مدرسه علمیه الزهرا اهواز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

توصیه‌های میرزا جوادآقا ملکی تبریزی برای دهه اول محرم

26 آبان 1391 توسط درفشان

 

به گزارش خبرگزاري فارس ، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی از عارفان و سالکان طریق الهی که یک قرن پیش به رحمت ایزدی پیوست، توصیه‌هایی را برای درک بهتر ایام سوگواری امام حسین علیه‌السلام در ماه محرم دارد.

جناب میرزا می‌نویسد: از امور مهم ماه محرم این است که نسبت به هر یک از دوست‌داران آل محمد به حکم ولایت، وفا و ایمان به خداوند و رسول(ص) شایسته است که در ده روز اول محرم، تغییر حال داده، در قلب، صورت و هیئتش، آثار اندوه از جهت مصیبت‌های بزرگ و آن ماتم‌های فراوان - که به خاندان جلیل پیش آمده است - ظاهر شود و در نتیجه مقداری از لذت‌ها و خوشی‌های خود، اعم از خوردن و نوشیدن، بلکه حتی خواب و سخن گفتن را کنار بگذارد و به مانند کسی باشد که نسبت به پدرش یا فرزندش مصیبتی وارد شده است.

یکی از فرزندان کوچک خودم را مشاهده کردم که در ده روز نخست این ماه، نان خالی خورده و از تناول خورشتی دیگر با آن امتناع می‌ورزید حال آنکه از کسانی که می‌شناختم، کسی چنین تکلیفی به او نکرده بودند. فهمیدم که حب درونی، او را به این کار وادار کرده است.

اگر کسی نتواند که در تمام 10 روز نخست ماه محرم این کار را انجام دهد، دست کم، روز عاشورا و تاسوعا و شب یازدهم ماه، ترک لذت‌ها را عادت خود کند و تا جایی که مقدورش است در هر 10 روز نخست اول ماه، به خواندن زیارت معروفه عاشورا مداومت نشان دهد و در روز دهم تا عصر آن روز از خوردن و نوشیدن استنکاف کند، بلکه حتی از سخن گفتن و ملاقات برادرانش هم پرهیز کند، جز در مقام ضرورت و آن را «روز اندوه و گریه و زاری» خود قرار دهد.

* برپایی مجالس عمومی و فردی عزاداری اباعبدالله برای دوری از ریا

و اگر برایش مقدور باشد، در خانه‌اش برای امام حسین(ع) خالصانه عزا برپا دارد و اگر نتواند در مسجدها یا خانه‌های دوستان و شیعیان به این کار بپردازد و آن را از دیده مردمان بپوشاند، تا از بلای «ریا» در عزاداری دور باشد و به اخلاص نزدیک‌تر شود و باقی را به صورت تنهایی و در خلوت به عزا مشغول شده و در گریه و اندوه، نیت و قصدش مواسات و یاری رسانی به اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد و آنچه از طرف دشمنان، از صدمه‌های ظاهری بر آن حضرات وارد شده است.

ولی، از این نکته غافل نباشد که هر چند در ظاهر به امام حسین(ع) صدمه‌ها و مصیبت‌هایی رسید که نظیرش به هیچ یک از پیامبران و اوصیا، بلکه حتی به هیچ فردی از افراد عالم نرسیده است و ما نشنیده‌ایم که چنین چیزی به احدی رسیده باشد، خصوص عطش و تشنگی که به حضرتش وارد شد و از الفاظ و احادیث قدسی و غیر آن چنین استفاده می‌شود که عقل‌ها تحمل چنین امری را ندارد و مصیبت او به جهت شهیدانی که از خاندان او به درجه شهادت نایل شدند و صدمه‌هایی که به خاندان و حرم او وارد آمد و چنین بود که گویی با حبیب و خدای خود عهد بسته بود که در راه رضای او، به هر نوع کشته‌شدنی که دیگر کشته شدگان آنگونه کشته شده‌اند، اعم از بریدن سر و بریدن گردن و گلو و قتل و اسارت و گرسنگی و تشنگی و حزن و اندوه‌ها و غیر آن تن دهد.

* تأثیر دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و روا شدن حاجت‌ها

پس، هر کس که خود را از دوستداران آن امام معصوم می‌داند، باید که اندوهش را ظاهر نموده و ناله کند و ناله‌اش در مقام آرزوی یاری رساندن به سید سیدها رسول اکرم(ص) باشد و تا آنجا برسد که با این مصیبت عظیم در تناسب باشد و چنین باشد که گویا آن مصیبت‌های دلخراش بر خود وی و عزیزان و فرزندانش و اهل و خانواده‌اش وارد آمده است.

سپس، با زبان حال و صدق نیت چنین بگوید: ای سید و سالار من! کاش در این بلیه‌ها و همه این غم‌ها و مصیبت‌ها فدای خود می‌گشتم! و کاش اهل و فرزندان من به عوض اهل و فرزندان تو قربانی و اسیر می‌شدند. ای کاش همراه تو می‌بودم و در جوار تو کشته شده و همراه رستگار شدگان، رستگار می‌شدم، رستگاری بزرگ!

و اگر حال درونی و واقعی‌ات، حتی به حقیقت چنین تمنا و آرزویی نیز گواه و شهادت نمی‌دهد، پس در مقام علاج بیماری قلبت برآ و از حب و دوست‌داری این دنیای پست دون و چسبیدن به این زندگی در این دنیای بی‌مقدار و اغترار به مواد خوش خدّ و خال این دنیای پر از دروغ و مکر بترس و کناره‌گیری کن و در خصوص آنچه خداوند متعال در کتاب کریم خود، یهود را با آن مخاطب نموده است، تامل کن!

از امور مهم این ماه، دعای روز اول ما است. چون این روز، روز نخست سال قمری است، لازم است که بنده مراقب، از روی صدق تامل به خرج دهد، خصوصا برای طلب عافیت و مصون ماندن از آفت‌های دینی در آن سال و از خداوند طلب صلاح حال سالانه و جلب خیرها کند، از روی رحمش! که همانا دعای پیش از وقت برای کفایت امور مهم و قضا شدن حاجت‌ها اثری خاص دارد و دعایی که سید بن طاووس در کتاب «الاقبال» در خصوص این روز مهم روایت کرده است، برای این جهت‌ها، دعایی است که کامل و نیکو.

* خواندن نمازی که پاداش آن همانند انجام عمل خیر در تمام سال است 

و افضل آن است که در همان شب نخست، از سه نمازی که وارد شده است، یکی از نمازها را به جا بیاورد و طبق آمادگی قلبی خود، به درگاه بی‌نیازی خداوندی رو کند و دست کم دو رکعت نماز به جا بیاورد، به این ترتیب: در هر رکعت، یک حمد و یازده مرتبه سوره «توحید» بخواند و دعای روایت شده در «الاقبال» سید را که حضرت رسول اکرم(ص) پس از این دو رکعت نماز می‌خواند، تلاوت کند و همچنین صبح آن روز را روزه بگیرد. حضرت فرموده است:

هر کس این نماز را به جای آورده و این دعا را بخواند، چنان است که گویا تمام سال به عمل خیر ادامه داده است و از این رو، تمام آن سال، تا سال بعدی محفوظ خواهد ماند و اگر مرگش پیش از اتمام آن سال فرا برسد، وارد بهشت می‌شود.

همچنین، روز سوم محرم را نیز روزه بگیرد. چنین وارد آمده است که حضرت یوسف(ع) در آن روز، از چاه خارج شد و هر کس که آن روز را روزه بگیرد، خداوند متعال غم و اندوهش را زائل کرده و مشکلات را برایش سهل و آسان می‌کند.

استحباب روزه داشتن تمام ماه نیز در روایات وارد شده است، خصوص روزه روز نهم و دهم ماه، ولی بهتر است که شخص روزه گرفتن در عاشورا را ترک کند اما تا هنگام عصر از هر نوع خوردن و آشامیدن استنکاف کند و هنگام عصر، به جهت خلاصی یافتن امام حسین علیه‌السلام و نیز اصحاب آن حضرت از هم‌های این دنیای پست و بی‌ارزش و سعادتشان و وصولشان به مطلوب‌شان که لقاءالله بوده است، افطار کند. چنین به نظر می‌رسد که شاید علت در سبک شدن هم‌ها و غم‌های عزاداران عاشورا در عصر عاشورا، همین مسئله سعادت شهیدان و رسیدن آن به مطلوب‌شان باشد.

 

 نظر دهید »

رازهاى ماندگارى عاشورا

25 آبان 1391 توسط درفشان

واقعه کربلا یکى از معدود وقایع تاریخى است که در میان همه حوادث ویژگى خاص یافته و ممتاز گشته است و گذر زمان نه تنها آن را به فراموشى نسپرده بلکه هر روز بیش از پیش آن را نمایانتر و شکوفاتر ساخته است، بى شک عناصرى در این نهضت وجود داشته که سبب شده این واقعه بر تارک تاریخ درخشنده و ماندگار شود.

عوامل جاودانگى واقعه عاشورا به اختصار عبارتند از:

1. حسین علیه السلام اولین کشته از خاندان رسول خدا

پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان بزرگ و پیشواى مسلمانان جایگاه خطیرى داشت و ادب اجتماعى و اخلاقى دینى اقتضا مى کرد که نسبت به خاندان و نزدیکان او سر تعظیم فرود آرند به ویژه آنکه حسین علیه السلام بارها از سوى رسول خدا ستوده شده بود و یا به نجات بشر خوانده شده بود بى تردید کشتن سبط پیامبر، با آن شیوه فجیع واقعه اى غیرمنتظره و بى پیشینه بود و یکى از عوامل مهم جاودانه شدن واقعه عاشورا شد.
هر چند امام حسن علیه السلام نیز پیش از امام حسین علیه السلام به دست کین به شهادت رسیده بود اما ظواهر امر به گونه اى بود که مى شد آن را انکار کرد و نیز قضیه امام حسن علیه السلام هرگز مانند عاشورا آشکار و در ملأعام نبوده است.

2. ناجوانمردانه بودن شیوه هاى جنگ

عرب به اصولى مقید بود از جمله اینکه در جنگ دست تعرض به کودکان و زنان و پیران دراز نمى کرد. بستن آب بر روى سپاه امام حسین، کشتن طفل شش ماهه، رفتار ناخوشایند آنان با اسراء، تعرض به جنازه ها از موجبات ماندگارى واقعه عاشورا بود.

3. نابرابرى نبرد و پیکار شجاعانه
در یک سوى میدان جنگ شمارى اندک و انگشت شمار قرار داشتند و در طرف دیگر سپاهى گران و بى شمار اما شجاعت، شهامت و استوارى کوه قلنیل همراه امام حسین علیه السلام مایه شگفتى همگان در طول تاریخ شد آنانى که آشکارا مرگ را در پیش روى خود دیدند ولى با شجاعتى وصف ناپذیر زنده دلان را به اعجاب واداشته و این واقعه را در طول تاریخ بشرى یگانه جلوه دادند.

4. استوارى امام و پافشارى بر اصول
در طول تاریخ انسان هاى بزرگى همواره وجود داشتند که به اهداف خود معتقد بودند و به هیچ روى از اصول خویش دست برنداشتند و حتى جان خویش را بر سر آن نهادند اما به راستى جریان امام حسین علیه السلام کمتر نظیرى در تاریخ یافته و به راستى بى نظیر است. حسین علیه السلام به حکم وظیفه دینى و مسئولیت انسانى با استوارى هرچه تمام بر اصول و عدم نرمش در مقابل دشمنان در تمام تاریخ بى بدیل است. اصرار امام بر رد پذیرش بیعت، عدم توجه به نصایح دیگران، آگاهانه به مرگ نزدیک شدن، اعتقاد واقعى به اصول و… فضایى آفرید که هرگز مشابهى نیافت.

5. قربانى کردن بهترن ها (خانواده)
حضور اعضاى خانواده در میان همراهان امام حسین علیه السلام عنصر دیگرى بود که حادثه کربلا را یگانه کرد. حضور تمامى اعضاى خانواده اعم از خردسالان، بیماران و زنان در صحنه کربلا با وجود اینکه امام به پایان کار خود وقوف داشت هیبتى دیگر به جریان عاشورا داده است خصوصاً اینکه همینان پس از اسارت و حضور در میان مردم به ترسیم آنچه روى داده پرداخته و شبانه روز به یادکرد آن واقعه مشغول بودند.

6. الگودهى قیام
قیام عاشورا سرمشقى براى بسیارى از انسان ها شد که در پى یافتن راه صحیح زندگى باعزت و گریز از ذلت در جستجو و کاوش بودند این قیام از همان آغاز الگویى براى دیگران شد الگویى قابل پیروى و عمل.
در واقع نهضت عاشورا و ایثارگرى در آن تفسیر متعالى از زندگى و هستى ارائه مى داد و براى بسیارى از آدمیان که در پى یافتن راه صحیح زندگى و گریز از ذلت در جست وجوى حق هستند، اسوه اى جدید شد، به بیان دیگر همین الگودهى قیام عاشورا در ماندگارى عاشورا مؤثر افتاد و هر روز عده اى در پى شناخت بهتر آن برآمده و زوایایى از آن را گشودند تا بتوانند بهتر و بیشتر طبق آن عمل کنند.

7. حق محورى و حق طلبى
از ویژگى هاى قیام عاشورا که در جاودانه شدن این قیام نقش مؤثرى داشت. حق محورى و حق طلبى این قیام بود که در لحظه لحظه آن موج مى زد.
مکتب امام حسین علیه السلام مکتبى است استوار بر محور حق و حق جویى معیار هر حرکت و اقدامى. بنابراین وقتى حق طلبى معیار شد، خداترس میزان مى شود و ترس از غیرخدا بى معنا و از آنجا که جاء الحق و ذهق الباطل و حق همیشه ماندنى است و ظلم و ستم ناپایدارى نهضت عاشورا نیز یکى از جاودانه قیامت هاى بشرى شد.

منبع: سایت سبطین

 2 نظر

عکس/ آبگرفتگی در قبرستان بقیع

25 آبان 1391 توسط درفشان

 نظر دهید »

میثم تمار کیست؟ به مناسبت 22 ذیحجه شهادت میثم تمار

17 آبان 1391 توسط درفشان

الف)نسب:
میثم, فرزند یحیى, ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود, حضرت على(علیه السلام) او را خرید و آزاد کرد. 1 وى در زمان پیامبر نیز مى زیست; هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادى از او نشده, اما او را از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به شمار آورده اند.

شیعه وفادار:
میثم تمّار, مسلمانى فداکار و شیعه اى وفادار و خالص بود. گفته اند که شش پسر داشت که همه همچون پدر, در راه ایمان و مسلمانى استوار بودند و از هواداران اهل بیت به شمار مى رفتند. آنها مورد علاقه امامان شیعه بودند. امام حسین, امام باقر و امام صادق & بارها از میثم به نیکى یاد کرده اند.2
ب)ارتباط با امام علی علیه السلام
ارتباط میثم با علی درزمان خلافت آن حضرت صمیمی تر وبیشتر شد.
د ر همان زمان بود که حضرت او را از بردگى رهاند و آزاد کرد.
وى شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان على (علیه السلام) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت (علیه السلام) نیز که او را لایق و با استعداد یافت, دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموخت, حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) امیر المؤمنین مى دانند.3
گاهى میثم تمّار, گوشه اى از آموخته ها و رازهایى را که از امام خود فرا گرفته بود, با مردم در میان مى گذاشت و مایه شگفتى آنان مى شد. این نوع علوم و آگاهى ها را (علم مَنایا و بلایا) مى نامند. میثم تمار, رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز, آنچه را از مولایش فرا گرفته بود, فاش نمى ساخت.
وى در کوفه مى زیست و علی (علیه السلام)گاهى به مغازه خرما فروشى او مى رفت و هم صحبتش مى شد و در این دیدارها از قرآن و حکمت هاى دینى به او مى آموخت.4
در صحنه هاى مختلف, پا به پاى یاران خالص على(علیه السلام) حضور داشت و همچون پروانه اى از فروغ ولایتِ علوى, نور مى گرفت. همراه افراد زبده اى چون (کمیل) در مواقف نیایش و عبادت مولا حاضر مى شد. انیس شب هاى عرفانى آن حضرت و همدم راز و نیازهاى امام بود.
صحنه هایى از عبادت هاى نیمه شب حضرت در صحراهاى بیرون کوفه و رازگویى هاى مولا با چاه, از زبان میثم تمّار نقل شده است.5
آگاهی از شهادت
میثم, به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود, از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزى به او فرمود: اى میثم! چه خواهى کرد آن روز که فرزند ناپاک بنى امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزارى بجویى؟
میثم گفت: نه, به خدا سوگند, هرگز چنین نخواهم کرد.
امام (علیه السلام) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار مى آویزند و مى کشند.
گفت: صبر و مقاومت مى کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است… .
از این رو میثم, پیوسته انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى دانست و با همه خطرها و فشارها, هرگز از دفاع و جانبدارى خاندان رسالت و خط امامت و ولایت دست برنمى داشت.
نشر فضایل ومعارف اهل بیت:
مردم کوفه, در آن دوران خفقان که امویان حکومت را در دست داشتند, فضایل اهل بیت و مناقب امیر مؤمنان را از زبان او مى شنیدند. او به توصیه مولایش على(علیه السلام) عمل مى کرد و فضیلت هاى آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر مى داد, با آن که مى دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلى به دار خواهند آویخت. حتّى آن درخت خاص ّ را هم مى دانست کدام است.
گاهى هنگام عبور از کنار آن درخت که على(علیه السلام)به وى نشان داده و فرموده بود که بعداً با این درخت, ماجراها خواهى داشت, مى ایستاد و در پاى آن نخل نماز مى خواند و مى گفت: مبارکت باد اى نخل! مرا براى تو آفریده اند و تو براى من روییده اى. همیشه به آن نخل مى نگریست. 6
ویژگى هاى میثم
میثم تمّار, ویژگى هاى برجسته اى داشت; از جمله:
1 ـ خطابه و سخنورى: میثم, بیانى رسا و نطقى گویا داشت و در بازار کوفه, رئیس صنف میوه فروشان و سخنگوى آنان بود. او هنگام شکایت بازاریان کوفه از ابن زیاد, به عنوان نماینده آنان نزد والى کوفه رفت.7
2 ـ تفسیر قرآن: از آموخته هاى دیگر میثم تمّار از على بن ابى طالب(علیه السلام), علم قرآن و معارف کتاب الهى بود. روزى میثم با ابن عباس ـ که او نیز از شاگردان على(علیه السلام) در تفسیر قرآن بود ـ در مدینه دیدار کرد و به او گفت: آنچه از تفسیر قرآن مى خواهى بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد على(علیه السلام) فرا گرفته ام. ابن عباس, کاغذ و دواتى طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. میثم در باره جزئیات شهادت خویش, طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود, با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود.8
3 ـ راوى حدیث: وى احادیث بسیارى از على(علیه السلام) شنیده و آنها را در یک مجموعه گردآورى کرده بود. آنچه در فرصت هاى مختلف از پیشواى خود روایت مى کرد و از حوادث آینده خبر مى داد, اهتمام او را به این موضوع نشان مى دهد. دو تن از پسرانش به نام صالح و یعقوب نیز مطالبى را از نوشته هاى او روایت کرده اند. 9
4 ـ علم به اسرار: همچنان که پیشتر اشاره شد, او علم (بلایا و منایا) داشت; یعنى از حوادث آینده و نحوه مرگ و میر افراد و فتنه هایى که بعداً قرار بود اتفاق بیفتد, خبر داشت. هم نامه سربسته مى خواند و هم راز نشنیده مى گفت و آن همه را از مولایش امام على(علیه السلام)فرا گرفته بود; مثلاً شهادت خود را پیش گویى مى کرد, خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود, قیام مختار را در کوفه نیز پیش گویى کرده بود10, از حادثه جان گداز کربلا هم خبر داشت, با آن که خودش سال ها پیش از آن واقعه به شهادت رسید.
روزى به زنى به نام (جبله مکّى) گفته بود: این امت, پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم مى کشند و دشمنان خدا این روز را مبارک مى دانند; این داستانى است که مولایم امیر مؤمنان(علیه السلام)به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن على(علیه السلام) خواهد گریست. 11
روزى در مجلس بنى اسد با حبیب بن مظاهر (از شهداى کربلا) دیدار کرد و با او گفتارى مفصل داشت. حبیب, در سخنى اشاره آمیز, خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردى را مى بینم که در راه دوستى با خاندان پیامبر, او را به دار مى زنند و بر چوبه دار, شکمش را مى درند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).
میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردى سرخ رو را مى بینم و مى شناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى کند و کشته مى شود و سرش در کوفه گردانده مى شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).
مردمى که شاهد این گفت گو بودند, سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند ; اما چند روزى نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندى بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده, به کوفه آوردند. 12
فرجام سرخ
وقتى میثم از سفر حج به سوى کوفه برمى گشت, ابن زیاد دستور دستگیرى او را داده بود.
گماشتگان والى, در (حیره) میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد, دستگیر کردند. وى هنگام دستگیرى, سالخورده و نحیف بود و جز پوستى بر استخوان هایش نمانده بود;13 هر چند قلبى شجاع و دلى نیرومند داشت.
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایى میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. والى کوفه از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمار جواب داد: در کمین ستمگران, که تو نیز یکى از آنانى.
گفت: باید از على بن ابى طالب(علیه السلام) بیزارى بجویى و به او ناسزا بگویى, و گرنه دست ها و پاهایت را بریده, بر دار خواهم آویخت.
میثم گفت: مولایم على (علیه السلام)به من خبر داده که مرا به دار مى آویزى و زبانم را مى بُرى.
ابن زیاد براى ابراز دشمنى خود, گفت: دست و پایت را مى برم و رهایت مى کنم تا دروغ مولایت آشکار شود.
دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمار بر فراز دار هم از فضایل على بن ابى طالب(علیه السلام) مى گفت و اعلام مى کرد: اى مردم! هر کس دوست دارد حدیثى از سخنان على(علیه السلام) را بشنود, پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر مى دهم. مردم مشتاقانه براى شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر را به گوش مردم مى رساند.
سرانجام, دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند, از این رو به دستور ابن زیاد, زبان او را بریدند و وى را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند.
مدتى پیکر پاک او بر سر دار بود و ابن زیاد براى زهر چشم گرفتن از مخالفان اجازه نمى داد آن را پایین آورند. هفت نفر از دوستان غیرت مند او با هم هم پیمان شدند و شبى نگهبانان را غافلگیر کردند, جسد را پایین آوردند و آن را به خاک سپردند. مأموران, فردا صبح جنازه را بر دار ندیدند و هر چه گشتند نیافتند. 14
مرقد مطهر و الهام بخش آن شهید راه عقیده و ایمان, در محلى میان نجف و کوفه است و شیفتگان حق, آن را زیارت مى کنند.
———————————————————————-
1ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 2, ص 291.
2ـ بحار الانوار, ج 53, ص 113.
3ـ سفینة البحار, ج 2, ص 524.
4ـ همان, ص 525.
5ـ بحار الانوار, ج 40, ص 200; نفس المهموم, ص 60.
6ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, همان, ص292ـ رجال کشّى, ص 86.
8ـ سفینة البحار, همان, ص 524.
9ـ همان.
10ـ رجال کشّى, ص 80; بحار الانوار, ج 42, ص 125.
11ـ بحار الانوار, ج 45, ص 202
12ـ نفس المهموم, ص 60.
13ـ همان, ص 59.
14ـ رجال کشّى, ص83.

منبع: سایت سبطین

 نظر دهید »

آیا میدانید وقتی یک رکعت نماز خوانده میشود نام زیبای احمد شکل میگیرد؟

10 آبان 1391 توسط درفشان

آیا میدانید وقتی یک رکعت نماز خوانده میشود نام زیبای احمد شکل میگیرد؟

 2 نظر

اعمال شب و روز عيد قربان

04 آبان 1391 توسط درفشان

شب دهم از ليالى متبركه و از آن چهار شبى است كه احياء آنها مَندُوب است و درهاى آسمان در اين شب باز است و سنّت است در آن زيارت امام حسين عليه السلام و دعاء يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلىَ الْبَرِيَّةِ كه در شب جمعه گذشت .

روز دهم روز عيد قربان است و بسيار روز شريفى است و اعمال آن چند چيز است:

اوّل : غسل است كه در اين روز سنّت مؤ كد است و بعضى از علماء واجب دانسته اند .


دوّم : نماز عيد است به همان نحو كه در عيد فطر ذكر شد لكن در اين روز مستحب است كه افطار بعد از نماز از گوشت قربانى شود .
سوّم : خواندن دعاهائى كه وارد شده پيش از نماز عيد و بعد از آن و در اقبال ذكر شده و شايد بهترين دعاهاى اين روز دعاى چهل و هشتم صحيفه كامله باشد كه اوّل آن اَللّهُمَّ هذا يَوْمٌ مُبارَكٌ است پس آن را بخواند و دعاى چهل و ششم يا مَنْ يَرْحَمُ مَنْ لا يَرْحَمُهُ الْعِبادُ را نيز بخواند .


چهارم : خواندن دعاى ندبه است.


پنجم : قربانى است كه سنّت مؤ كّد است .


ششم : خواندن تكبيرات است براى كسى كه در منى باشد عقيب پانزده نماز كه اوّلش نماز ظهر روز عيد است و آخرش نماز صبح روز سيزدهم و كسانى كه در ساير شهرها هستند بخوانند عقيب ده نماز از ظهر روز عيد تا صبح دوازدهم و تكبيرات موافق روايت صحيح در كافى اين است :
اللّهُ اَكْبَرُ اللّهُ اَكْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُاللّهُ اَكْبَرُاللّهُ اَكْبَرُ ولِلّهِ الْحَمْدُ اللّهُ
خدا بزرگتر از توصيف است …. معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگتر است … و ستايش خاص خدا است
اَكْبَرُ عَلى ما هَدانا اَللّهُ اَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ الاْنْعامِ
خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائى كرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزى ما كرد از چهارپايان انعام (شتر و گاو و گوسفند)
وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلى ما اَبْلانا
و ستايش خاص خدا است براى آنكه آزمود ما را
و مستحب است تكرار اين تكبيرات عقب نمازها به قدر امكان و خواندن بعد از نوافل

 نظر دهید »

یونسکو «قبرستان بقیع» را ثبت نمی‌کند..!

04 آبان 1391 توسط درفشان

 

امکان این امر که قبرستان بقیع به عنوان یک اثر در یونسکو ثبت شود فقط ازطرف دولت همان کشور امکان دارد و این امر از طریق سایت یا پیامک عملی نیست مگربا اقدامی که ازطرف کشورعربستان (دولت وهابیون!) انجام شود. درثانی به فرض محال اگر هم این کار روزی صورت گیرد به این معنی خواهد بودکه هیچ تغییری هیچگاه نباید در آن صورت گیرد یعنی هیچگاه نباید این قبور مطهر را قبه و بارگاه زد یا تعمیر کرد!!

یونسکو «قبرستان بقیع» را ثبت نمی‌کند

علی‌رغم تبلیغات متعدد برای جمع‌آوری امضاهای اینترنتی به منظور ثبت جهانی قبرستان بقیع در یونسکو، یک مقام رسمی در ثبت میراث فرهنگی اعلام کرد: ثبت جهانی آثار در یونسکو با این روش غیرممکن است.

به گزارش فارس، چند روزی است که یک متن مشترک از طریق ایمیل یا پیامک در بین مردم کشورمان در حال رد و بدل شدن است، پیامکی با این عنوان که «برای ثبت بقیع در یونسکو، به ثبت و تأیید 50000 نفر نیاز است. شما هم می توانید برای شرکت در این طرح و کمک به ثبت این مکان عظیم جهان تشیع همین الآن به آدرس اینترنتی dar-alhuda.net بروید و ثبت‌نام کنید.»

این متن اگر چه در نگاه نخست دل هر مسلمان عاشقی را به غلیان می اندازد تا هر چه سریع تر کمکی باشد برای ثبت آن در میراث جهانی اما آیا یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد) با تأیید 50 هزار نفر از مردم عادی، هر اثر تاریخی را ثبت می کند؟

اگر ثبت آثار در فهرست میراث جهانی یونسکو به این سهولت، قابل انجام است چرا یونسکو برای هر کشوری سهمیه سالانه حداکثر 2 اثر را اعلام کرده است؟ و چرا برای ثبت هر اثر در یونسکو سال ها کارشناسان برای جمع آوری پرونده آن تلاش می کنند و در اجلاس سالانه یونسکو برای ثبت اثر، چانه زنی ها بالا می گیرد؟

 یونسکو ضابطه دارد/ از این حرکت متعجبم!

 آتوسا مومنی، مدیرکل دفتر ثبت آثار و حفظ و احیای میراث فرهنگی کشور از مسئولانی است که سال ها در تهیه و تنظیم پرونده های ثبت ملی و پرونده های ثبت جهانی در یونسکو مشارکت داشته است.

 مومنی درباره ارسال پیام های جمع آوری امضاهای اینترنتی در جهت ثبت جهانی «بقیع» در یونسکو به خبرنگار فارس می گوید: واقعاً از این موضوع متعجب هستم چون ثبت آثار در یونسکو یک ضابطه کلی دارد.

وی ادامه می دهد: هر کشوری آثار متعلق به خود را می تواند برای ثبت جهانی به یونسکو معرفی کند که نیازمند طی مراحل و مقدماتی است و این گونه نیست که ما پیشنهاد بدهیم یک اثر تاریخی در یک کشور دیگر، توسط یونسکو ثبت شود.

مردم نمی توانند اثری را در یونسکو ثبت کنند

مدیرکل دفتر ثبت آثار و حفظ و احیای میراث فرهنگی کشور درباره اینکه آیا حمایت تعداد زیادی از مردم برای ثبت یک اثر تاریخی در یونسکو تأثیری دارد یا خیر؟ این گونه پاسخ می دهد که طبیعتاً خیر.

مومنی می افزاید: مردم و سازمان های مردم نهاد شاید بتوانند کمک فکری یا پیشنهاد دهنده برای ثبت جهانی یک اثر به مسئولان کشورشان باشند اما هیچ گاه یک سازمان بین المللی تنها بر اساس پیشنهاد آنها اقدامی انجام نمی دهد.

هر اثری متعلق به یک کشور است/ خود آن کشور باید اقدام کند

وی تأکید می کند که در یونسکو هر اثری به نام یک کشوری ثبت می شود و خود آن کشور باید برای ثبت جهانی میراث فرهنگی پا پیش بگذارد.

به گفته مومنی میراث فرهنگی در کشورهای مختلف، متولی گوناگونی دارد اما مهم این است که یونسکو پرونده های ثبت جهانی آثار را از همان متولی آن کشور می پذیرد.

بقیع؛ میراث اسلامی مشترک

مدیرکل دفتر ثبت آثار و حفظ و احیای میراث فرهنگی کشور درباره اینکه به هر حال قبرستان بقیع متعلق به تمام مسلمانان جهان است و ثبت جهانی آن خواسته تمام مسلمانان است، می گوید: شاید بتوان قبرستان بقیع را تحت عنوان پرونده مشترک کشورهای اسلامی در یونسکو مطرح و به ثبت رساند اما این موضوع هم نیازمند آن است که کشوری که این میراث فرهنگی در آن وجود دارد ابتدا اقدام کند و سپس سایر کشورها به آن اضافه شوند.

میراث جهانی یونسکو چیست؟

اما میراث جهانی یونسکو یا World Heritage Sites چیست؟ نام عهدنامه‌ای بین‌المللی است که در تاریخ 16 نوامبر 1972 میلادی به تصویب کنفرانس عمومی یونسکو رسیده است و موضوع آن حفظ آثار تاریخی، طبیعی و فرهنگی بشر است که اهمیت جهانی دارند و متعلق به تمام انسان‌های زمین، فارغ از نژاد، مذهب و ملیت خاص است.

بر پایه این کنوانسیون کشورهای عضو یونسکو، می‌توانند آثار تاریخی، طبیعی و فرهنگی کشور خود را نامزد ثبت به‌عنوان میراث جهانی کنند. حفاظت از این آثار پس از ثبت در عین باقی ماندن در حیطه حاکمیت کشور مربوطه، به عهده تمام کشورهای عضو است.

بقیع باز هم در غربت

قبرستان بقیع که حتی در زمان پیامبر اکرم (ص) نیز زیارتگاه بوده است سال هاست که در گیر و دار حیله های متعدد وهابیون سعودی اسیر شده است.

به طوری که نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کاربردن امکانات ویژه‌ای، مرقدهای تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مرقدهای زیارتی و در واقع مکانی زیارتی - سیاحتی برای مسلمانان تبدیل‌ شد.

در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری پس از اشغال مکه، وهابیون به سرکردگی عبدالعزیز بن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال و مأموران عثمانی را بیرون کردند و برای دومین بار به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور چون قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص)، قبور همسران آن حضرت، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس(ع)، قبر عبدالله پدر پیامبر، اسماعیل فرزند امام صادق(ع) و بسیاری قبور دیگر پرداختند.

با این تفاسیر، واضح و مبرهن است که با جمع آوری امضاهای اینترنتی، گامی برای ثبت جهانی قبرستان بقیع در بونسکو برداشته نمی شود اما اینکه در راستای چه اهدافی چنین پیام هایی از سمت یک سایت غیررسمی و بی هویتی در حال انتشار است هنوز مشخص نیست.

از سوی دیگر، پیگیری رسمی ثبت جهانی بقیع در یونسکو توسط عربستان نیز در شرایط فعلی این کشور که هنوز وهابیون بر آن سلطه دارند بعید به نظر می رسد.

(( اللهم عجل لولیک الفرج ))

منبع:رجانیوز

 

 1 نظر

مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین (علیه السلام)

03 آبان 1391 توسط درفشان

 

از صداى سخن عشق، ندیدم خوشتر***یادگارى که در این گنبد دوار بماند

وصال مسلم به ملکوت، او که در عرفه شهید شد تا دعاى عرفه مولى الکونین را تفسیر کند و حماسه مسلم بودن و تسلیم نشدن را بیافریند.


در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى علیه السلام که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى علیه السلام که امامت ‏به حسین ‏بن على علیهماالسلام رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین علیه السلام مى‏بینیم.
به یاد روح بزرگ انسان‌هاى خودساخته و پاکی که ایثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهره‌‏هاى پرفروغ تاریخ خونبار ما چون «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدف‌هایى والاتر از دنیا اعتقاد دارند و ارزش‌هاى متعالى را مى‏جویند. انسان‌هاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقیل‏» یکى از این چهره‏‌هاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبی‌ها، رشادت‌ها و جوانمردی‌هاست؛ و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درس‌آموز و الهام‌بخش و سازنده است. حماسه مسلم‏ بن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پیشاهنگ نهضت‏ سیدالشهدا علیه ‏السلام و سفیر انقلاب کربلا و پیش‌مرگ حماسه تاریخ‌ساز و جاویدان عاشورا بود.
درباره «مسلم بن عقیل‏» ، چه مى‏‌توان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مى‌‏توان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگى‌‏اش، و چه مى‌‏توان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقیل‏» کیست؟ تجسمى از ارزش‌هاى والاى مکتب؛ الگو و اسوه‌‏اى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست ‏سپرده و قدم در راه‏ حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده است.


مسلم‏ بن عقیل کیست؟….

در میان جوانان برومند «بنى‌هاشم‏»، «مسلم بن عقیل‏»، فرزند عقیل یکى از چهره‌‏هاى تابناک و شخصیت‌هاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقیل‏» برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود.
معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند.
«مسلم بن عقیل‏»، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل‏» در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.
از آغاز کودکى، در میان جوانان بنى‏هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس‌هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل‏» کسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و «مسلم بن عقیل‏»، شاخه‏اى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت‌هاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سال‌هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب‌هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) لشگر خود را صف آرایى مى‏کرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله‏ بن جعفر و «مسلم بن عقیل‏» را بر جناح راست ‏سپاه، مامور کرد.
شناسنامه «مسلم بن عقیل‏» را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانى‏اش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل‏» است. «مسلم بن عقیل‏»، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت‏ دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت ‏به حسین ‏بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین (علیه‌السلام) مى‏بینیم. در این دوره بیست‏ ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى‏دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى‏دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.
ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى‏شود که به شرایط دشوار دیندارى و حق‌‏پرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.
حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل‏» نقل مى‏کند که آن حضرت فرمودند:
«من او را (عقیل‏) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقیل‏» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى‏ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏فرستند.»
معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت‏ با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت‌هاى برجسته و چهره‌‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل‌بیت ‏بودند. از این رو نامه‌ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‌هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامه‌ها به هزاران مى‏رسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‌‏هایى همراه آنان ارسال کردند.
در میان نامه‏ها و امضاها، نام شخصیت‌هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث‏ بن ربعى‏» و «سلیمان‏ بن صرد» و «مسیب‏ بن نجبه‏» و … به چشم مى‏خورد که از آن حضرت مى‏خواستند مردم را به بیعت‏ با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت‏ خلع کند.
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوت‌هاى مکرر مردم کوفه، عکس ‏العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت‏ شهر و مردم، به او بدهد.
حسین ‏بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى»‏ بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»
حضرت حسین‏ بن على (علیهماالسلام) مناسب‌ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل‏» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل‏» را با شما به کوفه مى‏فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.
این که امام از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان «برادرم‏» و «فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم‏ بن عقیل را مى‏رساند. آنگاه «مسلم بن عقیل‏» را طلبید و به او فرمود: به کوفه مى‏روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه‌ها نوشته‌اند متحدند و مى‏توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل‏» را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت‌هاى خود را پوشیده ‏دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.
اعزام «مسلم بن عقیل‏» و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامه‌ها و دعوت‌ها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مى‏شود:
1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده‏اى مورد اطمینان.
2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل‏» در کوفه نسبت‏ به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخى به دعوت‌هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل.‏»
«مسلم بن عقیل‏» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل‏»، با شهرى رو به روست، حادثه‏ خیز و پر ماجرا و با گرایش‌هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى‏گذراند.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى‏آمدند و با «مسلم بن عقیل‏» دیدار و بیعت مى‏کردند و «مسلم بن عقیل‏» هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده‏اش «مسلم بن عقیل‏»، بیعت مى‏کردند افزوده مى‏شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏رسید.
با وجود این همه بیعت‌گران‏ جان بر کف و انقلابی‌هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت ‏حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت‏ یزید، «مسلم بن عقیل‏»، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
اکنون «مسلم بن عقیل‏»، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه‏‌هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت‌هاست، ز «رفتن‏»ها و «ماندن‏»‌هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله‌ها ناگه فرو خوابید …
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
مردمى که با «مسلم بن عقیل‏» بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن‏ زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت‏ به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «… امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت‏‌المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل ‏روشن مى‏شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل‏» هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن‏ زیاد، رؤساى قبایل و محله‌ها را طلبید و برایشان صحبت‌هاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، که مى‏رفت‏ بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع‏ها و فریبکاری‌ها و تبلیغ‌هاى دامنه‏دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست‏ با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیری‌ها و خشونت‌ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
«مسلم بن عقیل‏»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن ‏زیاد، براى سرکوبى انقلابی‌ها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل‏» مى‏گشت، «مسلم بن عقیل‏» مى‏بایست جاى امن‌تر و مطمئن‌ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى‏» رفت.
«هانى ‏بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره‌هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره‏اى که تعدادشان به هزاران نفر می‏رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل‏‌بیت پیامبر برخوردار بود.
اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت‏ به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل‏» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
نهضت «مسلم بن عقیل‏» و هوادارانش، صورت مخفی‌ترى گرفت و ارتباط ها پنهان‌تر انجام مى‏شد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی‌هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن ‏زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل‏» و شکست این نهضت‏ بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:
1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل‏» و طرفدارانش.
2 - خریدن سران شهر و چهره‏هاى با نفوذ.
براى پی ‏بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و اطلاع از قرارها و برنامه‏ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل‏»، راهى که از سوى ابن‏زیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت ‏برساند. این عامل نفوذى ابن‏ زیاد کسى جز «معقل‏» نبود. معقل که از سرسپردگان‏ حکومت ‏بود، با دریافت‏ سه‏ هزار درهم، مأموریت‏ یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل‏» و طرفدار نهضت‏ با طرفداران «مسلم بن عقیل‏» تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که می‏خواهد این پول‌ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل‏» تحویل دهد، کم‏ کم به پیش «مسلم بن عقیل‏» راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن ‏زیاد خبر دهد.
به این صورت، کم ‏کم این جاسوس ابن‏ زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل‏» بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول‌ها را به او تحویل داد و به تدریج‏ خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح‌ها زودتر از همه می‏آمد و دیرتر از همه می‏رفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش می‏داد.
با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست ‏به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابی‌ها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره‌هاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل‏» کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى‏» بود.
نقش «هانى‏» در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل‏» هم دسترسى پیدا کند، زیرا می‏دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل‏» عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه‌ای پاى هانى را به «دارالاماره‏» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل‏» جدایى بیفتد.
«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی‏رفت، تا این که ابن‏ زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می‏خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.
ابن ‏زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان می‌کرد. قساوت و خشونت از گفتارش می‏بارید. بیشترین تهدید، نسبت ‏به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل‏» پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل‏» را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل‏» نایب و نماینده حسین بود. نسخه‌‏اى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسه‌‏اى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن‏» در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت ‏براى «مسلم بن عقیل‏» «وطن‏» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل‏» بی‌یاوری چون «هانی».
و «مسلم بن عقیل‏»، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل‏» براى یافتن خانه‌اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه‏ها غریبانه می‌گشت و نمی‏دانست‏ به کجا می‌رود.
و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل‏» بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى ‏بجیله‏» زنى به نام «طوعه‏» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانه‌شان کسى جز «مسلم بن عقیل‏» نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.
و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل‏» به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل‏» یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن ‏زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می‏کرد. هر هجومى را با شمشیر دفع می‏کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل‏»، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت‏ سر، نیزه‏اى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقل‌ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل‏» در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند؛ آزاده‏اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.
حضرت «مسلم بن عقیل‏» با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، می‏چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست.
از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه‌اى پیشانی‏ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می‏میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی‏بایست گرییدن.
ولى ناگاه «مسلم بن عقیل‏» را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» یکى از سران سپاه ابن‏ زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل‏» گفت:
«به خدا سوگند! گریه‌ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانواده‏ام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می‌آیند.»
در زیر برق سرنیزه‌ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می‏اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت ‏بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل‏» را به بالاى دارالاماره می‌بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می‏گفت، خدا را تسبیح می‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می‏فرستاد و می‏گفت:
خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن!
شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل‏» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست ‏بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده‏هاى بصیر و دل‌هاى آگاه، شکوهش را می‏یابند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و … پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقیل‏»، به سراغ «هانى‏» رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل‏» را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می‌گفت: «بازگشت‏ به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه‏ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی‌حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن‏ زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل‏»، بی‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
در پى این شهادت‌ها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیه‌‌السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر می‏آمد.
حسین ‏بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى‏ بن عروه» و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامه‌اى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما می‏خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست…
آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل‏»، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد می‏توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» و در سمت‏ شمالى‏ صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.
مأخذ: تاریخ طبرى
نفس المهموم شیخ عباس قمى (رحمت الله علیه)
ارشاد شیخ مفید

 2 نظر

شعر «شبهاي بقيع »

02 آبان 1391 توسط درفشان


در جهان، هم شأن و همتائي كجا دارد بقيع *** چونكه يكجا، چار محبوب خدا دارد بقيع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول *** صادق و سجاد و باقر، مجتبي دارد بقيع
خلق شد عالم ز يُمن خلقت آل عبا *** يك تن از پنج تن آل عبا دارد بقيع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز *** هست زين العابدين، بنگر چه ها دارد بقيع
حاصل آيات قرآن، باقرِ علم رسول *** وارث فضل و كمال انبيا دارد بقيع
صادق آل محمّد، ناشر احكام حق *** دين و دانش را، رئيس و پيشوا دارد بقيع
در نظر آيد، زمين بر چرخ سنگيني كند *** بس كه خاكش گوهر سنگين بها دارد بقيع
گرچه تاريك است، در ظاهر ندارد يك چراغ *** همچو ايوانِ نجف نور و صفا دارد بقيع
رازها گويد به گوش شب در اين جا كهكشان *** رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقيع
سايه ها نجواكنان بر مدفن اين چارتن *** كرده شب گيسو پريشان يا عزا دارد بقيع؟
سر به ديوارش زند هركس از اين جا بگذرد *** در سكوتش ناله ها و گريه ها دارد بقيع
چار معصومند و، دورند از حريم جدّشان *** شكوه ها از دشمنانِ مصطفي دارد بقيع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاك رسول *** دور از او جسم امامان را چرا دارد بقيع؟
مي كند محكوم ظالم را، به هر دور زمان *** گفته ها با زائران آشنا دارد بقيع
بشنو از اين قبرها بانگ اناالمظلوم را *** تا كه مهدي باز آيد، اين ندا دارد بقيع
تا شود ثابت كه نور حق نمي گردد خموش *** گرچه ويران شد، جلال كبريا دارد بقيع
ناله امّ البنين با اشك زهرا همدم است *** در غبارِ غم، جمال كربلا دارد بقيع
چون (حسان) اينجا بود، شبها، مسير فاطمه *** تا كه نامحرم نيايد، انزوا دارد بقيع
حبيب چايچيان

 

 2 نظر

درس‌هايي از ازدواج حضرت زهرا (س) و حضرت علي (ع) براي خانواده‌ها

27 مهر 1391 توسط درفشان

از ماجراي ازدواج حضرت علي‌عليه‌السلام و حضرت فاطمه‌عليهماالسلام نکات بسيار جالبي را مي‌آموزيم که اگر خواهان سعادتيم و پيروي راستين اسلام، بايستي تا مرز توان تلاش کنيم تا مراحل اول ازدواج بر مبناي صحيحي صورت گيرد، و دوم آنکه ساده‌ زيستي در تمام شوون زندگي جامعه و بخصوص ازدواج راه يابد، و گرنه قيد و بندهاي اجتماعي در امر ازدواج که بيشتر نشأت گرفته از فرهنگ غير اسلامي و يا ساخته و پرداخته ي ذهن‌هاي کوتاه مادي و اشرافي است چون غل و زنجير بر دست و پاي جوانان و والدين آنها مي‌افتد و هر روز اين غل و زنجير بزرگتر و سنگين‌تر مي‌شود، تا جايي که امکان هر نوع حرکت صحيحي را مي‌گيرد و حيات جامعه را به سوي نابودي مي‌کشاند، و بر فساد و نابساماني‌هاي رواني و مشکلات اخلاقي مي‌افزايد.
درس‌هائي که از ازدواج حضرت علي و فاطمه زهرا عليهماالسلام مي‌گيريم از اين قرار است:
1- کفو و همتا بودن:
يکي از اصول اساسي و رازهاي موفقيت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زيرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از يکديگر امکان‌پذير است.
برخي تصور مي‌کنند کفويت تنها به شرائط ظاهري از قبيل مسائل نژادي و يا وضعيت مادي و رفاهي بستگي دارد. در صورتي که چنين نيست، بلکه همتايي و هم سوئي آرمان‌ها، خواست‌ها و تمايلات روحي و رواني افراد، ميزان آگاهي‌هاي علمي و ديني و ميزان تعهد عملي به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ويژگي‌هاي اخلاقي و فرهنگي است.
اگر مسئله همتايي نبود، بدون ترديد دختران زيبايي در مدينه بودند که از ازدواج با حضرت علي عليه‌السلام خرسند مي‌شدند. اما او حتي از آنان خواستگاري هم نکرد و براي حضرت فاطمه عليهماالسلام نيز خواستگاران فراواني بودند امّا حضرت فاطمه عليهماالسلام و پيامبرصلي‌الله عليه و‌آله به اين وصلت‌ها راضي نشدند تنها حضرت فاطمه عليهماالسلام و روح والاي او بود که زيبايي‌ها و شکوه معنوي حضرت علي‌عليه‌السلام را درک مي‌کرد . در اين مورد پيامبر اکرم صلي‌الله عليه وآله فرمودند: اگر خدا علي را نمي‌‌آفريد براي فاطمه کفو و همتايي وجود نداشت. (1)
2- خواستگاري بدون واسطه
خواستگاري بدون هيچ تشريفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علي‌عليه‌السلام شخصاً به خواستگاري حضرت فاطمه عليهماالسلام از پيامبر صلي‌الله عليه وآله اقدام نمود.
3- شرط اول : رضايت دختر
پيامبر گرامي صلي‌الله عليه وآله بدون رضايت دخترش حضرت فاطمه عليهاالسلام به خواستگار پاسخ مثبت نداد.
4- قناعت
در تهيه جهيزيه به ضروري‌ترين و ابتدائي‌ترين وسائل زندگي در آن عصر بسنده شد، از سيرت پيامبر اسلام صلي‌الله عليه وآله مي‌آموزيم که بايستي در الگوي مصرف تجديد نظر کنيم و در زندگي فناپذير و زودگذر دنيا به حداقل ممکن قناعت ورزيم تا از گذرگاه پرهياهوي زندگي سبکبار بگذريم و تن به بردگي اين و آن ندهيم.
مگر حضرت فاطمه عليها‌السلام دختر پيامبر صلي‌الله عليه وآله رهبر بي‌نظير مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بني‌هاشم يعني اصيل‌ترين و شريف‌ترين تيره‌هاي عرب به حساب نمي‌آمد؟ مگر مادرش حضرت خديجه عليهما‌السلام ثروتمندترين زن عرب در عصر خويش نبود؟ مگر از همه جهات علمي فردي آگاهتر و انديشمندتر از همگان نبود؟ مگر پيامبر گرامي اسلام صلي‌الله عليه‌ وآله نمي‌توانست جهيزيه زيادي را همراه دخترش کند؟
پاسخ همه اين سوالات «مثبت» است اما منش و روش پيامبر عظيم ‌الشأن اسلام صلي‌الله عليه و‌آله و خاندانش بر ساده‌ زيستي استوار است . (2)
متأسفانه در برخي خانواده‌ها به خصوص قشر مرفه جامعه جهيزيه دخترانشان نمايشگاه بين‌المللي کاملي است از لوازم خانگي داخلي و خارجي که برقش چشم‌هاي ظاهربين را خيره مي‌کند.
5- مهيا کردن خانه براي ورود عروس
اکنون ببينيم علي بن ابيطالب عليه‌السلام شهسوار اسلام و محبوب‌ترين مردان و نزديکترين آنان در نزد خدا و رسول خدا چه داشت و چه تهيه کرد:
ابن شهر آشوب در مناقب نقل مي‌کند: که حضرت علي‌عليه‌السلام نيز اتاق خود را براي عروسي آماده کرد. بدين ترتيب که:
ابتدا مقداري ماسه کف اطاق پهن کرد و چوبي هم تهيه نمود به دو طرف اتاق وصل کرد تا لباس‌هاي خود را روي آن بيندازد، و يک پوست گوسفند هم کف اتاق انداخت، و يک بالش نيز که داخلش را از ليف خرما پر کرده بودند در آنجا نهاد. (3) همين .

__________________________________________________
1- ينابيع الموده، ص 177 و 237.
2- زندگاني فاطمه زهرا عليهاالسلام تأليف محمد قاسم‌پور با مقدمه آيت‌الله مرعشي نجفي ص47.
3- زندگاني حضرت فاطمه عليهما‌السلام و دختران آن‌حضرت مولف سيدهاشم رسولي محلاتي ص‌56.
منبع : کتاب شفيعه ي محشر يا مظلومه ي پيامبر – نوشته سيد عبدالله حسيني دشتي

 1 نظر

نگاه کردن به بازی شطرنج مانند خوردن گوشت خوک است

27 مهر 1391 توسط درفشان

امام صادق(ع) : بازی کننده ی با شطرنج مشرک است. (مستدرک الوسائل 13/223)


از امام صادق (ع) از شطرنج سوال شد حضرت فرمودند:مجوسیت را به اهل آن واگذارید خدا آن را لعنت کند. (الکافی 6/437 و وسائل الشیعه 17/319)


امام صادق (ع) فرمودند: هرکس برای بازی با شطرنج بنشیند نشیمنگاه خود را از آتش دوزخ پر کرده است. (وسائل الشیعه 13/323 و بحارالنوار 76/234 و 100/53)


پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ملعون است کسی که با شطرنج بازی کند. (الکافی 6/437)


امام صادق (ع) فرمودند: شهادت شخص شراب خوار شطرنج باز نردباز و … قبول نمی شود. (من لا یحضره الفقیه و وسائل الشیعه 27/379)


پیامبر بزرگوار فرمودند: نظر کننده ی به شطرنج مانند خورنده ی گوشت خوک است. (مستدرک الوسائل 13/223 و بحار الانوار 76/237)


امام صادق (ع) فرمودند : بازی کننده ی یا شطرنج و نگاه کننده یبه آن در حال بازی و سلام بر بازی کننده ی آن در حال بازی در گناه مساوی هستند. (وسائل الشیعه 17/323 و بحارالنوار 73/10 و 76/235)


امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) می فرمایند: رسول خدا (ص) از سلام کردن به چهار نفر نهی کردند:
1 آدم مست در حین مستی
2 مجسمه ساز
3 کسی که نرد بازی کند
4 کسی که اربعه عشر بازی کند(از آلات قمار).
و من(امام علی (علیه السلام)) یک نفر دیگر اضافه می کنم : شما را نهی می کنم از این که بر شطرنج بازان سلام کنید. (وسائل الشیعه 12/49 و بحارالانوار 73/356 و 76/231 و الخصال 1/237)


امام صادق(ع) فرمودند: بپرهیز از مجالست با کسی که مغرور به بازی شطرنج است. همانا به راستی بازی شطرنج از مجالسی است که صاحبان آن به خشم خدا بازگشته اند و هر لحظه منتظر وقوع آن هستند. پس {اگر تو هم با آنها باشی} خشم خدا تو را هم با ایشان در بر خواهد گرفت. (وسائل الشیعه 17/323 و بحار الانوار76/235)

 نظر دهید »

امام جواد علیه السلام و راز شهادت

24 مهر 1391 توسط درفشان

هشتمین امام معصوم(ع) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب‏رویت جمال جواد الائمه(ع) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(ع) سپری می‏شد اما هنوز فرزندی کاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود

 


از طرفی حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار می‏دادند که نمونه آن را می‏توان در مکتوب «حسین ابن‏قیاما» مشاهده کرد. او که از سران «واقفیه‏» بود در نامه‏ای‏به امام رضا(ع) می‏نویسد: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی‏که فرزندی نداری و امام(ع) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجامی‏دانی که من فرزندی نخواهم داشت چند روزی طول نخواهد کشید که‏خداوند به من پسری عنایت‏خواهد کرد که حق را از باطل جدامی‏کند. تا اینکه طبق پیش بینی امام (ع) در رمضان سال 195 هجری‏و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(ع)متجلی شد و مادرش «سبیکه‏» را که از خاندان «ماریه قبطیه‏»همسر پیامبر(ص) بود و به فرموده امام رضا(ع) آفرینشی پاکیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامی والاتر بخشید.
ولادت امام جواد(ع) تمامی شایعات مربوط به امام رضا(ع) راپایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین‏جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودی است که برای‏شیعیان ما «در این زمان‏» با برکت‏تر از او زاده نشده است.
مولودی که حدود شانزده سال رهبری و امامت‏شیعیان را عهده دارشدو در این راستا آثاری شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب‏علمی، اجتماعی شیعه را جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانی است‏بر تلاشهای چشمگیر و پر فروغش‏تلاشهایی که خلفای بنی عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودکه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت‏آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهی است‏به عوامل و موجبات‏شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسی سه عامل می‏پردازیم:


