كوه ها سیل صفت برسینه دشت ها و بیابان ها فرو مى‏ریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مى‏آمد.

وقتى كه نزدیك رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش كنار امام (علیه السلام) ایستاده‏اند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار داده‏اند زینب خطاب به عمر سعد كرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مى‏كشند و تو ایستاده و نگاه میكنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشكش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.(7) و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید كه عمر سعد اعتنا نكرد صدایش را بلند كرد و گفت: و یحكم أما فیكم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یك نفر مسلمان نیست؟ باز هم كسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.(8)
آنگاه كه اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده كرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و كارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینه‏اش نشست با یك دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دوازده ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت‏(9) و در پایان سرش را از بدن جدا كرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).
———————————-
پی نوشت ها:
1- امالى صدوق مجلس 30 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 37 و تظللم الزهراء ص 128.
2- تظللم الزهراء ص 129.
3- مقتل خوارزمى ج 2 ص 37.
4- زیارت ناحیه مقدسه.
5- مقتل خوارزمى ج 2 ص 27.
6- لهوف ص 73.
7- كامل ابن اثیر ج 4 ص 32.
8- ارشاد مرحوم مفید.
9- مقتل العوالم ص 100 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 73.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان، منبع:  مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه الزهرا اهواز

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • مناسبت ها
  • مقالات
  • اخبار
    • معاونت آموزش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت پژوهش
    • بسیج طلاب
  • اعمال ماه های قمری
  • روزشمار تاریخ اسلام
    • مناسبت های ماه شوال
    • مناسبت های ماه رمضان
  • کلام نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 33
  • دیروز: 9
  • 7 روز قبل: 27
  • 1 ماه قبل: 169
  • کل بازدیدها: 39888
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس