مدرسه علمیه الزهرا اهواز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فلسفه غيبت امام عصر (عج) از زبان علامه مجلسي قدس سره

21 مهر 1391 توسط درفشان

مى دانيم حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در سال 260 هجرى از نظرها پنهان شده است و اكنون بيش از هزار سال از آن ماجرا مى گذرد. مى خواهيم بدانيم فلسفه اين غيبت طولانى چيست؟

پاسخ: نخست بايد توجه داشت كه غيبت امام(عليه السلام) از ديدگاه ما به اين معنى نيست كه ايشان در جهانى ديگر به سر مى برند، بلكه معناى غيبت آن است كه حضرت در ميان مردم رفت و آمد مى كنند و آنان يا حضرت را نمى بينند ـ چنان كه خداوند درباره پيامبرش مى فرمايد:

(جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً)

«ميان تو و آن هايى كه به آخرت ايمان نمى آورند حجاب ناپيدايى قرار داديم».

يا مى بينند و نمى شناسند چنان كه حضرت يوسف(عليه السلام) را برادرانش مى ديدند و نمى شناختند. اما سرّ اين غيبت چيست؟ بايد اعتراف كنيم عقل كوتاه ما از دست يابى به آن ناتوان است مگر اينكه از بيانات كسانى كه مخزن سرّ الهى اند استفاده كنيم.

غوّاص درياهاى احاديث ائمه اطهار(عليهم السلام) و صاحب كتاب مستطاب بحار الأنوار علامه مجلسى(قدس سره) در يك گلچين زيبا، علت ها و حكمت هايى كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام) درباره غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) آمده جمع آورى كرده كه در اين جا به ترجمه و توضيح بعضى از آن ها اكتفا مى كنيم:

1. شايستگى نداشتن مردم براى حضور امام(عليه السلام)

در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده كه فرمودند: «به درستى كه خداوند وقتى همسايگى قومى را براى ما نپسندد، ما را از ميان آن ها بيرون مى برد».

از اين حديث چنين برمى آيد كه گاهى ظلم و طغيان مردم به جايى مى رسد كه ديگر لايق بعضى از نعمت هاى الهى نيستند. نعمت وجود امام معصوم(عليه السلام) در ميان مردم، بزرگ ترين نعمت الهى و رحمت خداوندى است كه در اثر بى لياقتى مردم، خداوند، آن نعمت عظيم را از آنان سلب مى كند.

2. جريان سنت انبيا(عليهم السلام)

جارى شدن سنت ها و روش هاى انبيا(عليهم السلام) درباره حضرت مهدى(عليه السلام)، حكمتى ديگر براى غيبت حضرتش محسوب مى شود. يعنى چنان كه هر كدام از انبيا(عليهم السلام) مدتى از عمر خويش را در غيبت به سر مى برده اند، اين سنت درباره آن حضرت هم اجرا شده است. چنان كه از كاشف اسرار حقايق، حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) رسيده كه: «براى قائم ما غيبتى است كه به طول مى انجامد».

راوى گويد: «گفتم: براى چه اى پسر رسول خدا؟» امام فرمودند: «خداوند عزّوجلّ نمى خواهد مگر اين كه در باره او سنت هاى انبيا را در غيبتشان جارى كند و حتماً بايد اى سدير! مدت غيبت آن ها به طور كامل انجام شود خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:

(لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق).

«سنتها درباره شما بر طبق سنتهاى پيشينيان جارى مى شود».

3. سرّى كه نبايد پرده از آن برداشته شود

در بعضى از روايات چنين آمده كه علّت غيبت، سرّى است كه پرده برداشتن از آن جايز نيست مگر بعد از ظهور آن حضرت. از عبدالله بن فضيل نقل است كه حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود: «به درستى كه صاحب اين امر (امامت) را  غيبتى است حتمى، كه اهل باطل در آن به ترديد مى افتند.» عرض كردم: «فدايتان شوم براى چه؟» فرمود: «علّت آن امرى است كه ما اذن نداريم كه براى شما روشن نماييم.» عرض كردم: «پس حكمت غيبت آن حضرت چيست؟» فرمودند: «وجه حكمت در غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)، همان وجه حكمت در غيبت هاى حجت هاى الهى قبل از آن حضرت است. به درستى كه، وجه حكمت در غيبت ايشان كشف نمى شد مگر بعد از ظهورشان; چنان كه حكمت كارهاى حضرت خضر(عليه السلام) (سوراخ كردن كشتى و كشتن آن فرزند و برپا كردن ديوار) براى موسى(عليه السلام) كشف نشد مگر در وقتى كه خواستند از هم جدا شوند. اى پسر فضيل! اين امرى از امور خدا و سرّى است از اسرار حضرت حق و غيبى از غيب پروردگار، و وقتى ما مى دانيم كه خداوند عزّوجلّ، حكيم است، تصديق مى كنيم كه تمام كارهاى او حكمت است اگر چه وجه و علت آن براى ما روشن نباشد».

4. حضرت مهدى(عليه السلام) تحت بيعت هيچ كس نيست

حضرت ولى عصر(عليه السلام) در توقيع شريف در پاسخ اسحاق بن يعقوب كه از علّت غيبت پرسيده بود، فرمودند: «اما علّت غيبت! خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: “از چيزهايى سؤال نكنيد كه چون برايتان روشن شود از آن خوش نداشته باشيد."([75]) به درستى كه هيچ كدام از پدران من نبودند مگر اين كه در گردنشان بيعتى از طاغيان زمانشان بود ولى من هنگامى كه خروج مى كنم بيعت احدى از طاغوت ها در گردن من نيست».

چنان كه در اين روايت نيز مى نگريد حضرت اشاره فرموده اند كه كشف حقيقت غيبت به صلاح شما نيست ولى در عين حال گوشه اى از آن را بيان كرده اند.

هنگامى كه مردم، حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را تنها گذاشتند و طاغيان را بر خويش، حاكم و مسلّط ساختند و از اوج عزّت به پرتگاه ذلّت افتاده، دست پاك معصوم(عليه السلام) را كنار زدند و دست آلوده غير معصوم را به بيعت فشردند، درخت كفر و نفاق بالا گرفت و يكى از ميوه هاى شوم و ننگين آن، خانه نشين شدن ائمه هدى(عليهم السلام) گرديد و آن بزرگواران مجبور شدند براى حفظ دين و حراست و نگه دارى خون خود و شيعيانشان به شكل تقيه تحت فرمان حكومت جائران زندگى نمايند. ولى چون قلم تقدير پروردگار چنين نگاشته بود كه آخرين حجت الهى، دست انتقام حق تعالى باشد و حكم خداوندى را بر تمام گيتى سيطره دهد و نه تنها تحت فرمان هيچ دولتى نباشد بلكه همه را تحت فرمان كشد، از اين جهت ولادت و دوران زندگى آن حضرت از منظر چشم مردمان مخفى شد تا بيعت هيچ پادشاه و حكومتى را در گردن نداشته باشد و چون قيام نمايد، حكم احدى بر او روا نباشد بلكه در آن روز حكم و ملك تنها از آن خداوند قادر قهار خواهد بود:

(لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ).

«حكومت امروز براى كيست؟ براى خداوند يكتاى قهار است».

5. جدا شدن كافران از مؤمنان

راوى گويد از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: «چه شد كه حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) همان اول كار با مخالفان (خلفا) به جنگ برنخاست؟» حضرت فرمود: «به سبب آيه اى كه در كتاب خداوند عزّوجلّ است:

(لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً).

«اگر مؤمنان و كافران از هم جدا مى شدند كافران را عذاب دردناكى مى كرديم»

عرض كردم: «معناى جدا شدن آن ها چيست؟»

فرمودند: «مؤمنانى كه در صلب كفار به امانت گذاشته شده اند و هم چنين است ]حضرت[ قائم(عليه السلام)، هرگز ظهور نمى كند تا امانت هاى الهى خارج شوند و پس وقتى خارج شدند دشمنان خدا معلوم مى شوند پس آنان را مى كشد».

از اين روايت برمى آيد يكى از علت هاى نجنگيدن حضرت امير(عليه السلام) با خلفا و مخالفان خود بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه در نسل بعضى از آن ها مؤمنان و شيعيان پاكى بودند كه بايد اين ها به دنيا بيايند، مثل اين كه از صلب دون صفتى مانند ابوبكر، راد مردى بزرگ و مؤمنى مخلص و پاك چون «محمد» به دنيا آمد و از حواريون و خاصان درگاه آن حضرت گرديد.

امام صادق(عليه السلام) در ادامه مى فرمايند: «نسبت به حضرت ولى عصر(عليه السلام) نيز چنين است كه در نسل بسيارى از كفار، مؤمنانى هستند; ظهور حضرت به تأخير مى افتد تا اين امانت هاى الهى از درون اين ناپاكان خارج شوند و ايمان و كفر از هم جدا شود، آن گاه امام بپاخيزد و عَلَم جنگ با دشمنان خدا را برافرازد».

6. خوف و هراس

يكى از حكمت هاى غيبت، آن است كه مردم سركش و ستم گر به شدت درصدد ريختن خون حضرت مهدى(عليه السلام) هستند. از اين جهت حضرت خائف و مترقب، در نهان به سر مى برند; چنان كه حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «براى اين فرزند (حضرت ولى عصر(عليه السلام)) غيبتى خواهد بود.» راوى گويد: «عرض كردم: براى چه؟» فرمود: «مى هراسد كه او را سر ببرند».

و در روايت ديگر فرمود:«هنگامى كه ]حضرت[ قائم(عليه السلام)بپاخيزد اين آيه را تلاوت مى كند:

(فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ).

«پس هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم و پروردگارم به من حكمت و دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد».

7. اعمال ناپسند ما

از گفتار پيشوايان معصوم(عليهم السلام) چنين برمى آيد كه يكى از علل غيبت اعمالى است كه از ما سر مى زند كه امام(عليه السلام) را خوش نمى آيد و آن اعمال، حجاب بين ما و آن نور الهى مى شود. وجود مقدس حضرتش در توقيع شريف به اين مهم، چنين اشاره فرموده اند:

«اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آن ها را به طاعت خود موفقشان دارد ـ يك دل و همراه مى شدند، يُمن لقاى ما از آن ها به تأخير نمى افتاد و به زودى سعادت مشاهده ما را مى يافتند… چيزى ما را از آنان محبوس نكرده مگر; خبرهايى كه از آن ها به ما مى رسد كه ما خوش نداريم و نمى پسنديم كه از آن ها چنين سر بزند»

منبع: سايت سبطين

 1 نظر

دحوالارض، و باران رحمت خدا

20 مهر 1391 توسط درفشان

يكي از باشرافت ترين و پرفضيلت ترين روزهاي سال، 25 ذيقعده است كه به روز «دحوالارض» شناخته مي شود. بر طبق روايات فراواني كه در كتب روايي آمده در اين روز بسيار مبارك، خداوند زمين را از زير كعبه گستراند و ابراهيم و عيسي(ع) در شب اين روز متولد شدند و رحمت الهي بر روي زمين منتشر گشت. عارف بزرگ قرن، ميرزا جواد آقاملكي تبريزي در كتاب گرانقدرش «المراقبات» ضمن بحث مفصلي پيرامون اين روز براي توجه آدمي به نعمتهايي كه خداوند در اين روز به بشر ارزاني داشته مي نويسد:
«از بزرگترين نعمتهاي اين روز اين است كه خداوند متعال كعبه را خانه خود قرار داد و اجازه داد كه مردم، آن را زيارت نمايند و با پاداش و رضايت فراوان اين عمل را از آنان مي پذيرد و اين نهايت لطف و مهرباني و كرم است.»
شب و روز 52 ذيقعده جزو چهار روز بسيار پرارزش در طول سال شمرده شده و اعمال بسياري براي گراميداشت آن از زبان معصوم (ع) نقل گرديده است تا سالكان و شيفتگان بارگاه حضرت دوست با انجام آنها، روح و جان خود را در زلال جاري، «دحوالارض» شستشو دهند و لياقت باريابي به آستان كريمش را بدست آورند.


مهمترين شاخصه فضيلت روز «دحوالارض»، گرفتن روزه در آن است كه به گفته شيخ عباس قمي، آسمان و زمين و هرچه در ميان آنهاست براي روزه دار استغفار مي كند.
علي(ع) فرمود: «كسي كه اين روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت بايستد، ثواب صدسال عبادت را كه روزش را روزه و شبش را در عبادت كرده باشد، خواهد داشت. كساني كه در اين روز براي ذكر و ياد خدا اجتماع كنند، قبل از آنكه پراكنده شوند، حوائج شان برآورده مي شود، هزارهزار رحمت خدا در اين روز نازل مي شود كه نودونه هزار تاي آن براي روزه داران اين روز و عبادت كنندگان اين شب خواهد بود.»


از جمله اعمال سفارش شده در اين روز، زيارت امام رضا (ع) است و كسي كه توفيق حضور در بارگاه ملكوتي آن امام همام را نداشته باشد مي تواند در هر كجا كه هست، با خواندن زيارت راه دور، خود را از لطف و كرم آن امام رئوف برخوردار سازد و نامش را در رديف زائران حضرتش قرار دهد. از ديگر اعمال اين روز، انجام غسل و خواندن 2 ركعت نماز در پيش از ظهر و نيز خواندن دعاي مخصوص است كه جزئيات آنها را مي توان در كتاب شريف مفاتيح الجنان جستجو كرد.
شب 52 ذيقعده نيز از ليالي شريفه است و رحمت خدا در آن نازل مي شود و در كتب روايي و دعايي ما بر انجام عبادت و نماز و استغفار در آن تأكيد بسيار شده است.

منبع : سايت سبطين، محمد بيدار

 3 نظر

زمان در عالم برزخ

13 مهر 1391 توسط درفشان

پرسش: آيا در عالم برزخ نيز زمان مطرح است؟ اين زمان چگونه است، مثلاً كسى كه هزاران سال پيش از دنيا رفته چه تفاوتى با فرد تازه گذشته دارند؟


پاسخ: گويا سؤال كننده احتمال داده كسى كه هزاران سال پيش از دنيا رفته از حيث ميزان آسايش و راحتى يا از جهت عذاب و شدت گرفتارى با كسى كه نزديك به قيامت چشم از جهان بسته تفاوت دارد، و حال آن كه بر پايى  قيامت، تمام شدن نعمت يا پايان عذاب برزخ نيست كه گمان شود كسى كم تر يا بيش تر متنعّم بوده يا عذاب كشيده، بلكه قيامت ادامه همان حالت برزخى است به صورت ديگر. با توجه به اين كه چون حالات برزخيان متفاوت است، گاهى شدت گرفتارى هاى مراحل برزخى موجب آمرزش و تخفيف عذاب قيامت مى گردد.
اگر شخصى پاك و مؤمن باشد، پس از مرگ در نعمت هاى خداوندى غوطه ور است و در كمال آسايش و رفاه زندگى مى كند، وگرنه، در عذاب الهى گرفتار و معذّب است و روزگار سختى را مى گذارند.اگر هم از افراد مستعضف فكرى باشد، يعنى قدرت بر تشخيص حق از باطل نداشته و يا حجّت بر او تمام نشده و هم چنين كودكان و ديوانگان، تا قيامت و بر پا شدن محكمه عدل الهى، بدون سؤال و عذاب و نعمتى در عالم برزخ خواهند ماند.
پس، ماندن و درنگ در قبر براى مؤمنان و صالحان آزار دهنده نيست; امّا براى غير ايشان بسيار رنج آور و با عذاب همراه مى باشد. تفاوت افراد از نظر عمل خير و شر به شدت و ضعف عذاب يا نعمت، بستگى دارد و از آن جا كه خداوند متعال حكيم است و عادل، طورى با آنان عمل مى كند كه سر سوزنى به كسى ظلم و جور نشود «إنّ الله ليس بظلّام للعبيد».


در تاريخ چنين آمده: روزى حضرت عيسى(عليه السلام) از كنار قبر جوان تازه گذشته اى كه هنوز آب قبرش خشك نشده بود عبور مى كردند، به اذن خداوند متعال، جوان را زنده كردند. وقتى جوان زنده شد، چهره اى بسيار پير و شكسته و حالتى رنجور و خسته داشت; گويى مدت طولانى از اين جهان رفته است! حضرت عيسى(عليه السلام) از او پرسيدند: «چه مدت است كه جان سپرده اى؟» جوان گفت: «چندين هزار سال!» سپس پرسيدند: «پس از مرگ بر تو چه گذشت؟» جوان گفت: «وقتى مرا به خاك سپردند، «نكير» و «منكر» آمدند و سؤالاتى كردند، چون نتوانستم جواب دهم، مرا تازيانه اى زدند كه قبرم از آتش پر شد و تا همين الآن مى سوختم!»
حضرت از آن جا گذشت و دگر بار پيرمردى را كه ساليان دراز از مرگش مى گذشت و نشانى از قبرش به جاى نمانده بود به اذن خدا زنده كرد. پيرمرد وقتى زنده شد، با نشاط و با جمال، جلوه مى كرد. حضرت از او پرسيدند: «چند وقت است كه چهره در نقاب خاك كشيده اى؟» پيرمرد گفت: «هم اكنون، تا از دنيا رفتم مرا به خاك سپردند; «نكير» و «منكر» آمند و از من سؤالاتى كردند; چون جواب دادم، باغى از باغ هاى بهشت بر من نمايان شد… در همان جا بودم كه مرا احضار فرموديد».

منبع : سايت سبطين

 نظر دهید »

پنج شنبه سیاه تاریخ

12 مهر 1391 توسط درفشان

 یکی از مصیبت های بزرگ اسلام در طول تاریخ، غربت و مظلومیت رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده که متأسفانه مدعیان اسلام در عصر ما، خود را به بی خبری و بی اطلاعی از حوادث آن ایام می زنند غافل از اینکه خورشید روزی از پس پرده ها بیرون و حق از باطل شناخته خواهد شد.

پنج شنبه سیاه تاریخ

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در سال یازدهم هجرت، چهار روز پیش ازشهادت خویش تصمیم گرفت، سندی زنده در باب موضوع خلافت و تثبیت موقعیت و جانشینی صدیق اکبرامیرالمؤمنین علی علیه السلام، به یادگار گذارد، چرا که از توطئه هایی که به دور از چشم ایشان برای غصب مقام خلافت حضرت صورت می گرفت، به خوبی آگاه بود. به همین دلیل روزی که سران صحابه برای عیادت ایشان آمده بودند، خطاب به جمع حاضران فرمود: «کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید»؛ ولی عمر به مخالفت با این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و با تهمت هذیان به رسول خدا مانع نوشتن این نامه شد. لذا این واقعه در تاریخ به حدیث «قلم و دوات» مشهور شد.
 هدف پیامبر از نوشتن نامه
    هدف پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی جز تحکیم و تثبیت خلافت یار و نفس و جان و انیس و جانشینش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و لزوم پیروی از اهل بیت خود نبود و این مطلب با توجه به حدیث «ثقلین» که مورد اتفاق جمیع محدثان از شیعه و عمری ها است، مشخص می شود.
    روایت شده که “عمر” در دیدار با “ابن عباس” گفته که «پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام بیماری، سر آن داشت تا به اسم علی علیه السلام تصریح کند؛ اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم.»
    از سعید بن جبیر روایت شده که ابن عباس گفته است: «پنج شنبه… و چه روز پنج شنبه سختی بود!» آنگاه ابن-عباس گریست و سیل اشک او را دیدم که همچون رشته مروارید بر گونه هایش جاری شد. سپس ادامه داد: رسول خدا فرمود: «برای من کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما نوشته ای بنگارم که پس از آن هرگز گمراه نشوید …»
    مشاهده گردید که پیامبرصلی الله علیه و آله عین این جمله را در حدیث ثقلین نیز نقل کرده و علت پیروی از کتاب و اهل بیت خود را این دانسته که هرگز گمراه نشوند. آنان به سبب اختلاف، هیاهو و کشمکش مانع شدند که رسول خداصلی الله علیه و آله آن نامه را بنویسد»
    بنابراین پیامبرصلی الله علیه و آله پس از بیانات گوناگون در جهت معرفی صدیق اکبر امیرالمومنین علی علیه السلام به ولایت امت و بویژه پس از ماجرای غدیر، در پی تثبیت امر امامت و خلافت آن حضرت بود. بر اساس سخنی از امیرالمومنین هدف از اعزام سپاه اسامه که در زمان بیماری پیامبرصلی الله علیه و آله رخ داد دور کردن مخالفان آن حضرت و تثبیت ولایت ایشان بوده است.  
پنج شنبه سیاه تاریخ عکس العمل حاضران و نزاع و درگیری در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله
    پس از درخواست رسول خداصلی الله علیه و آله برای مهیا ساختن قلم و دوات، برخی گفتند: قلم و دوات را حاضر کنید و برخی گفتند: نیازی نیست. و"عمر” به مخالفت برخاست و گفت: «إنّ النبی غلب علیه الوجع و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله» «بیماری بر پیامبرصلی الله علیه و آله چیره شده است (که چنین سخنانی می گوید)، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را کافی است.»
    این ماجرا را بخاری شش بار در کتاب صحیحش، کتاب العلم، ج 4 باب 39، و کتاب الجهاد و السیر، ج 1 باب 175، و کتاب الجزیه، ج 2  باب 6، و کتاب المغازی، ج 4  باب 84(باب مرض النبی و وفاته)، و کتاب المرضی، ج 1. باب 17، و مسلم سه بار صحیح مسلم، کتاب الوصیه، ج 6  باب 6، و ج 7 باب6، و ج 8 همان باب، در کتاب خود آورده اند و از این احادیث متوجه می شویم که بعد از مخالفت عمر، بعضی به حمایت از او و جمعی به مخالفت با او برخاستند؛ البته بسیاری از بزرگان عمری ها نیز در کتاب های خود به این ماجرا پرداخته اند.
    چگونه می توان درباره پیامبرصلی الله علیه و آله که فرستاده خدا و رابط میان خدا و خلق شمرده می شود، این کلمات و سخنان را بر زبان جاری کرد؟! در حالیکه قرآن در شأن او  می گوید:«و ماینطق عن الهوی» «او هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید» علاوه بر این سخنان ناروا، بعضی از صحابه در محضر رسول خداصلی الله علیه و آله به نزاع و کشمکش پرداختند، جمعی با عمر همراهی کردند و گروهی به مخالفت با او برخاستند و می گفتند: «بگذارید رسول خداصلی الله علیه و آله وصیت نامه اش را بنویسد» بنابراین حضار با هم به درگیری و خصومت پرداختند، برخی از آنها می گفتند: «قلم و دوات را حاضر کنید تا برای شما نامه ای بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوید و برخی نیز سخن عمر (که بیماری بر پیامبر غلبه کرده) را می گفتند.» 

عکس العمل پیامبرصلی الله علیه و آله
    عکس العملی که رسول خداصلی الله علیه و آله در برابر برخوردهای ناروای جمعی از صحابه و نزاع و درگیری آنان از خود نشان داد، نیز قابل توجه است. مطابق روایات تاریخی، دو نوع عکس العمل از ان حضرت نقل شده است:
   1- فرمود:
«قوموا عنّی و لاینبغی عندی التنازع»
    «از نزد من برخیزید (و دور شوید) که در محضر من نزاع و کشمکش سزاوار نیست»این روایت مشخص می نماید که رسول خداصلی الله علیه و آله تا چه اندازه از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان ناراحت شده است.
   2- هنگامی که نزاع و کشمکش پیش آمد و حرف های زشتی به آن حضرت زده شد، فرمود:
«ذرونی فالذّی أنا فیه خیر ممّا تدعونی إلیه»
    «مرا به حال خودم واگذارید! چراکه این حالتی که من در آن هستم، بهتر از چیزی است که مرا بدان فرا می خوانید.»  حضرت صدیقه شهیده، فاطمه زهرا سلام الله علیها درباره تهمت ناروایی  که عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله زد که (پیامبر هذیان می گوید و عقلش را از دست داده است) فرمود: وَ اُزيلَتِ الحُرمَة عِندَ مَماتِه. فَتِلكَ وَاللّه النازِلَة الكُبرى، وَالمُصيبَةِ العُظمى، همان لحظه بود که حرمت رسول خدا از بین رفت و به خدا سوگند اين حادثه‏اى است عظيم، و مصيبتى است بزرگ، و ضايعه‏اى است جبران‏ناپذير…
 منبع : سایت امام حسین (ع)

 نظر دهید »

بزرگترین توهین به پیامبر اکرم (ص) کدام است و از چه کسی صادر شد ؟

07 مهر 1391 توسط درفشان

با اعلام نبوت از جانب محمد صلی الله علیه و اله ، به ناگاه او که عزیزترین عرب بود و امینش می نامیدند ، او که خلق نیکویش زبانزد خاص و عام بود ، او که راستگو و راست کردار بود ، به ناگاه ساحر و شاعر و دروغگو لقب گرفت .
این راه و رسم ظالمان وستمگران است که صدای حق را برنمی تابند و هر انچه را که با هوایشان در تضاد باشد ، نابود می کنند .
مگرنه اینکه اینان به حضرت موسی و عیسی نیز تهمت و افترا زدند و ساحر و جادوگر و کاذب نامیدندشان . گویا رسم روزگار است که هر پیامبری را این چنین همراهی کنند .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از ابتدای نبوت ازار و اذیت فراوان دیدند. مانند ابوجهل ها و ابولهب ها سنگ به پیشانیشان کوبیدند ، شکمبه گوسفند بر سرشان ریختند و زباله و خار و خاشاک میان راهشان نهادند ؛ اما حق و حقیقت راه خویش را یافت و صدق گفتار و کردار پیامبر صلی الله علیه و اله در جان و دل مردم رسوخ نمود و دین اسلام در جای جای کره خاکی گسترش یافت .
امروز هم دشمنان قسم خورده خداوند و عبده شیطان و اعوان و انصارش دست از جسارت کوتاه ننموده و هر روز شاهد توهینی جدید به استان قدسی نبی مکرم اسلام هستیم . یک روز کاریکاتور ، روز دیگر ستیز با قران و امروز فیلم سینمایی . خلاصه به هر دری دست می یازند تا دامن پاک پیامبر را بیالایند و از اقبال جهانیان به این نور سرمدی بکاهند.

بزرگترین توهین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله کدام است و از چه کسی صادر شد ؟امّا …
يريدون ليطفئوا نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون  (1)
اینک سوالمان این است به نظر شما کدامین جسارت به پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بزرگترین جسارت به ایشان محسوب می شود ؟
توهین ابولهب کافر و بت پرست و یا توهین به اصطلاح کشیش مسیحی تری جونز که همت به سوزاندن قران گمارده ؟
کورت وسترگارد کاریکاتوریست دانمارکی که خود را مسیحی می نامد جرمش سنگین تر است یا ناکولا باسلی ناکولا سازنده فیلم موهن معصومیت مسلمانان .

بزرگترین توهین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله کدام است و از چه کسی صادر شد ؟امّا…
به نظر ما بزرگترین توهین به ساحت قدس نبوی , توهین کسی بود که خود را مسلمان می ناميد و داعیه زمامداری مسلمانان را داشت ، اما با بی شرمی و وقاحت تمام نسبت هذیان گویی به کسی می دهد که خداوند در موردش می فرماید وماینطق عن الهوی (2).
داستان از این قرار است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله روزهای اخر حیاتشان در حالی که اصحاب گرد بالین ایشان جمعند ، تقاضای قلم و دوات می نمایند تا بنویسند انچه را که امت اسلام را از نفاق و تفرقه نجات دهد و به سرمنزل مقصود برساند . ناگاه عمر عصبانی و ناراحت ، زبان به جسارت نبی اکرم می گشاید و با کلماتی بس سخیف و زشت می گوید : این مرد هذیان می گوید ، کتاب خدا ما را کفایت می کند . و به این ترتیب نمی گذارد نوشته شود انچه که بشر را از ضلالت ابدی نجات می دهد .

بزرگترین توهین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله کدام است و از چه کسی صادر شد ؟ابن عباس این روز و این جسارت را این گونه توصیف می نماید :
عَنِ ابْنِ عَبَّاس أَنَّهُ قَالَ یَوْمُ الْخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فَقَالَ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَقَالَ ” ائْتُونِی بِکِتَاب أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا “. فَتَنَازَعُوا وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم .
ابن عباس می گفت: روز پنجشنبه وچه روزی بود آن روز وگریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، سپس گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالیکه چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته وسزاوار نبود، گفتند : او بیمار است و هذیان می گوید .(4)
به نظر شما کدامیک از جسارت ها و توهین ها بزرگتر و مخرب تر است ؟
انچه یک یهودی ماسونی می سازد و یا کردار کشیش دیوانه کاتولیک ؟
به راستی نقاشی کشیدن یک مشرک سه گانه پرست پس از 1400 سال زشت تر است و یا اعمال ابوجهل وثنی ؟
اما زشتتر از همه را ان به ظاهر مسلمانی انجام می دهد که رو در روی پیامبرش با وقاحت تمام می ایستد و تهمت هذیان می زند و با کلمه الرجل نبوتش را زیر سوال می برد . 

1-    سوره صف ایه 8
2-    سوره النجم ایه 3
3 - صحيح البخاري 1/32 كتاب العلم / باب كتابة العلم و 4 / 7 كتاب المرضى / باب قول المريض قوموا عني و 4/271 كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة / باب كراهية الخلاف و 2/178 كتاب الجهاد والسير / باب هل يستشفع إلى أهل الذمة و 4/62 باب الجزية والموادعة مع أهل الذمة والحرب.2ــ صحيح مسلم 3/1259 كتاب الوصية / باب ترك الوصية و 3/1257 كتاب الوصية / باب ترك الوصية .3ــ مسند أحمد 1/24 و 222 و 3/346
4- صحیح البخاری ، ج ۳ ، ص ۱۱۱۱ ، ح۲۸۸۸ ،کتاب الجهاد والسیر ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ هل یُسْتَشْفَعُ إلى أَهْلِ الذِّمَّهِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامه - بیروت ، الطبعه : الثالثه ، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ .                                                        نویسنده : سید علاءالدین موسوی اصفهانی ، منبع: موسسه جهاني سبطین علیهماالسلام

 نظر دهید »

راز رضا (ع)

06 مهر 1391 توسط درفشان

صلاى ولايت
از آن زمان كه تو در نيشابور، سر از كجاوه برون آوردى و به كرشمه‌اي، آتش شوق بر جگر سوخته خلايق عاشق زدى و صلاى توحيد سر دادى و آن را مأمن و پناهگاه محكم و خدشه ‌ناپذير خواندي، راز ورود به اين قلعه را فاش كردي كه تويي.
از آن زمان، ما خورشيد ولايت تو را در سرزمين قلب‌هاي خويش هميشه در كار طلوع يافتيم و حيات را بى حضور تو در سرزمين خويش ناممكن فهميديم.
عشق ما به اين خاك، تنها از اين روست كه تو در آن آرميده‌اى و پيوند ناگسستنى دل ما به اين فضاى ملكوتى از اين جهت، كه تو در آن تنفس مي‌كنى و رايحه شوق‌آفرين تو در آن مي‌پيچد.
چه كسى مي‌گويد كه ما بى ‌حضور تو توان برخاستن داشتيم؟
چه كسى مي‌گويد كه ما بي‌ استشمام بوى تو، راه به حقيقت مي‌برديم؟
چه كسى مي‌گويد كه ما جز در پرتو تابناك تو، جستن خداوند را مي‌توانستيم؟
ما هنوز«الله‌اكبر»هاى تو را با سر و پاى برهنه در نماز شورآفرين عيد، از ياد نبرده‌ايم. همان طنين گرم ناله‌هاى غريبانه و مظلومانه توست كه ما پابرهنگان و مظلومان در اين جهان بزرگ را توان ايستادنى چنين بخشيده است.
ما از تو آموخته‌ايم كه هر جا دشمن، لباس فريب بر تن كرد، جامه خدعه پوشيد، نقاب نيرنگ بر چهره آويخت، بر پشتى مكر تكيه زد و به تخت حيله نشست، با نواى اعجازآفرين «الله‌اكبر»، لباس فريب را بر تنش بدريم، جامه خدعه را بر اندامش پاره كنيم، نقاب نيرنگ را بر چهره‌اش بشكنيم، پشت و رويش را هويدا كنيم، از تخت حيله‌اش به زير افكنيم، به رسوايي‌اش بكشانيم و به عزايش بنشانيم.
زخم كهنه
«السلام‌عليك يا علي‌ بن ‌موسي‌‌الرضا… اشهد انك قد اقمت الصلوة و…»
اين چه ظلمى است كه بر تو رفته است و دشمن با تو چه كرده است كه ما از وراى صدها سال، وقتى در كنار ضريح عشق‌ آفرينت زانو مي‌زنيم، بايد شهادت دهيم كه تو اقامه نماز كردى و ايتاى زكات!
بايد شهادت دهيم كه تو آمر به معروف و ناهى از منكر بودي.
اين چه شهادتى است كه مظلوميت تو در آن موج مي‌زند!
مگر نه تو خود نماز مجسم بودي؟
مگر نه نماز در دست‌هاى تو قامت مي‌بست؟
مگر نه قيام و قعود جهان، چشم و گوش به مكبر مژگان تو دوخته بود؟
مگر نه سجود، تموج دل دريايى تو بود؟
مگر نه معروف، رضاى تو بود و منكر، خشم و غضب تو؟
مگر نه شما جايى ميان خالق و مخلوق بوديد و واسطه فيض؟
«نزلونا عن الربوبيه و قولوا فينا ما شئتم» مگر كلام شما نبود؟
پس چيست راز اينگونه سلام گفتن بر تو؟ راز شهادت به اقامه نماز تو و ايتاى زكات تو؟ راز شهادت به عبادت تو، تا رسيدن به سرمنزل يقين؟
توان برگرفتن اين مُهر، توان گشودن اين راز در درست‌هاى ما نيست.
اما پيداست هم كه اين راز، تنها راز تو نيست؛ راز پدران توست و راز فرزندان تو.
سرچشمه اين راز زلال، در محراب مظلوميت على است (عليه‌السلام)؛ آنجا كه شهادتش در محراب، مردم مرعوب و گنگ را به تعجب وامي‌دارد كه مگر على نماز مي‌خواند؟
و اين راز از جنس همان رازى است كه با جگر سوخته امام حسن (ع) به طشت مي‌ريزد، اما هيچ دلى نمي‌لرزد و هيچ اشكى نمي‌ريزد.
و اين راز از سنخ همان رازى است كه وقتى عشق رسول‌الله (ص) بر سرنيزه‌ها، خارجى معرفى مي‌شود، هجوم بي‌رحمانه سنگ از بام‌هاى جهالت و كنگره‌هاى قساوت، بر هويت خورشيد تكرار مي‌گردد.
و اين همان رازى است كه در گريه‌هاى سجاد(ع) موج مي‌زند.
و اين همان رازى است كه امام باقرِ(ع) جوان را بي هيچ دغدغه واكنشي، از ميان مردم مي‌ربايد.
و اين همان رازى است كه همه عمر صادق آل محمد را به محو گذشته‌هاى محرف و غبارآلوده صرف مي‌كند.
و اين همان رازى است كه بر جنازه ستم ‌كشيده امام صابر(ع)- امام کاظم- فرياد مي‌كند: «هذا امام الرفضه». دشمن چه كرده است با شما آل‌الله؟ چه تصويرى از شما در ذهن عالميان كشيده است كه ما شيعيان هم از وراى صدها سال، بايد به نماز خواندن و زكات دادن شما گواهى دهيم؟
اين است كه در زمان ولادت تو هم كه ولادت عشق است و تجلى اسماى حسناى خداوند بر زمين، اشك چشمهايمان خشك نمي‌شود و سنگينى غم جانمان كاستى نمي‌پذيرد.
خدا ظهور قائمتان را نزديك فرمايد تا اين زخم كهنه چند ساله را مرهم و درمانى جانانه باشد.
آمين.

سيد مهدى شجاعي ،  منبع : سایت سبطین

 2 نظر

شعر: قصیده‌ای بسیار کوتاه‌تر از قامت تو

17 شهریور 1391 توسط درفشان

تو رکاب آفرینش را نگین هستی، پیمبر جان!

ستون آسمان ها و زمین هستی، پیمبر جان!

 

تو را با دست خود چیده خدا از باغ «ما أدراک»

نمی فهمم تو را که دستچین هستی، پیمبر جان!

 

جهان گردی است که از یک تکان دامنت برخاست

جهان جسم است و تو جان آفرین هستی، پیمبر جان!

 

نه تنها چرخ این دنیا به دستان تو می چرخد

که فرماندار روز واپسین هستی، پیمبر جان!

 

حصیری ساده و پوسیده فرش زیر پایت بود

اگرچه ساکن عرش برین هستی، پیمبر جان!

 

همان آغوش در آغوش باشد «قاب قوسین»ات

تو با ذات خداوندی عجین هستی، پیمبر جان!

 

همه پیغمبران، عیسی و موسی، نوح، ابراهیم

خبر دادند؛ ختم المرسلین هستی، پیمبر جان!

 

کسی که پشت بر تو کرد اسیر سایه خود شد

در این ظلمت سرا نور مبین هستی، پیمبر جان!

 

کتابت هست، نورت هست، احساس حضورت هست

نمی دانم کجا اما یقین، هستی! پیمبر جان!

 

تو را کفّار جاهل هم قبولت داشتند آقا

که بودی شُهره در شَهرت: امین هستی! پیمبر جان!

 

نیفتد چین به پیشانی تو از این جسارت ها

کف موج است و تو دریا جبین هستی، پیمبر جان!

 

نگیرد پنجه گرگان به روی نور افشانت

تو ماهی و فراتر از زمین هستی، پیمبر جان!

 

همان ماهی که طوفانی کند دریای امّت را

خروش موج های مسلمین هستی، پیمبر جان!

 

«أشدّاء علی الکفّار» ما را یادشان رفته

تو از بس «رحمه للعالمین» هستی، پیمبر جان!

 

همین خُلق عظیمت مفلسان را می کند گستاخ

همین بودی از آن اول، همین هستی، پیمبر جان!

 

به یک آن جذبه ی مهری، به یک آن آیه ی قهری

به وقتش آنچنان و اینچنین هستی، پیمبر جان!

 

اُحد یک بار بود و بدر و خیبر می شود تکرار

تو دست فتح حق در آستین هستی، پیمبر جان!

 

هلا! باشد جواب دشمنت با حیدر کرّار

تو هستی امیرالمومنین هستی، پیمبر جان!

 شاعر: محمد رسولی

 نظر دهید »

شرح حديثی از رسول اكرم (ص) : حياء در آموختن و پرسيدن جاهلانه است

13 شهریور 1391 توسط درفشان

               

 

شرح حديث « الحياءُ حياءان، حياءُ عقلٍ و حياء حُمْقٍ و حياء العقل، العلم و حياءُ الحُمقِ، الجهل. » مربوط به حضرت رسول اكرم (ص) ؛ تحف العقول صفحه 45.

حياءِ عقل آن است كه انسان از روى عقل احساس حياء كند، مثل حياء در هنگام ارتكاب گناه، و يا حياء در مقابل كسانى كه احترامشان لازم است و اين حياء علم است، يعنى رفتارى عالمانه مى‌باشد.

و حياء جهل آن است كه از پرسيدن و يادگرفتن يا از عبادتككردن و امثال آن، حياء كند (مثل كسانى كه در بعضى محيطها، از نماز خواندن، خجالت مىككشند) و اين حياء، رفتارى جاهلانه است.

 

* «شرح حديث » نقل شده در جلسه درس مقام معظم رهبری(مد ظله العالی)
 نظر دهید »

سالروز بعثت پیامبر بزرگوار اسلام خاتم الانبیا حضرت محمد بن عبدالله (ص) را تبریک می گوییم

27 خرداد 1391 توسط درفشان

 

 1 نظر

مبعث، احياء نهان خفته انسان و پيوند دوباره او با عرشيان است، نوري که تجلي کننده نام «اعظم الهي» بر بندگان است

27 خرداد 1391 توسط درفشان

 

چون چهل سال از سن آن حضرت(ص) گذشت، حق تعالی دل او را بهترین دل ها یافت… در های آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین آمدند… پس جبرئیل(ع)فرود آمد و بازوی آن حضرت(ص) را حرکت داد و گفت: یا محمد(ص) بخوان! حضرت(ص) فرمود: چه چیز بخوانم. جبرئیل(ع):« اقرا باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق».

 و به روایت دیگر پس بار دیگر جبرئیل(ع)با هفتاد هزار ملک و میکائیل با هفتاد هزار ملک نازل شدند و کرسی عزت و کرامت برای آن حضرت(ص) آوردند و تاج نبوت بر سر آن سلطان سریر رسالت گذاشتند و لوای حمد را به دستش دادند  و گفتند؛ بر این کرسی بالا رو و خداوند را حمد کن… و آن حضرت(ص) از کوه حرا پایین آمد و بر هر درخت و گیاه و سنگ که می گذشت آن حضرت(ص) را سجده می کرند و به زبان فصیح می گفتند:

« السلام علیک یا نبی الله، السلام علیک یا رسول الله»

و چون وارد خانه ی خدیجه(ع)شد، از شعاع خورشید جمالش خانه منور شد. خدیجه(ع)گفت: یا محمد(ص) ! این چه نور است که در تو مشاهده می کنم؟ حضرت(ص) فرمود: « این نور پیغمبری است، بگو لااله الا الله، محمد رسول الله» خدیجه(ع) گفت: سال ها است من پیغمبری تو را می دانم، پس شهادت گفت و به آن حضرت(ص) ایمان آورد.

 

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه الزهرا اهواز

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • مناسبت ها
  • مقالات
  • اخبار
    • معاونت آموزش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت پژوهش
    • بسیج طلاب
  • اعمال ماه های قمری
  • روزشمار تاریخ اسلام
    • مناسبت های ماه شوال
    • مناسبت های ماه رمضان
  • کلام نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 29
  • دیروز: 9
  • 7 روز قبل: 27
  • 1 ماه قبل: 169
  • کل بازدیدها: 39888
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس