تصاويری از حرم بی ضريح سالار شهيدان ابا عبدالله الحسين عليه السلام
عکسی از حرم بی ضریح ارباب :
حجتالاسلام دکتر محمد صابر جعفري
وقتي که سخن از برگزاري جشن يا شادماني به مناسبت آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و بيعت با ايشان ميشود. برخي ميپرسند: معناي اين کار چيست؟ مگر در عصر امامان شيعه چنين رسمي بوده است که امامي شهيد شده و روز بعد، براي امامت فرزندش شادمان باشند؟ پرسش ديگر اينکه آيا اين درست است که عدهاي قصد دارند با طرح جشن نهم ربيع به عنوان آغاز امامت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف با برنامههاي ديگر در چنين روزي مقابله کنند؟ و اصولا بيعت با امام يعني چه و چه ثمرهاي دارد؟ اينها پرسشهايي است که ميخواهيم نگاه قائم مقام بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف را در اينباره بدانيم:
1. آيا شيعيان براي به امامت رسيدن امامي، جشن ميگرفتهاند؟
دو نوع شادماني براي به امامت رسيدن امام داريم. يک نوع وقتي است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، حضرت علي عليه السلام را به عنوان امام معرفي ميکند. براي اين امر، مراسم داشتيم و امامان هم بر آن و بزرگداشت آن تأکيد کردهاند؛ البته جشني متناسب با عرف زمانة خودش؛ يعني وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، حضرت علي عليه السلام را به عنوان امام در غدير مطرح ميکنند که يک حالت عمومي دارد، اين همراه خودش، جشن دارد؛ تا چند روز افراد به اميرالمؤمنين عليه السلام تبريک ميگفتند؛ حتي بعد از اين واقعه هم، وقتي کسي خبردار ميشد به آن حضرت تبريک ميگفت؛ چون پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده بودند که حاضران به غايبان بگويند. حاجياني که به مناطق خودشان برميگشتند و اين خبر مهم را به منطقة خودشان ميرساندند، عدهاي که تازه خبردار ميشدند باز هم به اميرالمؤمنين عليه السلام تبريک ميگفتند.
جشن گرفتن در اين روز در سيرة علما هم بود است. با اينکه عيد قربان و عيد فطر از عيدهاي اسلامي است؛ اما علاوه بر اين دو عيد، عيد غدير را بسيار گرامي ميداشتند.
اما نوع دوم، آغاز امامت، بعد از شهادت امام قبلي است. سيرة اهلبيت عليهم السلام در اين مورد چگونه بوده است؟ اول اينکه طبيعي است که ايشان به مناسبت شهادت امام قبلي، محزون بودهاند. شيعيان نزد امام جديد ميآمدند و ابتدا شهادت امام قبلي را تسليت ميگفتند و سپس با امام جديد بيعت ميکردند. امام عليه السلام با تعابير مختلف به اينها ميگفتند خوشحال باشيد که با ما هستيد و شيعيان هم خوشحال بودند که گمراه نشدهاند و امام بعدي را شناختهاند و مثلاً هفتامامي نماندهاند؛ به خصوص تا زمان امام رضا عليه السلام که سرآغاز دوازده امامي شدنِ شيعه است؛ يعني ما هفتامامي و ششامامي داريم، اما هشتامامي نداريم؛ هر کسي امام رضا عليه السلام را پذيرفته است بقية ائمه را هم قبول کرده و دوازدهامامي شده است.
البته اهلبيت عليهم السلام در يک فضاي حزني زندگي ميکردند و ميفرمودند بنياميه براي ما عيد نگذاشتند؛ بنابراين سيرة آنها بيشتر به تسليت و حزن متمايل بوده است.
در تقويمهاي ايران قديم، اين روز به نام تاجگذاري امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مطرح بوده است؛ ولي پس از انقلاب اسلامي، تعبير تاجگذاري تغيير کرد. اين سخن صحيح نيست که کسي بگويد ما در بين علما، کسي را نداشتيم که به نهم ربيع اهتمام بورزد!
2. آيا اين نهم ربيع را در مقابل آن نهم ربيع درآوردهاند؟!
خير. جشن و شادماني براي آغاز امامت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف پيش از انقلاب اسلامي هم بوده است و اصلا حادثه ديگري در نهم ربيع نبوده است. خليفة دوم در اواخر ذيالحجه از دنيا رفته است و ربطي به نهم ربيع ندارد؛ البته چون نهم ربيع به روز قتل خليفة دوم معروف بود، بنابراين براي برخي از سالروز آغاز ولايت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف پررنگتر بود؛ اما به اين معنا نبود که آغاز امامت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مورد غفلت واقع شود؛ البته دستهايي در کار است؛ دستهايي که ميخواهند وحدت را برهم بزنند؛ وگرنه کساني که در نظامِ ما دم از وحدت زدند، از همه بيشتر تبيينگر ولايت بودهاند، مثل امام راحل رحمه الله ؛ اين همه از وحدت صحبت کرد، ولي خود امام رحمه الله از همه بيشتر ولايي و مبلغ ولايت بود؛ از همه بيشتر دربارة ولايت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و ائمه عليهم السلام و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام سخن گفت. مقام معظم رهبري هم از وحدت صحبت ميکنند و هم در مورد جايگاه اهلبيت عليهم السلام ، جايگاه برتري اميرالمؤمنين عليه السلام ، جايگاه برتري اهلبيت عليهم السلام صحبت ميکنند، و يا مجالس و روضههايي که در بيت خودشان برگزار ميکنند، هيچکدام منافاتي با بحثِ وحدت ندارد؛ اما برخي از آدمهايي که دم از وحدت ميزنند، فحش هم ميدهند، لعن هم ميکنند؛ هيچ موفقيتي در جهت ترويج و تبليغ مکتب اهلبيت عليهم السلام و ترويج شيعه نداشتهاند.
3. بيعت چيست؟
بيعت از بيع ميآيد به معناي معامله و خريد و فروش؛ قرآن ميفرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ؛[1] برخي از مردم هستند که جان خودشان را براي رضاي خداوند متعال ميفروشند». و يا تعبيري كه در مورد انسان وجود دارد اين است: انسان در يك نوع معامله قرار دارد، «وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ»؛ انسان در سود و زيان است. وقتي دنيا مزرعه شد، انسان دائم در حال معامله است و در سود و زيان است و دائم دارد از او كم ميشود و خسر يعني همين.
اگر انسان در معامله و سود و زيان است، دين، بيعِ او را جهت ميدهد و جهتدهي آن، بيعت با امام است. در واقع كار دين جهتدهي به معاملات انسان است؛ جهتدهي به اينكه تو زندگيات را، فكرت را، ذكرت را، وقتت را، قلمت را، عُلقههايت را، دغدغههايت را و هزينههاي ماليات را براي چه مصرف كني؟ اگر جهت ندهي، خُسر است، مثل يخي كه دارد آب ميشود سرمايههايت هم دارد نابود ميشود. دين جهت ميدهد که سرمايههاي وجودت را به چه كسي بفروشي. امام علي عليه السلام ميفرمايد: «الا ان ثمنك الجنه فلا تبيعوها الا بالجنه؛ آگاه باشيد که قيمت جان شما بهشت است، پس نفروشيد آن را مگر به بهشت.» تازه اين بهاي جان شماست و بالاتر از اين روح شماست که بهاي آن، خود خداست. پس حالا كه قرار است جان ما برود، براي كه و براي چه برود؟ چه بخواهيم و چه نخواهيم اين جانمان دارد رايگان ميرود. چه خوب است که اين جانمان را به دست كسي بسپاريم كه هم خوب مديريت ميكند و هم دوستمان دارد.
بيعت اين ثمره را هم دارد که وقتي فهميدي طرف حسابت امام حسين عليه السلام يا امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است، رفتارت، زندگيات، برخوردت، همه به او بيشتر متمايل ميشود.
4. آيا اين بيعت سابقه داشته است؟
چنانکه گفتيم، تجديد عهد و پيمان و بيعت با امام، سابقه داشته است؛ به عبارت ديگر، سير زندگي اهلبيت عليهم السلام اينگونه بوده است که هرگاه امامي به شهادت ميرسيد، شيعيان نزد امام بعدي ميآمدند و عرض ارادت ميکردند و ضمن عرض تسليت شهادت امام قبلي، با امام جديد هم تجديد عهد و بيعت ميکردند؛ حتي امامان قبل از شهادت، براي امام بعد از خود نيز از مردم بيعت ميگرفتند؛ مثلاً پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، در غدير خم نسبت به حضرت علي عليه السلام از مردم بيعت گرفتند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه»، بعد دستور دادند که همگان بر قبول ولايت و وفاداري نسبت به آن با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت کنند، به نقل تاريخ سه شبانهروز طول کشيد تا همگان توانستند با علي عليه السلام بيعت کنند؛ حتي خانمها هم با قرار دادن دستشان در ظرف آبي با آن حضرت بيعت کردند و يا پيامبر فرمود: «سلّموا عَلي عَليّ بأميرالمؤمنين (بامره المؤمنين)؛ به حضرت علي به عنوان اميرالمؤمنين سلام دهيد». گاهي وقتها پيامبر يا امام، نسبت به امام بعدي، از افراد عهد و پيمان خصوصي و عمومي ميگرفتند. جالب اينکه گاهي هم براي خودشان از مردم عهد و پيمان و بيعت ميگرفتند؛ مثلا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از مسلمانان همراه خويش بيعتي گرفت که بعدها «بيعت رضوان» ناميده شد. ائمه عليهم السلام هم براي امامت خودشان از مردم بيعت مجدد ميگرفتند يا متذکر بيعت گذشته ميشدند. رواياتي كه «انشدكم الله» دارد به اين موضوع برميگردد. حضرت علي عليه السلام چند بار متذکر بيعت ميشوند؛ امام حسين عليه السلام نيز يك سال پيش از واقعة عاشورا در مِني، يادآور بيعت ميشود و وقتي امام حسين عليه السلام و حضرت علي عليه السلام از مردم ميخواهند و جواب نميدهند، آنها را نفرين ميكنند. «انشدكم الله»، شما را به خدا قسم ميدهم كه شما نبوديد كه پيامبر فرمود: «اولي بكم من انفسكم»؟ چهار پنج تا از صحابة پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميگويند ما پيرمرد شديم و يادمان نميآيد كه حضرت آنها را نفرين ميكند. اين نكته مهم است كه گاهي وقتها امام، جامعه را به آن بيعت با خود متذكر ميشود.
بنابراين با نزديک شدن به ايام نهم ربيعالاول، آغاز امامت يگانه منجي عالم بشريت و سخن از بيعت با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ؛ براي کسي احساس غريبي پيش نيايد؛ زيرا تجديد عهد و بيعت براي جريان امامت امام عليه السلام چيز عجيبي نيست.■
سوتيتر:
اگر انسان در معامله و سود و زيان است، دين، بيعِ او را جهت ميدهد و جهتدهي آن، بيعت با امام است. در واقع كار دين جهتدهي به معاملات انسان است؛ جهتدهي به اينكه تو زندگيات را، فكرت را، ذكرت را، وقتت را، قلمت را، عُلقههايت را، دغدغههايت را و هزينههاي ماليات را براي چه مصرف كني؟ اگر جهت ندهي، خُسر است، مثل يخي كه دارد آب ميشود سرمايههايت هم دارد نابود ميشود.
بيعت اين ثمره را هم دارد که وقتي فهميدي طرف حسابت امام حسين عليه السلام يا امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است، رفتارت، زندگيات، برخوردت، همه به او بيشتر متمايل ميشود.
[1]. سوره بقره/ 207
٩ ربيع الاول
١ـ آغاز امامت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف
2 ـ قتل عمر بن سعد
1ـ آغاز امامت حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
پس از شهادت امام حسن عسكري عليه السلام در هشتم ربيع الاول سال 260 هـ .ق. حضرت بقية الله الأعظم عليه السلام ، بر مسند امامت تكيه زدند.
آري! نهم ربيع الاول، مصادف با آغاز امامت موعودي است كه چشم همه عاشقان و شيفتگان عدالت و انسانيت به راه اوست. او خواهد آمد تا جهان را از عدل و داد پر كند؛ همان گونه كه از ظلم و جور پُر شده است.
2 ـ قتل عمر بن سعد
در نهم ربيع الاول سال 67 هـ .ق. عمر بن سعد فرمانده ظالم سپاه يزيد در كربلا، به دستور جناب مختار ثقفي به درك واصل شد. جريان قتل به اين صورت بود كه عمر بن سعد با شفاعت « جعدة بن هبيره » كه فرزند خواهر اميرالمؤمنين عليه السلام بود، از مختار با اين شرط كه از خانهاش خارج نشود، امان نامه گرفت. ولي مختار در پي بهانهاي بود تا عمر بن سعد را به قتل برساند؛ زيرا نميتوانست ستمهاي بي رحمانه او را نسبت به اهل بيت(ع) ناديده بگيرد؛ از اين رو به مختار خبر دادند که عمر بن سعد شب گذشته در مكاني خارج از كوفه به نام «حمام» حضور داشته است. مختار كه دنباله چنين بهانهاي بود، فوراً به يكي از فرماندهانش به نام «ابو عُمره» دستور داد تا وي را به هلاكت برساند. ابوعُمره نيز به همراه دوازده تن از يارانش به خانه عمر بن سعد وارد شدند واو را به هلاكت رساندند و سرش را به نزد مختار آوردند. مختار هم دستور داد سر او را به حضور محمد بن حنفيه و اهل بيت امام حسين(ع) در مدينه بفرستند .
منبع:سبطین
واقعه ٨ ربيع الاول
شهادت امام حسن عسكري عليه السلام
بر اساس روايات مشهور، امام حسن عسكري(عليه السلام) پس از 28 سال عمر پر بركت، در هشتم ربيع الاول سال 260 هـ .ق. در شهر سامرا به دست معتمد عباسي مسموم شدند و به شهادت رسيدند .
فضايل اخلاقي و كمالات معنوي آن بزرگوار موجب شده بود كه نه تنها شيعيان و پيروان آن حضرت، بلكه عامة مسـلمانان و حـتي دشمنان نيز به عظمت ايشان، اعتراف نمايند؛ از جمله احمد بن عبيد الله خاقان كه دشمني شديدي با خاندان پيامبر(عليهم السلام) داشت. نقل شده است كه ميگفت: «دربارة امام حسن عسكري(عليه السلام) از هر كس از منشيان، قضات و مردم پرسش ميكردم، همه به نيكي از او ياد ميكردند. از آن پس اهميت او نزد من فزوني يافت؛ زيرا دوست و دشمن، دربارهاش سخن نيكو ميگفتند» .
از آنجا كه خلفاي عباسي و كارگزاران حكومت آنان شنيده بودند كه امامان دوازده نفرند و آخرين آنان پس از غيبت طولاني با ظهورش بساط ستمگران را برميچيند و به حكومتهاي باطل پايان ميدهد ، سخت نگران بودند و به شدت همه امور امام حسن عسكري(عليه السلام) را زير نظر داشتند و حتي آن امام معصوم را چندين بار زنداني كردند. سرانجام معتمد عباسي كه از توجه روز افزون مردم به امام، شديداً نگران شده بود و زندان كردن امام هم اثري در اين باره نداشت، تصميم به قتل آن بزرگوار گرفت و خلاصه آن امام مظلوم را با زهر مسموم کرد و به شهادت رسانيد.
وقتي مردم سامرا از شهادت امام آگاه شدند، بازارها را بستند و كنار منزل آن حضرت جمع شدند و صداي شيون و گريه آنها از هر سو به گوش ميرسيد. امام زمان(عليه السلام) پدر گراميشان را غسل دادند و بعد از آنكه ايشان را كفن كردند، براي اقامه نماز تشريف آوردند. پيشتر جعفرـ برادر امام حسن عسكري(عليه السلام) ـ جلو رفته بود و ميخواست بر بدن مبارك آن حضرت نماز بخواند همين كه خواست تكبير بگويد، امام زمان(عليه السلام) در حالي كه طفلي پنج ساله بودند رداي او را كشيدند و فرمودند: «اي عمو! من براي نماز بر پدرم شايسته ترم»؛ لذا جعفر عقب آمد و امام زمان(عليه السلام) نماز خواندند و سپس ايشان را نزديك قبر مطهر امام هادي (عليه السلام) به خاك سپردند. در اين هنگام جعفر فوراً به نزد معتمد عباسي رفت و اين واقعه را براي او نقل كرد و معتمد دستور داد تا همه جا را براي يافتن حضرت جست وجو کنند، اما آنها اثري از امام نيافتند.
منبع:سبطین
واقعه ٣ ربيع الاول
به آتش كشيدن خانه خدا توسط سپاهيان شام
در سوم ربيع الاول سال 64 هـ .ق. سپاهيان شام به فرماندهي حَصين بن نُمير شهر مكه معظمه را محاصره كردند و با منجنيقهايي كه در بلنديهاي بيرون شهر نصب كرده بودند آن را هدف قرار دادند و حتي مسجد الحرام و كعـبه را نيز سنگ باران و سـپس به آتـش كشيـدند. اين محاصره تا هلاكت يزيد در 14 ربيع الاول همان سال ادامه داشت.
١ ربيع الاول
١ ـ جريان ليله المبيت
٢ ـ رحلت «زينب بنت خزيمه» همسر پيامبراكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) در مدينه
٣ ـ دفن بدن مطهر پيامبرگرامي اسلام (صلي الله عليه و اله وسلم)
٤ ـ شهادت امام حسن عسكري (عليه السلام)
1 ـ هجرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله) از مكه به مدينه(مبدأ تاريخ اسلام)
پس از آنكه كفار قريش از جريان بيعت دوم عقبه آگاه شدند، در صدد كشتن پيامبراكرم(صلي الله عليه و اله) برآمدند؛ كه براي انجام دادن اين توطئه، پيشنهاد ابوجهل مورد موافقت همه سران قريش واقع شد؛ لذا از هر طايفة قريشي، جوان دليري برگزيده شد تا آنها شبانه به خانه پيامبر(صلي الله عليه و اله) حمله ور شوند و به صورت دست جمعي آن حضرت را به قتل برسانند.
خداوند به وسيله جبرئيل، پيامبرخود را از اين توطئه باخبر نمود و به او دستور داد تا شبانه مكه را به مقصد مدينه ترك كند . اين واقعه در اول ربيع الاول سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد و بعدها به پيشنهاد اميرمؤمنان علي(عليه السلام) رويداد هجرت پيامبر(صلي الله عليه و اله) از مكه به مدينه را مبدأ تاريخ اسلام قرار دادند.
2 ـ جريان ليلة المبيت
رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در شـب اول ربيع الاول سـال سـيزده بعثت، به دسـتور پروردگار براي نجات از توطئة كفار قريش به جانب مدينه هجرت كرد. براي گمراه كردن كفار، اميرمؤمنان علي(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلي الله عليه و اله) خوابيدند و بعد از آنكه جوانان قريش به منظور كشتن پيامبر (صلي الله عليه و اله) به داخل خانة آن حضرت آمدند، در كمال شگفتي با حضرت علي(عليه السلام) مواجه شدند و شكست خورده، ناكام از خانه پيامبر(صلي الله عليه و اله) خارج شدند . پس از اين رويداد، اين آيه شريفه در شأن امير مؤمنان(عليه السلام) نازل شد: وَمِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغآءَ مَرضاتِ اللهِ و اللهُ رَؤُفٌ بِالعِبادِ؛ از مردم كسي هست كه جان خويش را در راه رضايت خداوند مي فروشد و خدا بر بندگان، مهربان است».
در روايتي چنين آمده است: در آن شبي كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلي الله عليه و اله) خوابيد از جانب حضرت حق به جبرئيل و ميكائيل خطاب رسيد كه من بين شما دو نفر، برادري تعيين کردم و عمر يكي از شما را بيش از ديگري قرار دادم. كداميك از شما ايثار ميكنيد تا عمر طولاني از آن ديگري باشد؟ پس هر دو عمر طولاني را اختيار كردند. آن گاه خطاب آمد: «به زمين من نگاه كنيد و ببينيد كه چگونه عليبنابيطالب(عليه السلام) حيات خويش را در راه برادرش ، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و اله)، ايثار نموده و به جاي او خوابيده و جان خويش را فداي او مينمايد؛ پس به زمين برويد و او را از دشمنان حفظ كنيد». آنها آمدند و جبرئيل بالاي سر اميرمؤمنان(عليه السلام) و ميكائيل سمت پاهاي آن حضرت نشستند و ندا كردند: «مرحبا! چه كسي مثل تو است اي پسر ابيطالب! خداوند بر جميع ملائكه، به تو مباهات فرمود»؛ در اينجا آية شريفه « ومِنَ النّاسِ من يشري ….» نازل شد .
3 ـ رحلت «زينب بنت خزيمه» همسر پيامبراكرم(صلي الله عليه و اله) در مدينه
زينب بنت خزيمه، پس از آنكه شـوهر اولـش در جنگ اُحد به شهادت رسيد، سعادت ازدواج با پيامبرگرامي اسلام(صلي الله عليه و اله) را پيدا كرد كه البته اين ازدواج هم چند ماه بيشتر طول نكشيد و در اول ربيع الاول سال چهارم هـ .ق. دار فاني را وداع گفت. شايان ذكر است كه اين بانوي بزرگوار از كثرت مهرباني و اطعام و صدقه بر مسکينان، فقرا و درماندگان به « اُمّ المساكين» شهرت يافته بود.
4 ـ دفن بدن مطهر پيامبرگرامي اسلام (صلي الله عليه و اله)
در نيمة شب اول ماه ربيع الاول سال 11 هـ .ق. بدن پاك پيامبرعظيم الشأن اسلام، حضرت محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و اله)، توسط اميرمؤمنان علي(عليه السلام) به خاك سپرده شد. شيخ مفيد مينويسد: «بيشتر مردم در دفن پيامبرخدا(صلي الله عليه و اله) حاضر نشدند و نماز بر آن حضرت نخواندند؛ چه اينكه بين انصار و مهاجر مشاجره در امر خلافت بود» .
آري ! مصيبت و فاجعة غم انگيز رحلت پيامبرگرامي اسلام(صلي الله عليه و اله) از يك طرف و بي احترامي و بي توجهي مردم به مراسم تدفين آن جناب ـ بلكه مناظره و اختلافشان بر سر جانشيني پيامبر(صلي الله عليه و اله) ـ از طرف ديگر، دل اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام) به خصوص اميرمؤمنان علي(عليه السلام) را سخت آزرد.
اَعمَش ميگويد: «پيامبرشان از دنيا رفت و مردم همّ و غمي جز انتخاب خليفه نداشتند. عدهاي ميگفتند: امير از ماست و طايفهاي ديگر نيز ميگفتند: امير از ماست».
عبد الله بن حسن ميگويد: «به خدا سوگند ابوبكر و عمر بر پيامبر(صلي الله عليه و اله) نماز نخواندند و سه روز بدن مبارك آن حضرت دفن نشد ولي با اين حال، اهل سقيفه مشغول كار خود بودند!»
اميرمؤمنان(عليه السلام) بُريده اسلمي را براي خبر كردن آنها فرستادند ولي اعتنا نكردند و بعد از دفن پيامبر خدا (صلي الله عليه و اله) بيعت كردن آنان هم تمام شد.
عايشه نيز در اين باره اقراري دارد كه بسيار قابل توجه است؛ او ميگويد: « به خدا سوگند! ما از دفن پيامبر(صلي الله عليه و اله) با خبر نشديم تا اينكه صداي بيل و كلنگ را در شب چهارشنبه از حجرة آن حضرت شنيدم».
5 ـ شهادت امام حسن عسكري (عليه السلام)
بنا بر روايتي در اولين روز ربيع الاول سال 260 هـ .ق. شهادت امام حسن عسكري(عليه السلام) واقع شد. آن امام غريب در 28 سالگي به دست معتمد عباسي مسموم شدند و به شهادت رسيدند و در كنار مرقد مطهر پدر بزرگوارشان امام هادي (عليه السلام) در سامرا به خاك سپرده شدند.
وقایع سی ام ماه صفر
شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
در روز آخـر صفر سـال 203 هـ .ق. هشـتمین اختر تابناک امامت و ولایت، امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)به شهادت رسیدند. پس از این كه مأمون با تحمـیل ولایـت عهـدی خویـش نتوانسـت به هـدف خود برسـد، تصمیم به قتل امام گرفت.
احمد بن علی انصاری میگوید: از ابوصلت پرسیدم: «چگونه مأمون تصمیم به قتل امام رضا(علیه السلام) گرفت؟» او گفت:« … مأمون ولایت عهدی را بدین علت به امام داد كه به مردم نشان دهد آن حضرت به دنیا رغبت دارد، و با این کار از چشم مردم بیفتد. اما از امام جز آن چه برتری او را بر مأمون نشان میداد، چیزی برای مردم آشكار نمیشد؛ لذا او دست به دعوت و جلب متكلمان تمامی سرزمینهای اسلامی زد تا به وسیلة آنان، امام(علیه السلام) را از نظر علمی محكوم نماید و از این رهگذر ، كاستی آن حضرت میان عامه ثابت شود؛ ولی امام با هیچ عالم یهودی و نصرانی و … روبه رو نمیشد مگر آن كه بر او برتری مییافت؛ مردم میگفتند: آن حضرت شایستهتر از مأمون برای تصدی خلافت است. جاسوسان نیز این مطالب را به اطلاع او میرساندند… بدین ترتیب مأمون نقشة مسموم ساختن امام را کشید».
شكوه و عظمت امام در ژرفای دل مردم جای گرفته بود و در ماجرای نماز عید فطر بر مأمون آشكارتر گردید. احساس خطری كه مأمون از این حادثه كرد، او را به فكر انداخت باید امام را محدودتر کند و با دقت بیشتری زیر نظر داشته باشد.
از عبدالسلام هروی چنین نقل شده است: «به مأمون خبر دادند كه امام رضا (علیه السلام) مجالس كلامی صورت داده است و هر روز تعداد بیشتری از مردم شیفتة آن بزرگوار میشوند. به همین دلیل مأمون دستور داد تا مردم را از مجالس امام (علیه السلام) طرد كنند».
امام از این کار به شدت ناراحت شدند تا جایی که در حق مأمون این گونه نفرین كردند: «ای پدید آوردندة زمین و آسمانها؛ ای پروردگاری كه دارای قدرت بی پایان هستی؛ ای پروردگاری كه تغییر و تبدیل در او راه ندارد، ای پروردگار بلند مرتبه درود و رحمت فرست بر كسی كه من را با صلوات و درود به او، شرافت دادی و از كسی كه به من ستم روا داشت و مرا سبك كرد و شیعة مرا از در خانة من راند و متفرق كرد، انتقام بگیر» .
نمونههای فراوان دیگری از آزار و اذیت امام توسط مأمون وجود دارد، تا آنجا که نقل شده است: امام رضا علیه السلام در هر جمعه كه از مسجد جامع برمیگشتند، به همان حال عرقدار و غبارآلود دستها را به درگاه الهی بلند میكردند و می گفنند: «پروردگارا! اگر فرج و گشایش امر من در مرگ من است، پس همین ساعت در آن تعجیل فرما!»
آن حضرت پیوسته در غم و غصه بودند تا آنجا که نقل شده است سرانجام دعای حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) برای خلاصی خویش در آخرین روز ماه صفر سال 202هـ .ق. یا به نقلی 203 هـ .ق. به اجابت رسید و آن حضرت توسط مأمون مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
ابن حبّان، از محدثان معروف اهل سنت، مینویسد: « علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به وسیله سمی كه مأمون به آن حضرت خوراند، وفات یافت… . قبر او در سناباد خارج نوقان است. من بارها آن را زیارت كرده ام. وقتی توس بودم، هیچ مشكلی بر من وارد نمیشد مگر این كه به زیارت قبر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) رفته، از خدا گشایش آن را میخواستم و به اجابت میرسید و سختی از من برطرف میشد» و سپس مینویسد: «این چیزی است كه بارها آن را تجربه كرده ام و نتیجه گرفته ام؛ خدا ما را با محبت رسول خدا و اهل بیتش بمیراند!»
٢٨ صفر
١ـ شهادت جانسوز پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه و اله)
٢ـ شهادت امام حسن مجتبي(عليه السلام)
1ـ شهادت جانسوز پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه و اله)
در روز بيست و هشتم صفر سال 11 هـ .ق. رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و اله) در مدينه منوره در 63 سالگي به شهادت رسيدند و مسـلمانان را در غـم و ماتمي بزرگ فرو بردند.
درباره شهادت حضرت ختمي مرتبت علاوه بر حديث معروف امام رضا(عليه السلام) « ما منّا الا مسموم أو مقتول » روايات ويژهاي نيز وارد شده كه در اين جا به آن ها اشاره مي شود: «حفصه شنيد كه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله) ابي بكر و عمر خلافت را غصب خواهند كرد. اين خبر را به عايشه گفت و عايشه به ابي بكر و عمر خبر داد؛ آن دو به دختران خود دستور دادند تا هر چه زودتر كاري کنند كه خلافت به آنها برسد؛ سپس توطئه کردند و تصميم گرفتند تا پيامبر(صلي الله عليه و اله) را مسموم نمايند و آن دو زن پيغمبر (صلي الله عليه و اله) را مسموم و شهيد كردند».
رسول خدا از فعاليتهايي كه براي قبضه كردن خلافت انجام ميگرفت، آگاه بودند؛ از اين رو براي پيشگيري از انحراف تصميم گرفتند سندي مكتوب را براي جانشيني خود به يادگار گذارند تا ديگر هيچ گونه بهانهاي وجود نداشته باشد و براي آخرين بار تكليف امت خود را مشخص كنند.
آخرين فرستاده خداوند در آخرين لحظات عمر پر بركت خود، قلم و كاغذ طلب كردند. عمر فرياد زد و ننگآورترين و پستترين كلمهاي كه ميتوانست بگويد، بر زبانش جاري و بشري را از مسير هدايت خويش منحرف كرد: «دعوه انّ ا لرّجل ليهجر، حسبنا كتاب الله ؛ رهايش كنيد! همانا اين مرد هذيان ميگويد! كتاب خدا ما را بس است».
در آن جمع كنار بستر پيامبر ـ كه به اصطلاح به عيادت آمده بودند ـ عده اي به حمايت عمر برخاسته، گفتند: « عمر راست ميگويد!» عدهاي ديگر با آنها مخالفت كردند. نزاع بالا گرفت و پيامبر(صلي الله عليه و اله) به آن بي شرمان فرمودند: « از نزد من خارج شويد كه نزاع و درگيري نزد من سزاوار نيست!»
آيا اين بود مراعات مقام كسي كه قرآن درباره اش مي گويد: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛ (پيامبر) هرگز به هواي نفس خود سخن نميگويد. سخن او چيزي جز وحي خدا نيست» .
پس از ارتحال رسول خدا در حالي كه اميرمؤمنان(عليه السلام) به تدفين پيامبر مشغول بودند، عدهاي از سران و سياستمداران مهاجر و انصار در سقيفة بني ساعده گردهم آمده، به مجادله و منازعه پرداختند تا جانشين پيامبر را تعيين كنند. در اين معركه عمر با زور و قلدري براي ابي بكر بيعت گرفت و منازعه را به نفع خودشان به پايان رساند .
بدن مطهرحضرت (صلي الله عليه و اله) که عمري در راه اعتلاي كلمه توحيد تلاش و پيكار و در برابر انواع دشمنيها و دسيسههاي مشركان ايستادگي كرد به خاک سپرده شد و نزد پروردگار خويش آرام گرفت. اما حوادث پس از رحلت ايشان و بيحرمتي به بيت وحي و به شهادت رساندن تنها دخترشان، غصب خلافت و شکافتن فرق نازنين مولاي متقيان علي(عليه السلام) و… گويي، آرامش را حتي در آن عالم از حضرت رسول(صلي الله عليه و اله) سلب كرد.
زبانه آتش هولناكي كه در كنار بستر پيامبر افروخته شد، در خانه اهلبيت پيامبر(عليهم السلام) را سوزاند و باعث شد تا پهلوي سرور زنان عالم و تنها دختر او مجروح شود و فرزندي كه در شکم داشت به شهادت رسد. آتش جنگ نهروان از همان آتش سقيفه نشأت گرفت و بر اميرمؤمنان(عليه السلام) تحميل شد و در نهايت فرق همايوني حضرتش را در محراب نماز غرق در خون كرد. گمراهي امت اسلامي از كنار بستر بيماري به اوج خود رسيد و همان جهل و عناد باعث شد تا فرزند نازنين او، حسن بن علي(عليه السلام) مظلومانه به شهادت رسد. زبانههاي همان آتش در روز عاشورا بر خيمههاي حسيني افتاد واهل بيتش را آواره بيابانها کرد. اين بلاي هولناك امامان شيعه(عليهم السلام) را يكي پس از ديگري به شهادت رساند.
و اگر ما از درك و حضور امام عصر (عج) محروم هستيم، همه از كجراهي و انحرافي است كه پس از شهادت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و اله) در مسير بشريت قرار گرفت.
گدازههاي آتش سقيفه، وهابيت را به وجود آورد كه امروز پيروان مذهب تشيع را واجب القتل و زيارت را شرک مي دانند شيعيان را از زيارت قبور امامان(عليهما السلام) خود محروم ميكند و تخريب مزار امامان را لازم و واجب ميداند.
سقيفه نشينان و در رأس آنها عمر و ابابكر، مانع هدايت جامعه بشري به سوي كمال شدند و امروز تمامي ظلمهايي كه بر بشر ميرود و تمام كجرويها بر گردن آنان است ؛ باشد تا روز واپسين و حسابرسي اعمال كه هركس به سزاي اعمال خويش خواهد رسيد!
2ـ شهادت امام حسن مجتبي (عليه السلام)
در چنين روزي و در سال 50 هـ .ق. معاويه كه وجود امام حسن(عليه السلام) را براي اميال خود، از جمله بيعت گرفتن با يزيد مانع ميديد، با همدستي جعده، دختر اشعث كه از سران خوارج بود، امام را مسـموم نمـود و در 47 سالگي به شهادت رساند.
وقایع ٢٠ صفر ( اربعین حسینی ) :
1 ـ ورود كاروان حسينى به کربلا
بنا بر روايتي، كاروان حسينى (عليه السلام)، پس از افشاى ماهيت كفر آميز يزيد و اثبات حقانيت پيشواي شهيدان، حضرت امام حسين(عليه السلام)، در روز بيستم صفر سال 61 هـ .ق وارد كربلا شدند.
اهل بيت(عليهم السلام) در بازگشت از شام به سفارش يزيد، به آهستگى و مدارا و با كمال احترام و عزت در حالى كه فرستادگان يزيد همانند نگهبانان گرداگرد آنان بودند به سوى مدينه روانه شدند. وقتي قافله به دوراهى حجاز و عراق رسيد با درخواست داغداران حسيني(عليه السلام) مسير حركت به طرف عراق تغيير كرد و اهل بيت سيدالشهدا (عليه السلام) به سوى كربلا رفتند. وقتي به كربلا رسيدند با صحابى نبى اكرم (صلي الله عليه و اله)، جابر بن عبدالله انصاري روبه رو شدند،كه با تنى چند از بنى هاشم و اصحاب براى زيارت امام حسين(عليه السلام) به آن جا آمده بود.
با پيوستن صاحبان عزا به جمع عزاداران طنين عزادارى و ماتم صحراى كربلا را پر كرد. صحنههايى به وجود آمد كه قلم ياراي نوشتن ندارد. كودكان و زنان داغدار هريك چون پروانه گرد شمع عزيز خود سوگوارى مىكردند. آنان كه هنگام حركت به طرف كوفه اجازه عزادارى نداشتند و با تازيانه تسكين داده شده بودند، اكنون در كنار مزار عزيزانشان فرصت براي گريههاى فرو برده خويش پيدا كرده بودند؛ بر صورت خود سيلى مىزدند و مويه كنان خود را روى قبرهاى شهدا مىانداختند.
عقيلة عرب زينب كبرى(سلام الله عليها) كه مدّتها از برادر عزيزش جدا شده بود و تنها با سر بريده ی او در طول اين سفر همراه بود، گريبان چاك زد و با صدايى حزين به گونهاى نوحه سرايى مىكرد كه دلها را جريحه دار مىكرد. ام كلثوم (سلام الله عليها) در حالى كه بر صورت خود سيلي مىزد با صدايى بلند فرياد زد: «امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا (عليهم السلام) از دنيا رفتند». ديگر زنان روستاهاى مجاور كه به آنان پيوسته بودند نيز بر صورتهاى خود سيلى مىزدند و شيون و ناله سر مىدادند .
در مورد حضور اهل بيت طاهرين (عليهم السلام) در اربعين سال 61 هـ .ق. در كربلا اختلاف نظرهايى وجود دارد. عدهاى از بزرگان عقيده دارند كه با توجه به دورى راه، ايشان در اربعين سال بعد به كربلا آمدهاند. برخى ديگر نيز حضور آنان را در روزهاى بعد از اربعين سال 61 هـ .ق. دانستهاند .
2ـ اربعين حسينى
جابر بن عبدالله انصاري از ياران حضرت رسول(صلي الله عليه و اله) و مريد فرزندان گرامي ايشان بود. او آخرين صحابه پيامبـر بود که در مدينه وفـات کرد و سلام رسول اکرم را به پنجمين وصي ايشان، حضرت امام محمد باقر رساند. او به قولي در 94 سالگي در مدينه در حالي که نابينا شده بود در گذشت. او اولين زاير اربعين حسيني است و کسي که به فوز عظيم زيارت مخصوص سيدالشهداء در بيستم صفر 61 هـ.ق نايل شد.
شيخ جليل القدر عماد الدين، ابوالقاسم آملى، در كتاب «بشارة المصطفى» مىنويسد: «عطية عوفى از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىگويد: “با جابر بن عبدالهي انصارى براى زيارت قبر شريف سالار شهيدان راهى كربلا شديم. زمانى كه به كربلا رسيديم، جابر در نهر فرات غسل كرد؛ لباسى چون لباس احرام پوشيد؛ خود را خوشبو ساخت و با قدمهاى آرام به طرف قربآن گاه حسينى راهى شد و در هر قدم ذكر خدا را بر زبان مىآورد. چون نابينا بود، از من خواست تا دست او را روى قبر مولا قرار دهم؛ پس از اين کار از شدت غصه بىهوش شد و افتاد. او را به هوش آوردم. وقتى به هوش آمد، سه مرتبه فرياد زد: «يا حسين!» سپس گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه! اى عزيز دلم، آيا جواب دوست خود را نمىدهي؟» و در پاسخ به خويشتن گفت: «چگونه حسين(عليه السلام) كه در خون خودش آغشته شده و بين سر و پيكر نازنينش جدايى انداختهاند، جواب تو را بدهد؟!»
سپس با ادب خطاب به حضرت گفت: «گواهى مىدهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنان هستي،تو فرزند سلالة هدايت و تقوايى و پنجمين نفر از اصحاب كسا؛ تو فرزند سرور پيشوايان و فرزند فاطمه سيد بانوان هستى؛ چرا چنين نباشد؟ چرا كه دست سيّد المرسلين(صلي الله عليه و اله) تو را غذا داده و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتى و از سينه ايمان شير خوردى و پاك زيستى و پاك رخت بربستى و قلب مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردى؛ پس سلام و رضوان پروردگار بر تو باد! گواهى مىدهم كه تو بر همان راهى رفتى كه برادرت يحيي بن زكريا رفت و شهيد گشت».
آن گاه ديگر شهيدان دشت نينوا را مخاطب قرار داد و گفت : «سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسين نزول كرده و آرميده ايد! گواهى مىدهم كه شما نماز را برپا داشتيد و زكات را ادا نموديد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و با ملحدان جهاد كرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد».
جابر در ادامه زيارت پر فيض خود مىگويد:
«سوگند به آن خدايى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد، ما در آن چه شما شهدا در آن وارد شديد شريك هستيم».
عطيه با تعجّب به جابر گفت: «اينان به فوز شهادت در ركاب اباعبدالله الحسين(عليه السلام) رسيدند، اما ما كارى نكرديم!» او پاسخ داد: «اى عطيه! ازحبيبم خاتم الانبيا (صلي الله عليه و اله) شنيدم كه مىفرمود: «من احب قوماً حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم هر كه گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور مىشود، و هر كه عمل جماعتى را دوست داشته باشد، در عمل آنان شريك خواهد بود"».
3ـ فاجعة بئر معونه
در بيستم صفر سال سوم هـ .ق. فاجعة بئر معونه رخ داد و تعداد زيادي از مبلغان اسلام به شهادت رسيدند. عامر بن مالك از بزرگان طايفه بنى عامر بود. او روزى به خدمت رسول اكرم (صلي الله عليه و اله) شرفياب شد و براى پيامبر هدايايى آورد. نبى گرامى اسلام (صلي الله عليه و اله) فرمودند در صورتى هدايا را قبول مىكند كه او اسلام آورد؛ او نيز قبول دين اسلام را منوط به فرستادن مبلغان اسلامى از جانب پيامبر براى قوم خويش و تبليغ دين اسلام و قوانين آن در ميان طايفهاش دانست.
خاتم رسولان(صلي الله عليه و اله) چهل تن از صحابه را به تبليغ دين اسلام در ميان قوم او مامور كردند. رسانندگان پيام نجات بخش اسلام در بين راه در كنار چاههايى معروف به معونه كه ميان بنى عامر و بنى سليم مشترك بود، فرود آمدند تا عامر بن مالك خبر آمدن آنان را به بنى عامر اطلاع دهد و آنان را آمادة استقبال از مبلغان نمايد. يك نفر از مبلغان نامه مبارك نبى اكرم (صلي الله عليه و اله) را نزد بنى سليم برد. آنها با ناجوانمردى تمام، پيك پيامبر را كشتند و به بقية مبلغان نيز كه در كنار چاه منتظر بازگشت عامر بودند، يورش بردند و تمامى آنان را به شهادت رساندند و تنها يك نفر از اين فاجعه، جان سالم به در برد.
حضرت رسول(صلي الله عليه و اله) زمانى كه اين خبر را شنيد به شدت ناراحت و محزون شدند و تا مدت پانزده روز و به روايتى چهل روز هر بار پس از نماز بر قاتلان مبلغان اسلام لعن مىكردند. بعضى از مفسران شأن نزول آيه ((وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أمْوَ اتًا بَلْ أحْيَاء عِندَ رَ بــِّــهِمْ يُرْزَقُونَ)) را درباره اين فاجعه اندوه بار دانستهاند .
منبع: سبطین
معاویة بن وهب (از اصحاب امام صادق علیهالسلام) میگوید:
خدمت آن حضرت رسیدم. در مصلای خود در خانهاش نشسته بود و پس از نماز با خداوند راز و نیاز میکرد. از جمله (در دعا نسبت به زائران قبر حسین علیهالسلام) میگفت:
«خدایا زائران قبر حسین را بیامرز، اینان که در این راه، پول خرج میکنند، بدنهای خود را در این راه در معرض قرار میدهند… خدایا رحمت کن بر چهرههایی که آفتاب، رنگ آنها را تغییر داده، صورتهایی که متوجه قبر ابا عبدالله است، چشمهایی که در محبت ما اشک میریزد… خدایا این جانها و بدنها را به تو میسپارم، تا کنار حوض کوثر به هم برسیم… .»
الکافی : ج4 ص 582
بحارالانوار، ج ۹۸،۵۲ و ۸
بدون شک سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ یکی از معجزات آن بزرگوار می باشد و این اتفاق دو بار صورت گرفته است. یک بار در کوفه و مرتبه بعد در شام. شیخ علی نمازی می نویسد سر امام حسین ـ علیه السلام ـ در کوفه این آیه را خواند «ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم (1)کانوا من آیاتنا عجبا» آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند(2)
و در دمشق سخن گفت «اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی(3)
همان طور که می دانیم «معجزه امر خارق العاده ای است که برای اثبات حق و همراه با تحدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا می کند.»(4) برای سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ و این که چرا آیه مذکور را خواند می توان چند دلیل را به عنوان احتمال ذکر کرد.
1 _ سخن گفتن سر مقدس امام حسین ـ علیه السلام ـ نشانه حقانیت آن حضرت و الهی بودن قیام ایشان می باشد. سر حضرت سخن گفت تا کمکی باشد برای اثبات حق و حقانیت حضرت.
۲_ احتمال دوم این که حضرت می خواهد بگوید، هر چند سر از بدن ما جدا کردند و بالای نیزه قرار دادند اما ما هنوز زنده هستیم. حیات ما جاودانی و همیشگی است. حرث بن وکیده می گوید: من همراه با کسانی بودم که سر حسین ـ علیه السلام ـ را حمل می کردند شنیدم که می فرماید: «ام حسبت ان اصحاب … . » من در خودم شک کردم که آیا من دارم صدای ابی عبدالله را می شنوم؟ حضرت به من فرمود: ای فرزند وکیده آیا نمی دانی که ما ائمه نزد پروردگارمان زنده هستیم؟»(5)
۳ _ احتمال سوم این است که حضرت می خواهد این نکته را برساند که شهادت من به دست مسلمانان، کسانی که من با آنها مذهبم یکی است، کسانی که به دین جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشند و هنوز از رحلت جدم بیش از پنجاه سال نگذشته است و … بسیار عجیب تر از داستان اصحاب کهف است. منهال بن عمرو می گوید: سر امام حسین ـ علیه السلام ـ را در دمشق دیدم … که این سخن را گفت: اعجب من اصحاب الکهف قتلی و حملی»(6)
یعنی به شهادت رساندن من و بر نیزه کردن سرم از امر اصحاب کهف عجیب تر و شگفت انگیز تر است» من پسر دختر پیامبر هستم که مرا و اصحابم را بین دو نهر آب با لبهای تشنه سر بریدند و به شهادت رساندند.
و می توان گفت که امام با این اعجاز می خواست ثابت کند که حق هرگز نابود نمی شود بلکه همیشه زنده است.
————————–
(1)رقیم” از “رقم” است که به معنای نوشتن و خطّ است. پس رقیم در اصل “مرقوم” بوده است. از ظاهر این داستان در ذیل این آیه و آیات بعد برمی آید که اصحاب کهف و رقیم جماعتی بودهاند که هم اصحاب کهف نامیده شدهاند، و هم اصحاب رقیم. اصحاب کهف نامیده شدند، به خاطر این که در کهف (غار) منزل کردند و اصحاب رقیمشان نامیدند. برای این که داستان آنها در سنگ نوشته ای در آن ناحیه پیدا شده است، به همین جهت اصحاب رقیم یعنی اصحاب نوشته شدگان.
ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج13، ص 410 - 415 ، با اقتباس و تلخیص.
(2)سوره کهف : ایه 9
(3) شیخ علی النمازی، مستدرک سفینه البحار، قم، موسسه النشر الاسلامی، لجامعه المدرسین، ۱۴۱۹، ج ۹، ص ۱۷۲٫
(4) محمد حسین طباطبایی، اعجار قرآن، بی جا، نشر فرهنگی رجا، ۱۳۶۲، ص ۱۱۶٫
(5)شیخ الشریفی، موسوعه کلمات الامام الحسین ـ علیه السلام ـ چاپ سوم، قم، دار المعارف، ۱۴۱۶، ص ۵۲۳٫
(6)همان، ص ۵۲۳٫
منبع:جنبش سایبری 313
دهم محرم سال ۶۱ هجری، حادثه عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.
افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.
«تکیه خبر» با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه کرده است که در جدول زیر ارائه می شود:
منبع : فارس