تقوای الهی و عدم همراهی با فساد در بار
می‏دانیم که یکی از القاب آن حضرت «تقی‏» است و این به خاطره‏جلوه و ظهور خاصی است که تقوای الهی آن امام همام در اجتماع‏آن روز نموده و جهانی از پاکی و عفاف و تقوا را فرا راه‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامی معصومین بر خور دار از صفت‏تقوا و عصمت الهی هستند چنانکه همه «صادق‏» راستگو و«کاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زیباترین روح‏پرستنده‏» هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشه‏ای اجتماعی وبرخاسته از عنایت الهی دارد که لقب «تقی‏» نیز از این مقوله‏است نگاهی به شرایط اجتماعی آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نکته رهنمون می‏کند که دشمن تلاشی پیگیر داشت تا به‏گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار برای یک بارهم‏که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکی و طهارت الهی‏اش می ستودندساقط کند و حتی مامون برای کشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایی نبرد و پاکی و تقوای‏امامت‏بر اندیشه باطل مامونی پیروز گشت و نورانیتی مضاعف‏یافت. این بار کافی است روایت ذیل را مرور کنیم.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل می‏کند که‏مامون درباره امام محمد تقی(ع) به هر نیرنگی دست زد شایدبتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل کند به نتیجه‏ای نرسید تا زمانی که خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد کنیزک اززیباترین کنیزکان را بگمارند تا زمانیکه امام جواد(ع) برای‏حضور در مجلس دامادی وارد می‏شود با جامهای جواهر نشان از اواستقبال کنند کنیزان به آن دستور العمل رفتار کردند ولی حضرت‏توجهی به آنها ننمود
و مردی بود به نام «مخارق‏» که آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ریشی دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست که تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بکار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(ع) کمترین‏علاقه‏ای به دنیا داشته باشد من به تنهایی مقصود تو را تامین‏می‏کنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد بگونه‏ای‏که اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع کرد به نواختن عود و آوازخوانی. ساعتی چنین کرد ولی دید حضرت جواد(ع) نه به سوی او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهی ننمود. سپس سربرداشت و رو به‏آن مرد کرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون‏» از خدا پروا کن‏ای ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از کارافتاد تا آن که بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتی که ابو جعفر(ع) فریاد برکشید آن چنان هراسیدم که هرگز به‏حالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون‏جهت نشانه گرفتن تقوای الهی امام جواد(ع) می‏باشد که عصمت الهی‏امام جواد(ع) نقشه‏های آنان را نقش بر آب می‏نمود. و در همین‏ راستا سخن دیگری که از «ابن ابی داود» نقل شده است که درجمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فکر افتاده است که ابوجعفر(ع) را برای شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏نمودار کند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها می‏گویند اینکاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردی از میان‏آنان‏می‏گوید جاسوسهایی از میان شیعیان برایم این چنین خبرآورده‏اند که شیعیان می‏گویند در هر زمان باید حجتی الهی باشد وهرگاه حکومت متعرض فردی که چنین مقامی نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ست‏بر اینکه او حجت‏خداست. پس از آن «ابن ابی‏داود» خبر را به خلیفه منتقل می‏کند دراین هنگام خلیفه این‏چنین اظهار نظر می‏کند که «امروز در باره اینها هیچ چاره وحیله‏ای وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نکنید. پس از نومیدی ازهمراهی امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏های پاکی و تقوای امام‏بود که دشمن تصمیم به شهادت امام(ع) را می‏گیرد زیرا که هر روزشخصیت امام فروغی فروزانفتر به خویش می‏گیرد و دلهای مشتاق‏پاکی و عفاف را هرچه بیشتر بسوی خویش جذب می‏کند.
و امام (ع)خود بی رغبتی و ناراحتی خویش را از وضعیت دربار و همراهی آنان‏اظهار می‏داشت. «حسین مکاری‏» می‏گوید: در بغداد بر ابوجعفر(ع)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت می‏زیست. با خود گفتم که‏حضرت جواد(ع) با این موقعیت که در اینجا دارد دیگر به مدینه‏برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندکی سربلند کرد در حالی‏که رنگ مبارکش‏زرد شده بود، فرمود: «ای حسین نان جو با نمک نیمکوب در حرم‏رسولخدا(ص) نزد من بهتر است از آنچه که مشاهده می‏کنی.


برتری دانش و تفوق علمی
دومین عامل شهادت امام جواد(ع) را می‏توان حضور قوی و کار آمدحضرت در صحنه‏های علمی و برتری دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که‏این امر ناتوانی خلیفه را در مقابل امام جواد(ع) که بسیاری‏خلافت را حق آنان می‏دانستند به نمایش می‏گذاشت. و ضعف بنیه علمی‏دانشمندان درباری را هر چه بیشتر آشکار می‏ساخت که از میان‏مباحثات متعدد حضرت یکی از آنها را برگزیده و نقل می‏کنیم.
«زرقان‏» که با «ابن ابی داود» دوستی و صمیمیت داشت می‏گویدیک روز ابن ابی داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالی که به‏شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم‏که کاش بیست‏سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏از ابوجعفر «امام جواد(ع‏») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصی به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه‏«معتصم‏» خواست که با اجرای کیفر الهی او را پاک سازد. خلیفه‏همه فقها را گرد آورد و محمد ابن علی «حضرت جواد(ع‏») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من‏گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست‏در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم‏»،صورت و دستهایتان‏را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهی از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و می‏گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولی‏گروهی دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل‏آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق‏» صورتها و دستهایتان‏را تا آرنج‏بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏علی امام جواد(ع) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم‏داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن علی (ع) گفت: چون قسم‏دادی نظرم را می‏گویم. اینها در اشتباه‏اند. زیرا فقط انگشتان‏دزد باید قطع شود و بقیه دست‏باید باقی بماند. معتصم گفت: به‏چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق‏می‏پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستی‏برای او نمی‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خدای متعال‏می‏فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن‏ابی داود می‏گوید: معتصم جواب محمد بن علی را پسندید دستور دادانگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوی مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابی داود به حضور معتصم می رسد و می‏گوید: به معتصم‏گفتم خیر خواهی برای امیرالمومنین بر من واجب است و من در این‏جهت‏سخنی می‏گویم که می‏دانم با آن به آتش جهنم می‏افتم. معتصم‏گفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده‏است‏به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند وادعا می‏کنند او از امیرالمومنین شایسته‏تر به مقام اوست، تمامی‏سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت‏به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (ع) گرفت.


بزرگداشت نهضتهای شیعی
حسین بن علی مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبی(ع) در زمان‏یکی از خلفای بنی عباس به نام هادی عباسی قیام کرد. یاد و نام‏او سندی بر محکومیت‏بنی عباس تلقی می‏شد و حماسه نهضتهای شیعی‏علیه خلفای عباسی را در خاطره‏ها تجدید مینمود.
در حمایت ازاین شهید انقلابی روایتی نیز از امام جواد(ع) می‏خوانیم: «پس‏از فاجعه کربلا هیچ فاجعه‏ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده‏است.» یکی از نویسندگان در حکمت نقش انگشتری امام جواد(ع)«نعم‏القادر الله‏» می‏نویسد: بعد از آن که «مامون‏» همه‏انقلابها را سرکوب نموده و تمامی صداها را خفه کرد. طبیعی بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت‏آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود ازمحکم ساختن پایه‏های حکومت و سلطنتشان به طوری که دیگر هیچ‏نیرویی توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشی آنان نداشته اشددست‏یافته‏اند ولی می‏بینیم که بعد از این همه، نقش انگشتری‏امام جواد(ع) در برابر تمامی تصورات آنان قد علم می‏کند وتمامی مظاهر و سرکشی و ستم آنان را محکوم می‏کند آن نقش این‏جمله است «نعم القادرالله‏» چه نیکو توانمندی است‏خدا.
و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت‏برای‏خود گرفت جویای حال امام جواد(ع) شد و دستور داد که امام‏جواد(ع) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که‏حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگی و عزت‏ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلی است‏بر خلافتهای‏باطل بنی عباس.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیبای مبارک‏ترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیبای امامت‏ خویش قیامتی از شکوه و جلال و عظمت الهی رامتجلی ساخت و آن زمان که در آخر ذی قعده سال 220 هجری دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگینانه و افتخار آفرین خویش تجلی بخش ‏آیات جهاد و شهادت گشت.

منبع: سایت سبطین

 2 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6

مدرسه علمیه الزهرا اهواز

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • مناسبت ها
  • مقالات
  • اخبار
    • معاونت آموزش
    • معاونت فرهنگی
    • معاونت پژوهش
    • بسیج طلاب
  • اعمال ماه های قمری
  • روزشمار تاریخ اسلام
    • مناسبت های ماه شوال
    • مناسبت های ماه رمضان
  • کلام نور

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 18
  • دیروز: 12
  • 7 روز قبل: 63
  • 1 ماه قبل: 181
  • کل بازدیدها: 41173
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس